گنجور

شمارهٔ ۴۴

این نبینی که چو هنگام بهار آید
شاخ خرم شود و غنچه به بار آید
نک بهار آمد و خندید گل سوری
که بخندد گل سوری چو بهار آید
همچنان مریم گلها شود آبستن
همچنان عیسی گل بر سر دار آید
گل چو زیباصنمان چهره بیاراید
مرغ دلشیفته او را بکنار آید
همچنان عنتره کاید ببر عیله
یا فزردق که بنزدیک نوار آید
شمنانند بگلزار درون مرغان
شاخ همچون بت و بستان چو بهار آید
لحن داودی برخواند هزار آوا
نار نمرودی فاش از گلنار آید
باغ مانند عروسی دو رخش گلگون
سر گیسویش پر مشک تتار آید
یا چو ارژنگ که آراست بچین مانی
از گل و لاله پر از نقش و نگار آید
یا چو ترکی که قدش سرو و لبش غنچه
گل و سنبلش همی روی و عذار آید
نرگس مست بصد غمزه بباغ اندر
چون دو چشم صنمی باده گسار آید
در خمار آمده چشمانش ز می آری
هر که می خورد فراوان بخمار آید
خفته را ماند اما نبود خفته
مست را ماند اما هشیار آید
گل خیری چو بتی مقنعه اش زرین
وز زبرجد بکفش چند سوار آید
وان بنفشه صنمی تنش ز بیجاده
ز مردین مرکب همواره سوار آید
بید مشک آمده بر شاخ چنان شیخی
پوستین در بر بالای منار آید
شاخ محرم ز شکوفه است و سحاب از بر
همچو حاجی به منی بهر جمار آید
ارغوان ترکی یاقوت کله باشد
ضیمران شوخی زرینه صدار آید
عارض نسرین همگونه سیمستی
گونه عبهر همرنگ نضار آید
وان شقایق بچمن در بر آذریون
چون دو زندانست که از مرخ و عفار آید
فروردین خیمه اسفند به هم برزد
همچو غازی که پی نهب و اسار آید
راست پنداری کان عامر اسمعیل
در سراپرده مروان حمار آید
نوبهار آمد در باغ بصد خوشی
همچو یاری که بخلوتکه یار آید
دیدکان زاغ سیه چهره بباغ اندر
در پی وصل کواعب چو یسار آید
گفت بایست برانیمش با ذلت
که زماندنش بس عیب و عوار آید
لاجرم رخت بگاو اندر بنهادش
تا پس از وی بچمن صلصل و سار آید
چنگزن سار شد و نغمه سرا صلصل
ارغنون زن بصف باغ هزار آید
فاخته سازد طنبوره بسرو اندر
نای زن قمری بر شاخ چنار آید
ابر با ماورد از گرد زمین شوید
تا نه بر زلف سمن گرد وغبار آید
باد بر تهنیت باغ بدست اندر
عنبر و کافور از بهر نثار آید
زان می غالیه بوسا تکنی در ده
که نسیم سحری غالیه بار آید
ویژه در خطه گیلان که بمغز اندر
نکهت مشک و گل از رود کنار آید
هر طرف سروی اندر بر شمشادی
چون نگاری که در آغوش نگار آید
از ریاحین همه سو نکهت راح آید
وز عقاقیر هوا بوی عقار آید
بر لب دریا آن سبزه تر گوئی
شاهدان را خط نو گرد عذار آید
آب گه جزر کند گاه بمد کوشد
میغ گه آب شود گاه بخار آید
دیده بگشا و یکی سوی هوا بنگر
کابر چون اشتر بگسسته مهار آید
باد چون پی کند این اشتر بازل را
تا ابد در خور نفرین چو قدار آید
در حصاریم ز ماه رمضان یارب
شود آیا که فتوحی بحصار آید
می بروی گل نوشاندمان حوری
که گل تازه بر رویش خار آید
گلوی مار را بفشرد بسی روزه
گلوی مینا چندی بفشار آید
زاهد صومعه را گو بیکی ساغر
روزه بشکن که تنت زار و نزار آید
من ازین روزه فگارستم و میترسم
چون دل من دل تو نیز فگار آید
این تکلف را تحمیل بمفتی کن
تا همه کار بسامان و قرار آید
شتر مست کشد بارگران دایم
لاشه لاغر آسوده ز بار آید
هفته ای ماند که ماه رمضان زین در
برود زود و گرفتار بوار آید
نک همانند مریضی است بنزع اندر
که نفسهاش همی بر بشمار آید
عید چون قابض ارواح بر او تازد
نیش زن بر وی چون تافته مار آید
هم از این خان سپنجی بردش آنجا
که بصد حسرت و افسوس دچار آید
غره شعبان دیدی بمحاق اندر
باش تا بر رمضان نیز سرار آید
باد بر وفق مرادست وزان ارجو
که از این دریا کشتی بکنار آید
من ز فروردین چندان نیمی شادان
که تو گوئی رمضان راهسپار آید
داستان من و ماه رمضان مانا
راست چون واقعه ی کحل و عرار آید
من بقصد او با ناخن و ناب آیم
او بخون من با تیغ و شفار آید
من سوی دکه خمار پناه آرم
او سوی خانه مفتی بفرار آید
روز نوروز که با روزه شود توأم
تازه وردی است همصحبت خار آید
گر رود روزه و نوروز رسد از پی
هست عمری که پس از مرگ و تبار آید
یا ز قومی شود از سفره و آید شهد
یا رقیبی رود از خانه و یار آید
یا وصالی که پس از هجر بتان بینی
یا صباحی است که بعد از شب تار آید
یا بدرگاه خداوند پس از هجرت
کمترین بنده اش را باز گذار آید
آنکه دولت را جوینده فخرستی
آنکه ملت را حامی به دمار آید
میر دریا دل باذل که همه کارش
همچو گفتارش نغز و ستوار آید
خدمتش مایه اقبال و بهی باشد
همتش دافع آفات و مضار آید
در حسب با خرد وکربز و با دانش
در نسب فرخ و فرخنده نجار آید
هر کجا تازد با فتح و ظفر تازد
هر کجا آید با عز و وقار آید
نصرت و شوکت و یمنش بیمین آید
دولت و نعمت و یسرش بیسار آید
دست او ابری کاندر نیسان بارد
خوی او بوئی کاندر گلزار آید
عزمش آنگاه که بر خصم همی تازد
هست سیلی که روان از کهسار آید
داورا میرا دور از در درگاهت
بنده خوار است بهر شهر و دیار آید
مژه در چشمم چون سوزن و خارستی
مو بر اندامم چون افعی و مار آید
چرخ خواهد که مرا بنده کند حاشا
کز چنین کارم ننگستی و عار آید
او بود ساجد دونان و منش هرگز
سجده نارم که ازین کار شنار آید
بندگی بر فلکم عار بود اما
سجده بر خاک توام اصل فخار آید
ور فلک زارم ازین کین بکشد، غم نی
که خداوند مهین مدرک، ثار آید
ای خداوند ز گردون نهراسد آن
که بکوی تو همی در زنهار آید
تو بنامیزد بیضا و عصا داری
چرخ با شعبده چون دیو و سحار آید
اندر آنجا که کلیم و ید بیضا شد
سامری کیست که با عجل و خوار آید
گر بفرمان تو گردنده فلک گردد
همه کاریش بسامان و قرار آید
سیم و زر در همه انظار گرامی شد
لیک اندر نظر پاک تو خوار آید
از کفت نعمت بر خلق رسد چونان
کآب در جدول از انهار و بحار آید
پارس را بیم ز صمصامه عمروستی
روم را هول ز شمشیر ضرار آید
لیک عمرو از تف خشم تو تبه گردد
هم ضرار از دم تیغت بفرار آید
تو نیندیشی اگر خصم فزون باشد
باز نهراسد اگر کبک هزار آید
جز تو این مردم گیتی همه شومندی
نابکارند و هنرشان نه بکار آید
شید بازند و سوی صید همی تازند
چون پلنگی که بصحرا بشکار آید
یا چو گرگی شده در کسوت میش اندر
یا چه دزدی است که با قافله یار آید
دعوی دانش دارند و ندانند ایچ
که تهی مایه بسی داعیه دار آید
همه طبلند اگر طبل تهی دیدی
در پی نوش رود یا پی خوار آید
همچون آن برجمی از فرط طمع هر یک
در تف آتش بر بوی قتار آید
تو همیونی و فرخنده بنا میزد
که شعارت را فرهنگ دثار آید
در حکمت را طبع تو بود مخزن
زر دانش را فضل تو عیار آید
در بلاغت نبود کفو تو در گیتی
ویژه چون کلکت توقیع نگار آید
پور هارونت شاگرد دبستان شد
پسر یحیی فرمان بر بار آید
بنده ات نیز منستم که همی نامم
از ادیبان و حکیمان بشمار آید
شعر را با لغت پارسی و تازی
هر چه گویم همه نغز و ستوار آید
نه باعنات و تکلف سخنی گویم
نه مرا نسج بدیهت دشوار آید
نه من از معنی شعر دگران آرم
نه مرا قافیت و لفظ معار آید
شاعری دانم بهتر ز لبید اما
شعر زینت بودم نی که شعار آید
هم عروضم هم موسیقی دانم
گرچه زین هر دو مرا یکسره عار آید
هم بجغرافی و هیئت نبود کفوم
چون سخن بر سر کانون و مدار آید
من همیدانم تغییر فصول از چه
و اختلاف از چه بر این لیل و نهار آید
نظر روشنم اندازه شناسستی
اختر طالعم استاره شمار آید
بوالعلاء باید نعلین مرا بوسد
وان غیاث الدین چون غاشیه دار آید
من کلیمستم اگر حکمت نیلستی
من خلیلستم اگر دانش نار آید
آتشین آهم اگر چرخ بود ز آهن
آهنین کوهم اگر غصه شرار آید
خرد منگر بمن ای خواجه مبین خوارم
که بکار آیدت آنچیز که خوار آید
منم آن شاخ کز اقبال تو روئیدم
هر زمان از من صد گونه ثمار آید
فربهی داشتم و چرخ نزارم کرد
که نژادم ز بزرگان نزار آید
پدرانم همه با چرخ بکین بودند
هم از آن قوم مرا اصل و تبار آید
واندرین نطعم بر ناصر بن خسرو
تاختن باید چون گاه قمار آید
لیک فضل از متقدم شده کو گوید
«چند گوئی که چو هنگام بهار آید»

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این نبینی که چو هنگام بهار آید
شاخ خرم شود و غنچه به بار آید
هوش مصنوعی: این را نمی‌بینی که وقتی بهار می‌رسد، شاخه‌ها سرسبز می‌شوند و گل‌ها باز می‌شوند؟
نک بهار آمد و خندید گل سوری
که بخندد گل سوری چو بهار آید
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و گل‌های زیبا شکوفه زده‌اند، چرا که با آمدن بهار، گل‌های صورتی نیز شادی کردند.
همچنان مریم گلها شود آبستن
همچنان عیسی گل بر سر دار آید
هوش مصنوعی: مریم به عنوان نمادی از تولد و باروری، همان‌طور که گل‌ها را در بر می‌گیرد، آماده به دنیا آوردن است؛ و همچنان عیسی که آرزوها و نیکی‌ها را به ارمغان می‌آورد، بر روی دار آمده و به زندگی می‌آید.
گل چو زیباصنمان چهره بیاراید
مرغ دلشیفته او را بکنار آید
هوش مصنوعی: زمانی که گل مانند معشوقی زیبا چهره‌اش را زینت می‌بخشد،پرنده دل‌باخته به سوی او می‌آید.
همچنان عنتره کاید ببر عیله
یا فزردق که بنزدیک نوار آید
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به بیان ویژگی‌های یک جنگجو یا قهرمان می‌پردازد. در اینجا اشاره به ضربه‌ای انتقام‌جویانه دارد که شخصی با قوت و شجاعت انجام می‌دهد و در نهایت به پیروزی نزدیک می‌شود. به عبارتی، اشاره به برخواستن و مقاومت در برابر چالش‌ها و نزدیک شدن به پیروزی دارد.
شمنانند بگلزار درون مرغان
شاخ همچون بت و بستان چو بهار آید
هوش مصنوعی: پرندگان در باغ درونی شاداب و خوشبخت‌اند، مانند بت‌هایی که در بستان می‌درخشند، و این زیبایی در هنگام رسیدن بهار بارزتر می‌شود.
لحن داودی برخواند هزار آوا
نار نمرودی فاش از گلنار آید
هوش مصنوعی: آوای خوش داوود هزاران نغمه را به گوش می‌رساند و صدای سوختن نمرود از گل‌های آتشین برمی‌خیزد.
باغ مانند عروسی دو رخش گلگون
سر گیسویش پر مشک تتار آید
هوش مصنوعی: باغ به زیبایی یک عروس است، چهره‌اش سرخ و دلربا، و موهایش مانند عطر خوش مشکی می‌باشد.
یا چو ارژنگ که آراست بچین مانی
از گل و لاله پر از نقش و نگار آید
هوش مصنوعی: مانند ارژنگ که به زیبایی تزئین شده است، می‌توانی با استفاده از گل و لاله، مناظر پر از نقش و نگار را فراهم کنی.
یا چو ترکی که قدش سرو و لبش غنچه
گل و سنبلش همی روی و عذار آید
هوش مصنوعی: مانند دختری که قدش مانند سرو تنومند است، لب‌هایش شبیه غنچه‌های گل است و در صورتش سنبل‌ها به زیبایی هرچه تمام‌تر می‌درخشند.
نرگس مست بصد غمزه بباغ اندر
چون دو چشم صنمی باده گسار آید
هوش مصنوعی: دختر نرگس با زیبایی و عشوه‌گری، در باغی ظاهر می‌شود که به اندازه دو چشم معشوقه‌اش جذاب و دل‌انگیز است، گویی که در حال نوشیدن شراب عشق است.
در خمار آمده چشمانش ز می آری
هر که می خورد فراوان بخمار آید
هوش مصنوعی: چشمان او به خاطر نوشیدن شراب حالتی خواب‌آلود و مستی پیدا کرده است و هر کسی که زیاد بنوشد، به همین حال دچار می‌شود.
خفته را ماند اما نبود خفته
مست را ماند اما هشیار آید
هوش مصنوعی: کسی که خواب است، مانند شخصی است که هیچ حالتی ندارد و بیدار نمی‌شود. اما کسی که مست است، در حالیکه ممکن است به خواب برود، در حقیقت هشیاری را در عمق وجود خود حفظ می‌کند و می‌تواند به زودی بیدار شود.
گل خیری چو بتی مقنعه اش زرین
وز زبرجد بکفش چند سوار آید
هوش مصنوعی: گلی زیبا و خوشبو مانند یک بت، که با مقنعه‌ای طلایی پوشیده شده و با سنگ زبرجد در دستانش، چند سوار بر سرش می‌آید.
وان بنفشه صنمی تنش ز بیجاده
ز مردین مرکب همواره سوار آید
هوش مصنوعی: آن بنفشه، که به نوعی پرستشی از آن دارد، با وجود اینکه از مسیر درست منحرف شده، همیشه بر مرکبی از مردان سوار می‌شود.
بید مشک آمده بر شاخ چنان شیخی
پوستین در بر بالای منار آید
هوش مصنوعی: بید مشک که بر درخت قرار دارد، مانند یک شیخ که در پوستین خود به آرامی و با وقار بر بالای منار می‌آید، جلوه‌گری می‌کند.
شاخ محرم ز شکوفه است و سحاب از بر
همچو حاجی به منی بهر جمار آید
هوش مصنوعی: شاخه‌های گل در بهار شکوفه می‌دهند و ابرها نیز همچون حاجیانی که به منا می‌روند، به سمت مقصد خود حرکت می‌کنند.
ارغوان ترکی یاقوت کله باشد
ضیمران شوخی زرینه صدار آید
هوش مصنوعی: درخت ارغوان با رنگین کمانی از گل‌های زیبا نمایان می‌شود و صدای خوشی از طنین نغمه‌های دلنشینش به گوش می‌رسد.
عارض نسرین همگونه سیمستی
گونه عبهر همرنگ نضار آید
هوش مصنوعی: گل نسرین با زیبایی خاص خود، به مانند چهره‌ی زیبا و دلربا، رنگی شبیه به نور صبح را به همراه دارد.
وان شقایق بچمن در بر آذریون
چون دو زندانست که از مرخ و عفار آید
هوش مصنوعی: این شقایق‌ها که در دامن آذریون هستند، مانند دو زندان می‌مانند که از مرغ و باد می‌آید.
فروردین خیمه اسفند به هم برزد
همچو غازی که پی نهب و اسار آید
هوش مصنوعی: در آغاز بهار، ماه فروردین به مانند جنگجویی می‌باشد که با قدرت و شور و شوق، خواب زمستان را به هم می‌زند و به زندگی و تحرک جدیدی وارد می‌شود.
راست پنداری کان عامر اسمعیل
در سراپرده مروان حمار آید
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره شده که شخصی به نام اسماعیل، که به عنوان یک عامر و فرمانده شناخته می‌شود، در یک موقعیت غافلگیرکننده و غیرمنتظره به حضور مروان حمار می‌آید. این حضور می‌تواند نشانه‌ای از قدرت یا نفوذ باشد و تأکید بر یک وضعیت خاص دارد.
نوبهار آمد در باغ بصد خوشی
همچو یاری که بخلوتکه یار آید
هوش مصنوعی: بهار تازه با شادی و سرزندگی به باغ آمده است، مانند دوستی که به دیدار دوستش می‌آید.
دیدکان زاغ سیه چهره بباغ اندر
در پی وصل کواعب چو یسار آید
هوش مصنوعی: چشمان سیاه زاغ در باغ به دنبال وصل و ارتباط با دختران زیبا همچون یسار هستند.
گفت بایست برانیمش با ذلت
که زماندنش بس عیب و عوار آید
هوش مصنوعی: گفت باید او را با خفت و ذلت دور کنیم، زیرا ماندن او سبب بروز عیب و ناپسندی‌های بسیاری می‌شود.
لاجرم رخت بگاو اندر بنهادش
تا پس از وی بچمن صلصل و سار آید
هوش مصنوعی: پس از آنکه او به آرامش رسید، دیگران هم به رنج و زحمتش پی خواهند برد و غم و اندوه او در دلشان خواهد نشست.
چنگزن سار شد و نغمه سرا صلصل
ارغنون زن بصف باغ هزار آید
هوش مصنوعی: پرنده‌ای با صدای زیبا و دل‌نواز آواز می‌زند و این نغمه‌سرایی به طراوت و زیبایی باغ‌های هزاران می‌افزاید.
فاخته سازد طنبوره بسرو اندر
نای زن قمری بر شاخ چنار آید
هوش مصنوعی: فاخته، درخت سرو را به صدا درآورده و نغمه‌ای زیبا می‌خواند و قمری بر روی شاخه‌ی چنار می‌آید.
ابر با ماورد از گرد زمین شوید
تا نه بر زلف سمن گرد وغبار آید
هوش مصنوعی: ابر به همراه باران از روی زمین بگذرد تا اینکه گرد و غبار بر روی زلف سمن ننشیند.
باد بر تهنیت باغ بدست اندر
عنبر و کافور از بهر نثار آید
هوش مصنوعی: باد با خوشحالی و نشاط به باغ می‌وزد و عطر خوش گل‌ها و عطر کافور و عنبر را به همراه می‌آورد تا بر زمین بریزد و آن را معطر کند.
زان می غالیه بوسا تکنی در ده
که نسیم سحری غالیه بار آید
هوش مصنوعی: از می ناب بوسه‌ای بر دهان بزن که نسیم صبحگاهی عطر خوشی بیاورد.
ویژه در خطه گیلان که بمغز اندر
نکهت مشک و گل از رود کنار آید
هوش مصنوعی: در منطقه گیلان، عطر خوش مشک و گل از کناره رودخانه به مشام می‌رسد.
هر طرف سروی اندر بر شمشادی
چون نگاری که در آغوش نگار آید
هوش مصنوعی: هر سو سروهایی مانند شمشاد وجود دارند که چون نگاری زیبا در آغوش محبوب می‌آیند.
از ریاحین همه سو نکهت راح آید
وز عقاقیر هوا بوی عقار آید
هوش مصنوعی: از همه گل‌ها و گیاهان خوشبو، عطر و بویی دل‌انگیز به مشام می‌رسد و از داروهای معطر، بوی خوشی در فضا پخش می‌شود.
بر لب دریا آن سبزه تر گوئی
شاهدان را خط نو گرد عذار آید
هوش مصنوعی: در کنار دریا، آن چمن تازه مانند زیبایی است که چهره‌اش با نرمی و تازگی، نظر هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کند.
آب گه جزر کند گاه بمد کوشد
میغ گه آب شود گاه بخار آید
هوش مصنوعی: آب در زمان جزر به پایین می‌رود و زمانی که می‌جوشد، بخار می‌شود. همچنین، ابرها گاهی به وجود می‌آیند و گاهی آب را به شکل باران برمی‌گردانند.
دیده بگشا و یکی سوی هوا بنگر
کابر چون اشتر بگسسته مهار آید
هوش مصنوعی: چشمانت را باز کن و به آسمان نگاه کن، چرا که همچون شتری که بندش شکسته است، به سویت خواهد آمد.
باد چون پی کند این اشتر بازل را
تا ابد در خور نفرین چو قدار آید
هوش مصنوعی: باد به دنبال این شتر بی‌چاره خواهد رفت و تا همیشه مورد نفرین قرار خواهد گرفت، مانند قدار که می‌آید.
در حصاریم ز ماه رمضان یارب
شود آیا که فتوحی بحصار آید
هوش مصنوعی: ما در تاریکی‌های ماه رمضان گرفتاریم، ای خدا، آیا ممکن است که نصرت و پیروزی به این حصار برسد؟
می بروی گل نوشاندمان حوری
که گل تازه بر رویش خار آید
هوش مصنوعی: تو به نظرم می‌آیی مانند گلی تازه که زیبایی‌اش با وجود خارها هم زیر سوال نمی‌رود.
گلوی مار را بفشرد بسی روزه
گلوی مینا چندی بفشار آید
هوش مصنوعی: در این متن به نوعی مقابله اشاره شده است؛ جایی که به قدرت و توانایی دو موجود مختلف، یعنی مار و مینا، پرداخته می‌شود. به گونه‌ای صورت گرفته که فشردن گلوی مار نشان‌دهنده‌ی تسلط و قدرتی است که در طول زمان بر آن اعمال می‌شود. و اشاره به زمان نیز نشان‌دهنده‌ی این است که اگر مدت‌زمانی طولانی‌تر صرف شود، فشار بر گلوی مینا نیز ممکن است اتفاق بیفتد. به طور کلی، این متن به ترس و شکنندگی در برابر قدرت و زمان اشاره دارد.
زاهد صومعه را گو بیکی ساغر
روزه بشکن که تنت زار و نزار آید
هوش مصنوعی: ای زاهد، به کسی در صومعه بگو که یک ساغر از شراب روزه‌اش را بشکند، زیرا تنش بیمار و رنجور به نظر می‌رسد.
من ازین روزه فگارستم و میترسم
چون دل من دل تو نیز فگار آید
هوش مصنوعی: من از این روزها ناراحت و نگرانم، چون می‌ترسم دل من باعث ناراحتی دل تو نیز شود.
این تکلف را تحمیل بمفتی کن
تا همه کار بسامان و قرار آید
هوش مصنوعی: این ادا و اطوار را بدون زحمت به انجام برسان تا همه چیز به خوبی و طبق برنامه پیش برود.
شتر مست کشد بارگران دایم
لاشه لاغر آسوده ز بار آید
هوش مصنوعی: شتر که حالت سرخوشی دارد، همیشه بارهای سنگین را می‌کشد و در حین این کار، لاشه ضعیفش به آرامی از بار رها می‌شود.
هفته ای ماند که ماه رمضان زین در
برود زود و گرفتار بوار آید
هوش مصنوعی: اگر ماه رمضان به سرعت بگذرد، به زودی دچار مشکلات و سختی‌هایی خواهیم شد.
نک همانند مریضی است بنزع اندر
که نفسهاش همی بر بشمار آید
هوش مصنوعی: نک مانند بیماری است که در حالتی گرفتاری، هر نفسش را با شمارش سپری می‌کند.
عید چون قابض ارواح بر او تازد
نیش زن بر وی چون تافته مار آید
هوش مصنوعی: وقتی عید مانند کسی که جان‌ها را می‌گیرد به انسان نزدیک شود، مانند گزش مار بر او تأثیر می‌گذارد.
هم از این خان سپنجی بردش آنجا
که بصد حسرت و افسوس دچار آید
هوش مصنوعی: این فرد از این مکان به نقطه‌ای دیگر منتقل شده است، جایی که با حسرت و افسوس فراوان روبرو خواهد شد.
غره شعبان دیدی بمحاق اندر
باش تا بر رمضان نیز سرار آید
هوش مصنوعی: در روزهای پایانی ماه شعبان، منتظر بمان که ماه رمضان هم به زودی فرا می‌رسد.
باد بر وفق مرادست وزان ارجو
که از این دریا کشتی بکنار آید
هوش مصنوعی: باد مطابق خواسته می‌ وزد و من امیدوارم که از این دریا کشتی به ساحل برسد.
من ز فروردین چندان نیمی شادان
که تو گوئی رمضان راهسپار آید
هوش مصنوعی: من به قدری از رسیدن به فروردین خوشحال نیستم که گویی زمان نزدیک شدن رمضان فرارسیده است.
داستان من و ماه رمضان مانا
راست چون واقعه ی کحل و عرار آید
هوش مصنوعی: قصه من و ماه رمضان به اندازه یک واقعه واقعی و روشن است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.
من بقصد او با ناخن و ناب آیم
او بخون من با تیغ و شفار آید
هوش مصنوعی: من برای او با ناخن و نیت پاک می‌آیم، او نیز با خون من به کمک تیغ و اشراف می‌آید.
من سوی دکه خمار پناه آرم
او سوی خانه مفتی بفرار آید
هوش مصنوعی: من به سوی بار قهری می‌روم و او به سوی خانه دانشمند فرار می‌کند.
روز نوروز که با روزه شود توأم
تازه وردی است همصحبت خار آید
هوش مصنوعی: روز نوروز که با روزه همراه می‌شود، دعایی است که وقتی بر زبان می‌آید، به سادگی به نظر می‌رسد، اما در دل آن حرف‌های عمیقی نهفته است.
گر رود روزه و نوروز رسد از پی
هست عمری که پس از مرگ و تبار آید
هوش مصنوعی: اگر زندگی و نوروز بیایند، در پی آن عمر و نسل‌هایی خواهند آمد که بعد از مرگ ادامه خواهند یافت.
یا ز قومی شود از سفره و آید شهد
یا رقیبی رود از خانه و یار آید
هوش مصنوعی: شاید کسی از جمعی دیگر به مهمانی بیاید و خوشحالی بیاورد یا اینکه یک رقیب از خانه برود و عشق و محبت به سراغ انسان بیاید.
یا وصالی که پس از هجر بتان بینی
یا صباحی است که بعد از شب تار آید
هوش مصنوعی: یا وصالی که بعد از دوری معشوق به دست می‌آید، یا صبحی که پس از شب تاریک روشن می‌شود.
یا بدرگاه خداوند پس از هجرت
کمترین بنده اش را باز گذار آید
هوش مصنوعی: ای کاش در درگاه خداوند، پس از دوری و مهاجرت، کمترین بنده‌اش را همیشه بپذیرد.
آنکه دولت را جوینده فخرستی
آنکه ملت را حامی به دمار آید
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال قدرت و فخر است، به سرنوشت ملت آسیب می‌زند. در عوض، کسی که حامی مردم باشد، می‌تواند به خوبی‌ آنها را حفاظت کند.
میر دریا دل باذل که همه کارش
همچو گفتارش نغز و ستوار آید
هوش مصنوعی: دریادل و بخشنده‌ای که تمام کارهایش به زیبایی و استواری گفتارش انجام می‌شود.
خدمتش مایه اقبال و بهی باشد
همتش دافع آفات و مضار آید
هوش مصنوعی: خدمت به او باعث خوشبختی و نیکویی خواهد بود و اراده‌اش می‌تواند مانع مشکلات و آسیب‌ها شود.
در حسب با خرد وکربز و با دانش
در نسب فرخ و فرخنده نجار آید
هوش مصنوعی: افرادی که از نظر فکری و ذهنی توانا هستند و همچنین در خانواده‌ای خوش‌نام و با دانش بزرگ شده‌اند، به مانند هنرمندی ماهر در کار خود، به موفقیت و کمال می‌رسند.
هر کجا تازد با فتح و ظفر تازد
هر کجا آید با عز و وقار آید
هوش مصنوعی: در هر جایی که پیروزی و موفقیت به دست آورد، با قدرت و عزت وارد می‌شود.
نصرت و شوکت و یمنش بیمین آید
دولت و نعمت و یسرش بیسار آید
هوش مصنوعی: پیروزی و عظمت او با خوشبختی و کامیابی فراوان همراه است و نعمت‌هایش بسیار زیاد و فراوان به نظر می‌رسد.
دست او ابری کاندر نیسان بارد
خوی او بوئی کاندر گلزار آید
هوش مصنوعی: دست او مانند ابری است که در فصل بهار باران می‌بارد و ذات او بویی شگفت‌انگیز دارد که در باغ گل حس می‌شود.
عزمش آنگاه که بر خصم همی تازد
هست سیلی که روان از کهسار آید
هوش مصنوعی: زمانی که او به دشمنانش حمله می‌کند، اراده‌اش مانند سیلی است که از کوه پایین می‌ریزد.
داورا میرا دور از در درگاهت
بنده خوار است بهر شهر و دیار آید
هوش مصنوعی: ای داور، بنده‌ی تو دور از درگاهت به حالت ذلت و خوارگی است، و برای همین در هر شهری و دیاری ممکن است بیاید.
مژه در چشمم چون سوزن و خارستی
مو بر اندامم چون افعی و مار آید
هوش مصنوعی: مژه‌های من مانند سوزن و خاری در چشمم هستند، و موهای بدنم مانند افعی و مار حس می‌شوند.
چرخ خواهد که مرا بنده کند حاشا
کز چنین کارم ننگستی و عار آید
هوش مصنوعی: سرنوشت می‌خواهد که مرا تحت تسلط خود درآورد، اما من هرگز از چنین کاری شرمنده و خجالت‌زده نخواهم شد.
او بود ساجد دونان و منش هرگز
سجده نارم که ازین کار شنار آید
هوش مصنوعی: او در برابر انسان‌های پست سجده می‌کند، اما من هرگز به این عمل تن نمی‌دهم؛ زیرا از این کار نارضایتی و آسیب به من خواهد رسید.
بندگی بر فلکم عار بود اما
سجده بر خاک توام اصل فخار آید
هوش مصنوعی: بندگی بر آسمان‌ها برایم ننگ‌آور است، ولی وقتی به خاک تو سجده می‌کنم، به من افتخار می‌دهد.
ور فلک زارم ازین کین بکشد، غم نی
که خداوند مهین مدرک، ثار آید
هوش مصنوعی: اگر آسمان به خاطر این کینه‌ام مرا در فشار قرار دهد، غم نخواهم خورد؛ زیرا خداوند بزرگ و توانا بی‌گمان به همه چیز آگاه است و حق و حقیقت را خواهد شناسایی.
ای خداوند ز گردون نهراسد آن
که بکوی تو همی در زنهار آید
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از آسمان و مشکلات آن نمی‌ترسد، مگر آنکه به درگاه تو پناه آورده باشد.
تو بنامیزد بیضا و عصا داری
چرخ با شعبده چون دیو و سحار آید
هوش مصنوعی: تو بیضای نامی را به دست داری و دارای عصا هستی، چرخش دوران را با تردستی و فریب مانند دیو و سحرگر به نمایش می‌گذاری.
اندر آنجا که کلیم و ید بیضا شد
سامری کیست که با عجل و خوار آید
هوش مصنوعی: در آن مکان که موسی به نبوت برگزیده شد و معجزاتش یعنی دست سفید و عصا را نشان داد، کسی مانند سامری وجود ندارد که با گوساله پرستی و خفت از عجل پیروی کند.
گر بفرمان تو گردنده فلک گردد
همه کاریش بسامان و قرار آید
هوش مصنوعی: اگر به فرمان تو چرخش فلک باشد، همه کارها سامان و آرامش می‌یابند.
سیم و زر در همه انظار گرامی شد
لیک اندر نظر پاک تو خوار آید
هوش مصنوعی: افزایش ارزش طلا و نقره در چشم همه، طبیعی است؛ اما در نگاه تو که پاک و بی‌آلایش هستی، این چیزها بی‌ارزش به نظر می‌رسند.
از کفت نعمت بر خلق رسد چونان
کآب در جدول از انهار و بحار آید
هوش مصنوعی: نعمت‌ها و برکات از دست خداوند به مردم می‌رسد، درست مانند آبی که از رودها و دریاها به جویبارها می‌ریزد.
پارس را بیم ز صمصامه عمروستی
روم را هول ز شمشیر ضرار آید
هوش مصنوعی: پارس از آتش و خطر عمروست می‌ترسد و روم از شمشیر ضرار در هراس است.
لیک عمرو از تف خشم تو تبه گردد
هم ضرار از دم تیغت بفرار آید
هوش مصنوعی: اما عمرو از شدت خشم تو نابود خواهد شد و ضرار هم از ضربه تیغ تو فرار خواهد کرد.
تو نیندیشی اگر خصم فزون باشد
باز نهراسد اگر کبک هزار آید
هوش مصنوعی: اگر تو نگران باشی که دشمنان زیادی هستند، نبایستی بترسی؛ حتی اگر هزاران کبک هم در برابر تو بیایند.
جز تو این مردم گیتی همه شومندی
نابکارند و هنرشان نه بکار آید
هوش مصنوعی: تنها تو، در میان این مردم دنیا، بی‌نظیری و دیگران همه نادان و بدکارند و هنری که دارند، به هیچ کار نمی‌آید.
شید بازند و سوی صید همی تازند
چون پلنگی که بصحرا بشکار آید
هوش مصنوعی: پرندگان به طرز شگفت‌انگیزی پرواز می‌کنند و به سمت شکار حرکت می‌کنند، مانند پلنگی که به دشت می‌رود تا شکار کند.
یا چو گرگی شده در کسوت میش اندر
یا چه دزدی است که با قافله یار آید
هوش مصنوعی: شخصی ممکن است در ظاهر آرام و بی‌خطر به نظر برسد، ولی در باطن ممکن است نیت‌های بد و مخرب داشته باشد. همچنین، ممکن است افرادی که در کنار گروهی قرار دارند، در واقع به‌دنبال منافع شخصی خود باشند و در واقع دزد و فریبکار باشند.
دعوی دانش دارند و ندانند ایچ
که تهی مایه بسی داعیه دار آید
هوش مصنوعی: آنان که خود را دانا می‌دانند، در حقیقت چیزی نمی‌دانند، و این‌گونه افراد بدون علم و دانش بسیارند.
همه طبلند اگر طبل تهی دیدی
در پی نوش رود یا پی خوار آید
هوش مصنوعی: همه انسان‌ها مانند طبل هستند و اگر طبل خالی ببینی، به دنبال نوشیدنی یا چیزی بی‌ارزش می‌رویم.
همچون آن برجمی از فرط طمع هر یک
در تف آتش بر بوی قتار آید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان‌ها، به خاطر طمع و اشتیاقی که دارند، گویی مانند برج‌های بلندی هستند که از شدت حرص و ولع خود در دمای آتشین بحران شکار می‌روند. به عبارتی، اشتیاق و طمع آن‌ها باعث می‌شود در دام مشکلات و خطرات بیافتند.
تو همیونی و فرخنده بنا میزد
که شعارت را فرهنگ دثار آید
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که خوشحالانه با آواز خود بنا می‌گذاری، به‌طوری که فرهنگ و ادب در پی آن می‌آید.
در حکمت را طبع تو بود مخزن
زر دانش را فضل تو عیار آید
هوش مصنوعی: تواشکارزیکنی در حکمت، طبیعت تو مانند ذخیره‌ای از دانش است، و فضیلت تو نشان‌دهنده ارزش و کیفیت آن دانش می‌باشد.
در بلاغت نبود کفو تو در گیتی
ویژه چون کلکت توقیع نگار آید
هوش مصنوعی: در بیان و فصاحت، هیچ‌کس در دنیا به پای تو نمی‌رسد، مانند اینکه خط زیبای تو همانند نشانه‌ای ویژه است.
پور هارونت شاگرد دبستان شد
پسر یحیی فرمان بر بار آید
هوش مصنوعی: پسر هارون به مدرسه رفت و پسر یحیی نیز به مقام فرمانروایی خواهد رسید.
بنده ات نیز منستم که همی نامم
از ادیبان و حکیمان بشمار آید
هوش مصنوعی: من نیز خدمتگزار تو هستم و نامم در زمره ادیبان و حکیمان قرار می‌گیرد.
شعر را با لغت پارسی و تازی
هر چه گویم همه نغز و ستوار آید
هوش مصنوعی: هر چه شعری که با کلمات فارسی یا عربی بگویم، همه زیبا و محکم خواهد بود.
نه باعنات و تکلف سخنی گویم
نه مرا نسج بدیهت دشوار آید
هوش مصنوعی: من نه سخن را با زور و تظاهر بیان می‌کنم و نه بیان ساده و طبیعی برایم دشوار است.
نه من از معنی شعر دگران آرم
نه مرا قافیت و لفظ معار آید
هوش مصنوعی: من نه از مفهوم شعر دیگران چیزی می‌فهمم و نه برایم قافیه و واژه‌های زیبا اهمیت دارد.
شاعری دانم بهتر ز لبید اما
شعر زینت بودم نی که شعار آید
هوش مصنوعی: می‌توانم شاعرانی را بشناسم که از لبید بهترند، اما شعر را زیبایی می‌بخشد و فقط یک شعار نیست.
هم عروضم هم موسیقی دانم
گرچه زین هر دو مرا یکسره عار آید
هوش مصنوعی: من هم عروس هستم و هم نوازنده، اما با وجود این دو، حس می‌کنم که از هر دو کار بسیار شرمنده و خجالت‌زده‌ام.
هم بجغرافی و هیئت نبود کفوم
چون سخن بر سر کانون و مدار آید
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که وقتی سخن به موضوعات اصلی و مرکزی می‌رسد، دیگر بحث درباره جغرافیا و شکل ظاهری دیگر اهمیت چندانی ندارد. بر این اساس، تمرکز بر نکات کلیدی و محتوای اصلی مهم‌تر از جزئیات شعاری و ظاهری است.
من همیدانم تغییر فصول از چه
و اختلاف از چه بر این لیل و نهار آید
هوش مصنوعی: من می‌دانم که تغییر فصل‌ها به چه دلیلی است و چرا شب و روز با هم اختلاف دارند.
نظر روشنم اندازه شناسستی
اختر طالعم استاره شمار آید
هوش مصنوعی: نگاه روشنم به اندازه‌ای است که می‌توانم ستاره‌ای در طالع خود ببینم.
بوالعلاء باید نعلین مرا بوسد
وان غیاث الدین چون غاشیه دار آید
هوش مصنوعی: بوالعلاء باید کفش‌های مرا به احترام ببوسد و زمانی که غیاث‌الدین با شکوه و عظمت نزدیک شود، او نیز باید حضور او را در نظر بگیرد.
من کلیمستم اگر حکمت نیلستی
من خلیلستم اگر دانش نار آید
هوش مصنوعی: من در مقام کلیم (حضرت موسی) هستم، اگر حکمت و علم عمیق نیافتم. من مانند خلیل (حضرت ابراهیم) هستم، اگر دانشی از آتش مقدس به‌دست نیاوردم.
آتشین آهم اگر چرخ بود ز آهن
آهنین کوهم اگر غصه شرار آید
هوش مصنوعی: اگر چرخ موجودی آهنین بود، آه‌های آتشین من آن را به حرکت درمی‌آورد. اگر کوهی باشم از آهن، وقتی غم و ناراحتی به سراغم می‌آید، نظیر شعله‌ای در می‌آید.
خرد منگر بمن ای خواجه مبین خوارم
که بکار آیدت آنچیز که خوار آید
هوش مصنوعی: ای استاد، به من ننگر و بین خوار و کوچک شده‌ام، اما بدان که آنچه به نظر تو بی‌ارزش به حساب می‌آید، ممکن است برای تو مفید باشد.
منم آن شاخ کز اقبال تو روئیدم
هر زمان از من صد گونه ثمار آید
هوش مصنوعی: من همان شاخه‌ای هستم که به خاطر لطف و نعمت تو رشد کرده‌ام و هر لحظه از من انواع مختلفی میوه به دست می‌آید.
فربهی داشتم و چرخ نزارم کرد
که نژادم ز بزرگان نزار آید
هوش مصنوعی: من از نژاد بزرگان هستم، ولی بی‌چرخش زمان، سیر زندگی‌ام دستخوش تغییر و نازایی شده است.
پدرانم همه با چرخ بکین بودند
هم از آن قوم مرا اصل و تبار آید
هوش مصنوعی: پدران من همه با زحمت و تلاش زندگی کرده‌اند و من نیز از همان نسل و قوم هستم و به آنها نسبت دارم.
واندرین نطعم بر ناصر بن خسرو
تاختن باید چون گاه قمار آید
هوش مصنوعی: ما باید مانند زمانی که در بازی قمار هستیم، به ناصر بن خسرو حمله کنیم و به او حمله کنیم.
لیک فضل از متقدم شده کو گوید
«چند گوئی که چو هنگام بهار آید»
هوش مصنوعی: اما فضیلت از نسل‌های گذشته آمده است که می‌گوید: «چقدر می‌خواهی بگویی وقتی بهار فرا برسد».