شمارهٔ ۴۳
ماه رمضان روی نهان کرد اگر چند
دلهای کسان را همه اندر تعب افکند
چندانکه بد از روزه دل مردم غمگین
شد ز آمدن عید درونها همه خرسند
عید آمدن و رفتن روزه شده توأم
چون آمد فروردین با رفتن اسفند
هین جام می آرید و بنوشید به گلزار
ای روزه گشایان هله در پرده گنه چند
دیگر نکند روزه خوران را شه کیفر
دیگر ندهد واعظ از خوردن می پند
آنانکه بدین حق کردند جسارت
روزه بگشودند و بجستند از این بند
دیدی تو که فرمان ولیعهد چسانشان
دو گوش همی سفت و دل از غم بپراکند
آن به که بسنبند بفرمان ولیعهد
گوشی که بنیوشد فرمان خداوند
با حکم خدا گوش رعیت ببرد شاه
هر چند رعیت بملک باشد فرزند
فرزند چو از دین گذرد دشمن جان است
ور پیرو دین است بود همچو جگر بند
چون دیده شود تیره ببایست کشی میل
دندان چو کند درد ببایست ز بن کند
زان مؤمن قرآن که بقرآن نکند کار
بس خوبترستی بر من پیرو پازند
من بر تو دعا کردم زین کار که کردی
ای شاه جوان بخت باقبال تو سوگند
انصاف دهم من که ملک چون تو بباید
با رأفت و با هیبت و دانا و خردمند
تو روی بدین داری و دیان مهیمن
دولت دهدت تا بجهان گردی خورسند
شه چون تو سزد عادل و دین دار و خداجوی
با عقل به پیمان درو با شرع و پیوند
برخیز سپندی پی دفع نظر بد
بر چهره این شاه همی سوزان اسپند
کاین شاه ندارد بجهان تالی و ثانی
وین شاه ندارد بزمین همسر و مانند
این شاه بتأیید خداوند براند
لشکر بدرچین ز بخارا و سمرقند
با روم و حبش آن کند این شاه که بنمود
چنگیز بخوارزم و حذیفه بنهاوند
می بینم در روم بسی غلغله انداخت
می دانم در روس یکی زلزله افکند
قیصر را افکند همی خواهد از تخت
خاقان را بربست همی خواهد در بند
چونین سزدی شه که بدخواه و نکوخواه
از تیغ بلا بارد و از لطف سخن قند
فرقی که شه ما با نوشروان دارد
این است که شه حکم نبی راند او زند
ای داور دارای قوی رای قوی دل
وی خسرو یکتای هنرجوی هنرمند
در عهد تو شد روی زمین پاک ز بیداد
در عصرتو گیتی شده بیگانه ز ترفند
سر تا پا عقل و هنر و دانشی و هوش
پا تا سر فضل و کرم و حکمتی و پند
در کفه حلم تو گر الوند گذارند
حلم تو گران است و سبک باشد الوند
با تو دل مردم شده مجموع ولیکن
از غیر تو دلهای رعیت بپراکند
بر تو سزد این تخت که زر ریزی بر خلق
نه آنکه ز مال فقرا خانه بیاکند
هنگام سخن نیک بدانی چه و چون لیک
در موقع ایثار نه چون دانی و نه چند
بدخواه تو در چاه اسیر آمده چونان
زندانی افریدون در کوه دماوند
تا زلف بتان مشک فشاند گه جنبش
تا لعل بتان شهد چشاند بشکرخند
در دامن گلزار همی پوی و همی چم
با لعبت فرخار همی گوی و همی خند
پشت و سر بدخواه همی در و همی کوب
جان و تن بدگوی همی گیر و همی بند
یارب بجز این سلطان در ملک تو مگمار
یا رب بجز این شاه تو در گیتی مپسند
این بیت بدان بحر و بدان قافیه گفتم
کاورده ابونصر مرآن مرد خردمند
بونصر دریغا ز جهان رفت و دگر بار
یک شاعر ناید که باو باشد مانند
ز اینجا سفری کرد و ببالاشد از ایراک
با مردم بالاش همی بودی پیوند
او رفت و بر او جانها محزون شده یک عمر
او رفت و بر او دلها پرخون شده یکچند
ای کاش که بودی و ز مداحی این شاه
میکاشت در این باغ یکی شاخ برومند
وین شاعرکان را همه بر خاک فشاندی
چونانکه بتان را علی از طاق بیفکند
این مطلع ازان مرد حکیم است که امروز
از روز وفاتش گذرد پنج مه و اند
زردشت که آتش را بستاید در زند
ز آن است که بامی بفروغ است همانند
شمارهٔ ۴۲: روز دوشنبه دهم شعبان بود از سال هزار و سیصد و هشت که مطابق آمد با اول فروردین ماه جلالی و نوروز پارسیان که ملوک و رعیت ایران را بزرگترین جشنی بشمار آید. قضا را در این روز خانگیانم همه در بستر بودند و چنانم دل به بیم اندر بود که البته سخن گفتن نتوانستمی تا چه رسد که شعری گویم و از این روی در بار عام که همگی خواجه تاشانم در صف بودند جایگاهم تهی ماند. بناگاه از جانب خداوندم امیر نظام ایده الله تعالی بمن رسانیدند که خواجه بزرگ میفرماید آنجا که شاعران و دبیران ایستاده اند امیری را نمی بینم با اینکه در همه جشنی مداحی او را بفال نیکو گرفته ایم البته باید فریضه خود از گردن بگذارد و این مقام منیع بدیگر شاعران نسپارد. چون این شنیدم دلم بجای آمد و بهر گونه بود این ابیات بهم بسته براه آمدم و در آن هنگام رسیدم که نوبت شاعران گذشته و دستان سرایان و مغنیان سرود خود را بدستان همی خواندند با این همه من چکامه خود را با اجازت آن خداوند بی مثل و مانند فرو خواندم و حضرتش گوش فرا میداد و بهر بیت تحسین میفرمود تا بنهایت رسید. اما از آنجا که من برخلاف رویت دیگر شاعران که در این عصر داعیه دارند در یک قافیه و روی بستن دال و ذال یا معروف و مجهول را بصواب نمیدانم برخی حاشیه نشینان معانی الفاظ مرا ندانسته در یکدیگر همی نگریستند و یکی از متشاعران که بامنش در نهان رشکی بود فرصت بدست کرده بزبان آورد که ما رنجها بردیم تا رویت پیشینیان را چون فرخی و رودکی و عنصری و منوچهری درین عهد منسوخ کردیم و اسلوبی شیرین که بعباراتی سهل آراسته آید در پیش فرا نهادیم تا عالم و عامی را پسند آید و معانی آنرا همه کس فهم کند.شمارهٔ ۴۴: این نبینی که چو هنگام بهار آید
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماه رمضان روی نهان کرد اگر چند
دلهای کسان را همه اندر تعب افکند
هوش مصنوعی: در ماه رمضان، اگرچه بر روی حقیقتی پنهان میافزاید، اما دلهای بسیاری را در نگرانی و زحمت قرار میدهد.
چندانکه بد از روزه دل مردم غمگین
شد ز آمدن عید درونها همه خرسند
هوش مصنوعی: به اندازهای که روزه باعث ناراحتی دل مردم شد، با آمدن عید، همه درونها شاد و خوشحال شدند.
عید آمدن و رفتن روزه شده توأم
چون آمد فروردین با رفتن اسفند
هوش مصنوعی: عید آمد و روزه ی خیال و آرزوها به پایان رسید، همانطور که فروردین با رفتن اسفند به وجود میآید.
هین جام می آرید و بنوشید به گلزار
ای روزه گشایان هله در پرده گنه چند
هوش مصنوعی: بیایید جام می بیاورید و در باغ بنوشید، ای کسانی که روزهها را میشکنید، بیایید در پس پرده گناه چه کسی را میخواهید محدود کنید؟
دیگر نکند روزه خوران را شه کیفر
دیگر ندهد واعظ از خوردن می پند
هوش مصنوعی: دیگر برای روزهخواران مجازاتی از سوی پادشاه وجود ندارد و واعظ نیز از نوشیدن شراب نصیحتی به آنها نمیکند.
آنانکه بدین حق کردند جسارت
روزه بگشودند و بجستند از این بند
هوش مصنوعی: آن کسانی که به حقیقت و اصول درست جامعه بیاحترامی کردند، در روزه خود را گشودند و از این قید و بند رهایی جستند.
دیدی تو که فرمان ولیعهد چسانشان
دو گوش همی سفت و دل از غم بپراکند
هوش مصنوعی: آیا متوجه شدی که چطور فرمان ولیعهد باعث شد که آنها گوشها را تیز کردند و دلشان را از غم خالی کردند؟
آن به که بسنبند بفرمان ولیعهد
گوشی که بنیوشد فرمان خداوند
هوش مصنوعی: بهتر است که انسان از کسی پیروی کند که دارای مقامی بالا و قابل احترام است، چرا که این پیروی میتواند به درک بهتر دستورات الهی و پیروی از آنها منجر شود.
با حکم خدا گوش رعیت ببرد شاه
هر چند رعیت بملک باشد فرزند
هوش مصنوعی: با اراده خداوند، در صورتی که شاه بخواهد، میتواند حقوق مردم را نادیده بگیرد، حتی اگر آن مردم فرزند پادشاه باشند.
فرزند چو از دین گذرد دشمن جان است
ور پیرو دین است بود همچو جگر بند
هوش مصنوعی: وقتی فرزند از اصول دین و اعتقاداتش دور شود، تبدیل به دشمنی خطرناک میشود. اما اگر به دین پایبند باشد، مانند جگر است که از آن محافظت میشود.
چون دیده شود تیره ببایست کشی میل
دندان چو کند درد ببایست ز بن کند
هوش مصنوعی: هرگاه که در زندگی با مشکل یا درد مواجه شوی، باید با شجاعت و اراده آن را تحمل کنی و به حل آن فکر کنی. وقتی چشمانت به تیرگی و سختی مینگرد، باید با قدرت و تصمیم به جلو بروی و از ریشه آن مشکل فرار کنی.
زان مؤمن قرآن که بقرآن نکند کار
بس خوبترستی بر من پیرو پازند
هوش مصنوعی: از آن مؤمن که با قرآن عمل نمیکند، بهتر است که من پیرو برزندگان باشم.
من بر تو دعا کردم زین کار که کردی
ای شاه جوان بخت باقبال تو سوگند
هوش مصنوعی: من برایت دعا کردم به خاطر کاری که کردی، ای شاه با شانس و بخت جوان، که به آن سوگند میخورم.
انصاف دهم من که ملک چون تو بباید
با رأفت و با هیبت و دانا و خردمند
هوش مصنوعی: به اعتقاد من، برای کسی مثل تو که برای حکومت مناسب است، باید ویژگیهایی چون مهربانی، احترام و دانش و خردمندی وجود داشته باشد.
تو روی بدین داری و دیان مهیمن
دولت دهدت تا بجهان گردی خورسند
هوش مصنوعی: تو رویی داری که زیباییاش بر همگان روشن است و خداوند مهربان به تو نعمت و دولت میدهد، تا در دنیا خوشبخت و راضی باشی.
شه چون تو سزد عادل و دین دار و خداجوی
با عقل به پیمان درو با شرع و پیوند
هوش مصنوعی: شایسته است که شاهی مانند تو عادل، دیندار و خداجو باشد و با اندیشه و درک خود، به پیمانها و اصول دین پایبند بماند.
برخیز سپندی پی دفع نظر بد
بر چهره این شاه همی سوزان اسپند
هوش مصنوعی: برخیز و اسپند را برای دور کردن چشم زخم بر چهره این شاه بسوزان.
کاین شاه ندارد بجهان تالی و ثانی
وین شاه ندارد بزمین همسر و مانند
هوش مصنوعی: این پادشاه در جهان همتایی ندارد و هیچ کس مانند او در زمین وجود ندارد.
این شاه بتأیید خداوند براند
لشکر بدرچین ز بخارا و سمرقند
هوش مصنوعی: این پادشاه به تأیید خداوند، سپاهش را از بخارا و سمرقند جمعآوری کرده است.
با روم و حبش آن کند این شاه که بنمود
چنگیز بخوارزم و حذیفه بنهاوند
هوش مصنوعی: این پادشاه به گونهای عمل میکند که نشاندهنده قدرت و تسلط او بر سرزمینها و ملتهاست، همانطور که چنگیز بر خوارزم و حذیفه بر بنهاوند تسلط داشتند.
می بینم در روم بسی غلغله انداخت
می دانم در روس یکی زلزله افکند
هوش مصنوعی: میبینم که در روم شلوغ و هیاهوست و میدانم در روسیه اتفاق بزرگی رخ داده است.
قیصر را افکند همی خواهد از تخت
خاقان را بربست همی خواهد در بند
هوش مصنوعی: قیصر که در حال حاضر در قدرت است، میخواهد از انجام کارهایش کنارهگیری کند و به نوعی برای خاقان که در حال حاضر در بند است، آزادی فراهم کند.
چونین سزدی شه که بدخواه و نکوخواه
از تیغ بلا بارد و از لطف سخن قند
هوش مصنوعی: شاه تو باید اینطور برسی که دشمنان و دوستان هر دو از بلاهایی که میرسانی میترسند، اما از لطف کلامت شیرینی میچشند.
فرقی که شه ما با نوشروان دارد
این است که شه حکم نبی راند او زند
هوش مصنوعی: تفاوتی که پادشاه ما با نوشروان دارد این است که پادشاه ما مانند پیامبر فرمان میدهد و او زندگی میکند.
ای داور دارای قوی رای قوی دل
وی خسرو یکتای هنرجوی هنرمند
هوش مصنوعی: ای داور با اندیشه و دل نیرومند، تو همان شاهی هستی که به دنبال هنرمندان و هنرها میگردی.
در عهد تو شد روی زمین پاک ز بیداد
در عصرتو گیتی شده بیگانه ز ترفند
هوش مصنوعی: در زمان تو، زمین از ظلم و ستم پاک شده و در دوران تو، دنیا به نزدیکی و همبستگی بیشتری رسیده است.
سر تا پا عقل و هنر و دانشی و هوش
پا تا سر فضل و کرم و حکمتی و پند
هوش مصنوعی: تو شمایلی از عقل و هنر و دانش هستی و در تمامی وجودت هوش و ذکاوت به چشم میخورد. از سر تا پا پر از فضائل و کرامت و حکمت و پند و اندرز برای دیگران میباشی.
در کفه حلم تو گر الوند گذارند
حلم تو گران است و سبک باشد الوند
هوش مصنوعی: اگر در دل ویژگیهای صبر و بردباری تو را با الوند بسنجند، باید بگویم که صبر تو بسیار گرانبها و ارزشمند است، در حالی که الوند از نظر ارزش و سنگینی میتواند ناچیز باشد.
با تو دل مردم شده مجموع ولیکن
از غیر تو دلهای رعیت بپراکند
هوش مصنوعی: دلها به خاطر تو در کنار هم جمع شدهاند، اما بدون تو، دلهای مردم پراکنده و بیقرار هستند.
بر تو سزد این تخت که زر ریزی بر خلق
نه آنکه ز مال فقرا خانه بیاکند
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که تو شایستهی این تخت و مقام هستی، زیرا به دیگران کمک میکنی و ثروت خود را در راه خوبی خرج میکنی، نه اینکه از مال فقرا بهرهبرداری کنی و بر خانهات بیفزایی.
هنگام سخن نیک بدانی چه و چون لیک
در موقع ایثار نه چون دانی و نه چند
هوش مصنوعی: زمانی که صحبت از خوبی و بدی میشود، به خوبی میدانی چه بگویی و چگونه بیان کنی؛ اما وقتی پای فداکاری و ایثار به میان میآید، نه تنها نمیدانی چه باید کنی، بلکه نمیدانی چه مقدار از خود گذشتهات را باید تقديم کنی.
بدخواه تو در چاه اسیر آمده چونان
زندانی افریدون در کوه دماوند
هوش مصنوعی: دشمن تو همچون زندانی، در دام افتاده است، همانطور که افریدون در دماوند به بند کشیده شده بود.
تا زلف بتان مشک فشاند گه جنبش
تا لعل بتان شهد چشاند بشکرخند
هوش مصنوعی: زمانی که زیباییهای معشوقان با ناز و دلربایی خود دل میبرند، لبهای آنان هم چون شهد شیرین مزه میشود و در کنار آن لبخندهای شیرین حضورشان، شادی و زیبایی بیشتری را به ارمغان میآورد.
در دامن گلزار همی پوی و همی چم
با لعبت فرخار همی گوی و همی خند
هوش مصنوعی: در باغ گل در حال رفت و آمد هستی و با محبوب خود به خوشگفتاری و خندیدن مشغولی.
پشت و سر بدخواه همی در و همی کوب
جان و تن بدگوی همی گیر و همی بند
هوش مصنوعی: دشمنان را از پشت و جلو هدف قرار بده و به آنها ضربه بزن. جان و بدگویی را از خود دور کن و آنها را در اختیار بگیر و محدود کن.
یارب بجز این سلطان در ملک تو مگمار
یا رب بجز این شاه تو در گیتی مپسند
هوش مصنوعی: ای خدای من، جز این سلطان را در این سرزمین قرار نده و جز این شاه را در جهان نپسند.
این بیت بدان بحر و بدان قافیه گفتم
کاورده ابونصر مرآن مرد خردمند
هوش مصنوعی: من این شعر را در آن دریا و این قافیه سرودم، که به دست ابونصر، آن مرد بزرگ و خردمند مطرح شده است.
بونصر دریغا ز جهان رفت و دگر بار
یک شاعر ناید که باو باشد مانند
هوش مصنوعی: بونصر به طرز غمانگیزی از دنیا رفت و دیگر هرگز شاعری مانند او نخواهد آمد.
ز اینجا سفری کرد و ببالاشد از ایراک
با مردم بالاش همی بودی پیوند
هوش مصنوعی: از این جا سفر کرد و به بلندیها رفت، و در ایراک با مردم بلندی ارتباط داشت.
او رفت و بر او جانها محزون شده یک عمر
او رفت و بر او دلها پرخون شده یکچند
هوش مصنوعی: او رفت و جانها به خاطر او دلتنگ و غمناک شدند. یک عمر او رفت و دلها به خاطر او پر از غم و درد شدند.
ای کاش که بودی و ز مداحی این شاه
میکاشت در این باغ یکی شاخ برومند
هوش مصنوعی: کاش تو اینجا بودی تا برای این شاه مدح و ستایش میگفتم و در این باغ، درختی تنومند میکاشتم.
وین شاعرکان را همه بر خاک فشاندی
چونانکه بتان را علی از طاق بیفکند
هوش مصنوعی: تو همه شاعران را بر زمین انداختی، همانطور که علی بتها را از بلندای طاق پایین آورد.
این مطلع ازان مرد حکیم است که امروز
از روز وفاتش گذرد پنج مه و اند
هوش مصنوعی: این مطلع از یک حکیم بزرگ است که امروز پنج ماه و چند روز از مرگ او میگذرد.
زردشت که آتش را بستاید در زند
ز آن است که بامی بفروغ است همانند
هوش مصنوعی: زردشت که آتش را ستایش میکند، به این دلیل است که آتش مانند بام خانهای است که نور و روشنی را به ارمغان میآورد.