شمارهٔ ۴۰ - صلحیه بلد
روزی ز جور خصم ستمگر ظلامه ای
بردم به نزد قاضی صلحیه بلد
دیدم سرای تیره و تنگی به سان گور
تختی شکسته در بن آن هشته چون لحد
میزی پلید و صندلی کهنه پای آن
بر صندلی نشسته سیاهی دراز قد
سوراخ رخ ز آبله و چانه از جذام
خسته سرش ز نُزله و چشمانش از رَمَد
از سِبلَتَش بریخته چون گرگ پیر پشم
وز گردنش برآمده چون سنگ پا غدد
تقویم پیش روی و نظر بر خط بروج
همچون منجمی که کند اختران رصد
بر روی میز دفترکی خط کشیده بود
چون لاشه ی برآمده سُتْخوانش از جسد
پهلوی آن دواتی و در جنب آن دوات
پاکت سه چار دانه و استامپ یک عدد
سوی دیگر ز خانه حصیری و چند طفل
زالی خمیده قد ز نفاثات فی العُقَد
طفلی به گاهواره کنیفی به زیر آن
بندی ز گاهواره فروبسته بر وَتَد
دیگی و کمچه ای و سبوئی و مِترَدی
آلوده در ازل شده ناشسته تا ابد
قاضی به صندلی چو به پشم شتر قراد
در خدمتش پلیسکی استاده چون قِرَد
کردم سلام و گفت علیکم ز روی کبر
زیرا که بود مُمتلی از نخوت و حسد
دادم عریضه را و سپردم بهای تمبر
گفتا بیا به محکمه اندر صباح غد
هر دم که شَدِّ رحل نمودم به حضرتش
گفتم که یا الهی هیِّئی لنا رشد
یک روز گفت کز پی خصمت ز محکمه
احضارنامه رفته و هستیم در صدد
سبز و سفید و سرخ فرستاده ایم باز
دیگر نمانده مَهرَب و ملجآء و مُلتَحد
فردا اگر نیاید حکم غیابیت
خواهیم داد و نیست دگر جای منع و صد
روز دگر به محکمه رفتم بدان امید
کز خصم داد خواهم و از فضل حق مدد
قاضی به کبر گفت که خصم تو حاضر است
دعوی بیار و حجت و برهان و مستند
گفتم ببین قباله این ملک را که من
هم مالکم به حجت و هم صاحبم به ید
گفتا که چیست مدرک و اصل این قباله را
بنمای بی لجاجت و تکرار و نقض و شَد
گفتم که این علاقه به سادات هاشمی
نسلاً به نسل ارث مُضَر باشد و معَد
این است مهر بوذر و سلمان و صعصعه
هم اِصبَغِ نُباتَه سلیمانِ بن صُرَد
گفتا بهل حدیث خرافات و حجتی
آور که مدعی نتواند به حیله رد
اینان که نام بردی از ایشان نبوده اند
هرگز به نزد ما نه مُصدَّق نه مُعتمَد
قانونی است محکمه، برهانی است قول
گفتار منطقی کن و بیرون مرو ز حد
گفتم به حکم شاه ولایت علی نگر
کو شُد خلیفه بر نبی و مر مراست جد
گفتا علی به حکم غیابی علی الاصول
محکوم شد به کشتن عمرو بن عبدُوَد
گفتم ز قول احمد مرسل بخوان حدیث
کز راویان رسیده به اهلش یداً به ید
گفتا چه اعتماد بر آنکس که بسته حبل
بر گردن ضعیفه ی بیچاره از مَسَد
گفتم به نصّ قرآن بنگر که جبرئیل
آورده بهر احمدش از درگه احد
گفتا به پرسنل نبود نام جبرئیل
قرآن نخورده تَمْبر، نخواهد شدن سند
این حرفهای کهنه پرستان فکن بدور
نو شد اساس صحبت نو باید ای ولد
چون نه گوا، نه حجت مسموع باشدت
ما نحنُ فیه را به عدو ساز مسترد
چون این سخن سرود یقین شد مرا که او
لامذهبی پلید و بلیدی است نابلد
گرگی است رفته در گله اندر لباس میش
بر ظالمان چو گربه، به مظلوم چون اسد
نه مُعتَنی به قاعده دین و رسمِ داد
نه معتقد به داور بخشنده صمد
از اخذ و بند و رشوه و کلاشی و طمع
بر سینه ی کسی ننهاده است دست رد
نه سوی حق گشوده ز راه امید چشم
نه در نماز سوده به خاک از نیاز خَد
چشمش بسان ابر دمادم به رعد و برق
آزش بسان بحر پیاپی به جزر و مد
قولش به دستگاه پلیس است مُتَّبَع
حکمش به پیشگاه رئیس است مُطَّرَد
دیدم به هیچ چاره و تدبیر و مکر و فن
نتوان طریق حیله ی او را نمود سد
کردم رها به خصم زر و مال و خان و مان
پژمرده همچو گل شدم افسرده چون جَمد
از صلحیه گرفته شدم راست تا تمیز
دیدم تمام متفق القول و متَّحَد
حکمی که شد ز صلحیه صادر بَرِ تمیز
قولی است لایُخالَف و امری است لایُرَد
المؤمنون اخوه بر این قوم صادق است
ایمانشان به قلب چو بر آبِ جو زَبَد
بادا ز کردگار بر این قاضیان دون
دشنام بی نهایت و نفرین لایُعَد
طاق و رواق عدلیه را برکند ستون
آنکو فراشت سقف سما را بلاعَمَد
خواهی که یابی از ستم قاضیان امان
خود را فکن به زیر پر دختر احد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روزی ز جور خصم ستمگر ظلامه ای
بردم به نزد قاضی صلحیه بلد
قاضی صلحیه و دادگاه صلحیه به معنی دادگاه بدوی (در مقابل دادگاه تجدیدنظر کنونی) است
دیدم سرای تیره و تنگی به سان گور
تختی شکسته در بن آن هشته چون لحد
هوش مصنوعی: من خانهای تاریک و کوچک دیدم که مانند گوری بود، با تختی شکسته در عمق آن که شبیه قبر است.
میزی پلید و صندلی کهنه پای آن
بر صندلی نشسته سیاهی دراز قد
هوش مصنوعی: میز و صندلی که در حال حاضر کثیف و قدیمی هستند، و در کنار آن یک فرد بلند قد باموهای سیاه نشسته است.
سوراخ رخ ز آبله و چانه از جذام
خسته سرش ز نُزله و چشمانش از رَمَد
هوش مصنوعی: چهرهاش از زخمهای ناشی از آبله و چانهاش به دلیل بیماری جذام به شدت آسیب دیده است. سرش به خاطر سرماخوردگی کلافه و چشمهایش نیز به خاطر بیماری رمد، ناراحت و اذیت شدهاند.
از سِبلَتَش بریخته چون گرگ پیر پشم
وز گردنش برآمده چون سنگ پا غدد
هوش مصنوعی: موهایش مانند پشم گرگ پیر ریخته و گردن او به اندازه سنگ پا بزرگ شده است.
تقویم پیش روی و نظر بر خط بروج
همچون منجمی که کند اختران رصد
هوش مصنوعی: تقویم در دست تو است و زمانی که به وضعیت بروج نگاه میکنی، همانند ستارهشناسی هستی که ستارهها را مورد بررسی قرار میدهد.
بر روی میز دفترکی خط کشیده بود
چون لاشه ی برآمده سُتْخوانش از جسد
هوش مصنوعی: بر روی میز، نوشتهای خطی وجود داشت که شبیه به یک لاشه بیرون آمده از بدنش بود.
پهلوی آن دواتی و در جنب آن دوات
پاکت سه چار دانه و استامپ یک عدد
هوش مصنوعی: پهلوی آن دوات، یک عدد دوات دیگر و در کنار آن، یک پاکت با سه یا چهار دانه و یک مهر وجود دارد.
سوی دیگر ز خانه حصیری و چند طفل
زالی خمیده قد ز نفاثات فی العُقَد
اشاره به آیه شریفه "و من شرّ النّفّاثات فی العُقَد" ولی در اینجا به ضرورت وزن شعر کلمه نفاثات بدون تشدید خوانده می شود.
طفلی به گاهواره کنیفی به زیر آن
بندی ز گاهواره فروبسته بر وَتَد
کنیف به معنی تشکچه ای که زیر کودک می گذارند و وتد به معنی بازو
دیگی و کمچه ای و سبوئی و مِترَدی
آلوده در ازل شده ناشسته تا ابد
مترَد به معنی ظرفی که در آن تَرید (غذای آبکی آمیخته با نان خرد شده) می خورند
قاضی به صندلی چو به پشم شتر قراد
در خدمتش پلیسکی استاده چون قِرَد
کلمه قراد در اینجا به چه معنی است، نمی دانم (قاعدتا جمع مکسر قرد نیست) و آیا پشم شتر درست است یا پشت شتر؟
کردم سلام و گفت علیکم ز روی کبر
زیرا که بود مُمتلی از نخوت و حسد
هوش مصنوعی: سلام کردم و او به طرز متکبرانهای جواب سلامم را داد، چرا که از خودخواهی و حسادت پر بود.
دادم عریضه را و سپردم بهای تمبر
گفتا بیا به محکمه اندر صباح غد
هوش مصنوعی: من نامه را تحویل دادم و هزینه تمبر را پرداخت کردم. او گفت که فردا صبح به دادگاه بیا.
هر دم که شَدِّ رحل نمودم به حضرتش
گفتم که یا الهی هیِّئی لنا رشد
هوش مصنوعی: هر بار که آماده سفر شدم، به درگاه خداوند گفتم: ای خدای من، به ما راه رشد و پیشرفت عطا کن.
یک روز گفت کز پی خصمت ز محکمه
احضارنامه رفته و هستیم در صدد
هوش مصنوعی: یک روز گفت که به خاطر مشاجرهات، از دادگاه احضاریهای دریافت کردهایم و در حال اقدام برای بررسی وضعیت هستیم.
سبز و سفید و سرخ فرستاده ایم باز
دیگر نمانده مَهرَب و ملجآء و مُلتَحد
هوش مصنوعی: ما رنگهای سبز، سفید و سرخ را فرستادهایم، ولی دیگر جایی برای محبت و پناهندگی باقی نمانده است.
فردا اگر نیاید حکم غیابیت
خواهیم داد و نیست دگر جای منع و صد
هوش مصنوعی: اگر فردا نیاید، ما برای غیبت تو حکمی صادر خواهیم کرد و دیگر جایی برای جلوگیری و ممانعت نیست.
روز دگر به محکمه رفتم بدان امید
کز خصم داد خواهم و از فضل حق مدد
هوش مصنوعی: در روز دیگری به دادگاه رفتم با این امید که از دشمنم حقم را بگیرم و از لطف خدا کمک دریافت کنم.
قاضی به کبر گفت که خصم تو حاضر است
دعوی بیار و حجت و برهان و مستند
هوش مصنوعی: قاضی به متکبر گفت که رقیب تو در اینجا حضور دارد، حالا دعوی خود را مطرح کن و دلایل و شواهد خود را بیاور.
گفتم ببین قباله این ملک را که من
هم مالکم به حجت و هم صاحبم به ید
هوش مصنوعی: گفتم نگاهی به مستندات این ملک بینداز، چون من هم با استدلال مالک آن هستم و هم به واسطه تصرف فعلیام آن را در اختیار دارم.
گفتا که چیست مدرک و اصل این قباله را
بنمای بی لجاجت و تکرار و نقض و شَد
هوش مصنوعی: او گفت: بدون هیچ مشاجره یا تکرار و مخالفت، مدرک و منبع این سند را نشان بده.
گفتم که این علاقه به سادات هاشمی
نسلاً به نسل ارث مُضَر باشد و معَد
شاعر (ادیب الممالک فراهانی) خود از سادات هاشمی بوده و مُضَر و معدّ دو تن نوادگان حضرت اسماعیل (ع) و از اجداد پیامبر اسلام (ص) بوده اند.
این است مهر بوذر و سلمان و صعصعه
هم اِصبَغِ نُباتَه سلیمانِ بن صُرَد
صصعه بن صوحان از یاران حضرت امیرالمومنین علی (ع) و اصبغ بن نُباتَه از شاگردان امام صادق (ع) بوده اند
گفتا بهل حدیث خرافات و حجتی
آور که مدعی نتواند به حیله رد
هوش مصنوعی: گفت: بیایید از سخنان بیپایه و خرافی دور باشیم و دلیلی روشن و قوی بیاورید که مدعی نتواند با ترفندها آن را نادیده بگیرد.
اینان که نام بردی از ایشان نبوده اند
هرگز به نزد ما نه مُصدَّق نه مُعتمَد
هوش مصنوعی: این افراد که تو ذکر کردی، هیچگاه نزد ما نه مورد تأیید بودهاند و نه قابل اعتماد.
قانونی است محکمه، برهانی است قول
گفتار منطقی کن و بیرون مرو ز حد
هوش مصنوعی: در زندگی، باید به واقعیتها و منطق توجه داشته باشیم و از چهارچوبهای معقول خارج نشویم. از دلیل و استدلال درست پیروی کنیم و از گمراهی دوری گزینیم.
گفتم به حکم شاه ولایت علی نگر
کو شُد خلیفه بر نبی و مر مراست جد
هوش مصنوعی: گفتم به فرمان شاه، به مقام علی نگاهی بینداز که چگونه به عنوان خلیفه پیامبر برگزیده شده و نسب من به او میرسد.
گفتا علی به حکم غیابی علی الاصول
محکوم شد به کشتن عمرو بن عبدُوَد
هوش مصنوعی: علی در غیاب و بر اساس اصول، به کشتن عمرو بن عبدود محکوم شد.
گفتم ز قول احمد مرسل بخوان حدیث
کز راویان رسیده به اهلش یداً به ید
هوش مصنوعی: گفتم از قول پیامبر داستانی را بخوان که از راویان به کسانی که مستحق هستند رسیده و به همگان منتقل شده است.
گفتا چه اعتماد بر آنکس که بسته حبل
بر گردن ضعیفه ی بیچاره از مَسَد
اشاره به آیات شریفه: وامراته حمّاله الحطب فی جیدها حبل من مسد
گفتم به نصّ قرآن بنگر که جبرئیل
آورده بهر احمدش از درگه احد
هوش مصنوعی: به قرآن نگاه کن که جبرئیل پیام را برای احمد (پیامبر اسلام) از جانب خداوند آورده است.
گفتا به پرسنل نبود نام جبرئیل
قرآن نخورده تَمْبر، نخواهد شدن سند
تمر کلمه عربی به معنی خرما است و در اینجا تمبر درست است.
این حرفهای کهنه پرستان فکن بدور
نو شد اساس صحبت نو باید ای ولد
هوش مصنوعی: این حرفهای قدیمی را کنار بگذار، چون بنیان صحبتهای جدید باید شکل بگیرد، ای فرزند.
چون نه گوا، نه حجت مسموع باشدت
ما نحنُ فیه را به عدو ساز مسترد
هوش مصنوعی: از آنجا که نه شاهدی وجود دارد و نه دلیل قابل قبولی شنیده میشود، ما در آنچه که در آن قرار داریم، آن را به دشمن واگذار میکنیم.
چون این سخن سرود یقین شد مرا که او
لامذهبی پلید و بلیدی است نابلد
هوش مصنوعی: وقتی این سخن را شنیدم، به یقین رسیدم که او فردی بیدین و نادان است.
گرگی است رفته در گله اندر لباس میش
بر ظالمان چو گربه، به مظلوم چون اسد
هوش مصنوعی: در میان گوسفندان، گرگی وجود دارد که خود را به شکل میش درآورده است. او نسبت به ظالمان همچون گربه عمل میکند، اما زمانی که با مظلومان مواجه میشود، به راستی وحشی و نیرومند مانند شیر میشود.
نه مُعتَنی به قاعده دین و رسمِ داد
نه معتقد به داور بخشنده صمد
هوش مصنوعی: نه به قوانین دین و اصول انصاف توجهی دارد و نه به خداوند مهربان و بخشنده اعتقاد دارد.
از اخذ و بند و رشوه و کلاشی و طمع
بر سینه ی کسی ننهاده است دست رد
هوش مصنوعی: کسی به دنبال گرفتن و دزدیدن و رشوه و حیلهگری از دیگران نیست و دست رد بر سینهی کسی گذاشته است.
نه سوی حق گشوده ز راه امید چشم
نه در نماز سوده به خاک از نیاز خَد
هوش مصنوعی: نه باید به امید به سمت حقیقت نگاه کرد و نه در نماز، سر بر خاک نیاز گذاشت.
چشمش بسان ابر دمادم به رعد و برق
آزش بسان بحر پیاپی به جزر و مد
هوش مصنوعی: چشم او مانند ابرهاست که همیشه در حال تغییر و نوسان است و برقش همچون دریا که مدام به بالا و پایین میرود، احساساتش همواره در حال جزر و مد است.
قولش به دستگاه پلیس است مُتَّبَع
حکمش به پیشگاه رئیس است مُطَّرَد
هوش مصنوعی: او با پلیس عهد و پیمان دارد و دستوراتش در حضور رئیسش همواره مورد توجه و اجراست.
دیدم به هیچ چاره و تدبیر و مکر و فن
نتوان طریق حیله ی او را نمود سد
هوش مصنوعی: دیدم که هیچ چارهای و تدبیری نتواند مانع فریب و حیلهگری او شود.
کردم رها به خصم زر و مال و خان و مان
پژمرده همچو گل شدم افسرده چون جَمد
هوش مصنوعی: من از دشمن و ثروت و خانه و دارایی ام دست کشیدم و حالا مانند گلی پژمرده و افسرده شده ام.
از صلحیه گرفته شدم راست تا تمیز
دیدم تمام متفق القول و متَّحَد
هوش مصنوعی: من از صلحیه به طور واضح و روشن به جنب و جوش افتادهام و به وضوح میبینم که همه به یک نظر و در یک اتحاد هستند.
حکمی که شد ز صلحیه صادر بَرِ تمیز
قولی است لایُخالَف و امری است لایُرَد
هوش مصنوعی: حکم صادر شده از طرف صلح، به گونهای است که قابل انکار نیست و هیچ کس نمیتواند آن را رد کند.
المؤمنون اخوه بر این قوم صادق است
ایمانشان به قلب چو بر آبِ جو زَبَد
مصرع دوم کلا اشتباه نوشته شده و تکرار مصرع دوم بیت بعدی است.
بادا ز کردگار بر این قاضیان دون
دشنام بی نهایت و نفرین لایُعَد
هوش مصنوعی: از خدای بزرگ بر این قاضیان پست نفرین و دشنام بیپایان نازل شود.
طاق و رواق عدلیه را برکند ستون
آنکو فراشت سقف سما را بلاعَمَد
هوش مصنوعی: ستون عدالت را آن کسی ویران کرد که سقف آسمان را بیستون نگه داشت.
خواهی که یابی از ستم قاضیان امان
خود را فکن به زیر پر دختر احد
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از ظلم قاضیان در امان باشی، باید به پناه دختر احد بروی.