گنجور

شمارهٔ ۴۱

خجسته بادا بر آفتاب کشور جود
صباح فرخ میلاد بهترین مولود
در این همایون جشن و در این مبارک عید
نشاط باید بر رغم دشمنان حسود
خجسته اکنون کز دهر یافتم مقصد
بویژه اینک کز چرخ یافتم مقصود
چکاوه خواند تکبیر و فاخته تسبیح
صنوبران بقیامند و نوگلان بقعود
سهی قدان به تشهد پریوشان بسلام
قنینه ها برکوعند و جامها بسجود
چمن نمونه جنات تحتهاالانهار
در او فروخت گل سرخ نار ذات وقود
سرود زردشت اندر سرود بلبل مست
چنانکه مؤذن نعت پیمبر محمود
سمن بدست در آورده یاره ای سیمین
ز ژاله کرده مرصع به لؤلؤ منضود
همی تو گوئی در پای و دست لعبتکان
ز زر و گوهر و لؤلؤ خلاخل است و عقود
زنای زرین گوئی وز آتشین مجمر
هزار سازد عود و شکوفه سوزد عود
شقیق نعمان از داغ لاله چون ستیان
رود در آتش سوزان همی بکیش هنود
بساط بستان چون خیمه بلند رواق
ز مردینش سقف و ز خیزرانش عمود
سحاب گریان اندر فراز طارم خاک
هوای مهر و مه اندر مقام نقض عهود؟
بسان داود آن آبگیر سازد درع
ولی نوازد مزمار مرغ چون داود
دو زلف سنبل آویخته بسان زره
و یا چو گیسوی مشکین بگرد دامن خود
بجز کنار چمن هر کجا روی باشد
مقام تو چو مقام مسیح بین یهود
ز ابر ایلول اندر بریخت در و گهر
ز تاک مفتول آویخت زمردین عنقود
بمولد شه گوئی ملک مظفر ریخت
بجیب اهل هنر کیسه های پر زنقود
بسال شصت و دوم از تولد شه راد
ولی عهد بهنجار عادت معهود
یکی بساط ملوکانه بر فراخور قدر
بفال نیک بیاراست در جهان وجود
تلذالاعین فیها و تشتهی الانفس
فرشتگان همه بر پا، هریمنان مطرود
پی چراغان افروخت آتشی که فکند
شراره در دل تاریک مردم اخدود
زمین بلرزید از توپ های آتش بار
چو از وزیدن صرصر حصون امت هود
چنینه روزی فرخنده ذات اقدس شاه
ز عالم غیب آمد عیان بملک شهود
بزرگ ناصردین شه که ظل دولت وی
همیشه باد ابر فرق مهر و مه ممدود
شهی که پوشد بر بندگان زامن قبای
شهی که گیرد از دشمنان ز خشم جلود
شده ز رایت وی کشور هنر مفتوح
شده ز صارم وی رخنه ی ستم مسدود
بروز بزمش تاج و بوقت رزم فرس
سنانش در صف هیجابنانش درگه جود
یکی چو سعد همام و یکی چو سعد بهام
یکی چو سعدالذابح یکی چو سعد سعود
نموده کشور اسلام را چو دار سلام
ز بسط او شده دارالخلافه دار خلود
خجسته بادا عیدی چنین مبارک و نغز
بروزگار ولیعهد خسرو مسعود
ملک مظفر دین آسمان عدل و ظفر
سپهر حکمت و دانش جهان همت و جود
ز نار خشمش کهسار جسته حالت ذوب
ز آب تیغش دریا گرفته رنگ جمود
رخ بدیعش در دهر قبله طاعت
در سرایش بر خلق کعبه مقصود
بداد و بخشش شد جانشین نوشروان
بفضل و دانش شد یادگار بن مسعود
بکار ملک کند راست قامتی که بود
همیشه خم به مناجات و طاعت معبود
ایا بتابش ذات تو در فلک مشهور
آیاببخشش دست تو در زمین مشهود
بفرخ فرخیت مرغ آفتاب بیوض
برای همچو مهت حامله شب است ولود
بپای توسن رهوار تو سمند خیال
همی بماند چون تشنه در میان نفود
ز هیبتت جگر سنگ خاره نرم شود
چنانکه آهن شد نرم در کف داود
تو میتوانی غلطاند مهر را ز فلک
چنانکه فرهاد از کوه بیستون جلمود
چو در کف تو کندکار خامه تیر دبیر
همی بتازد بر مشتری ز قوس صعود
چنانکه دانی بنواخت خلق گیتی را
نه فاریابی تاند چنین نوازد عود
شها کمینه غلام تو اندرین سامان
از آن زمان که بنیروی بخت کرده ورود
ز فر مدح تو و همت امیر اجل
رسیده جان نزارم بمنتهای قصود
خدایگان فرشته فرو هریمن کش
که بالئیم خصیم است و با کریم و دود
بفضل منت دارد که فاضلان جهان
شوند زی دروی از دیار دور و فود
چگونه منت الحق عظیم بی پایان
چگونه منت حق بزرگ و نامحدود
یکی منم که برآورده چون گهر از سنگ
هم از مقام خمولم هم از سرای خمود
گذشت آنکه شنیدی که مردمان قدیم
فروختندی یوسف بدرهم معدود
سخن که یوسف مصر من است باز خرد
جهان و هرچه در او را برغم انف حسود
همیشه تا بفرازند گردن و نازند
بتان خلخ و کشمیر از خدود و قدود
چنان عقود و خلاخل بدست و پای بتان
بدست و گردن خصمت سلاسلست و قیود
بر آن قوافی بستم من این قصیده که گفت
ابوالفوارس مدح مغیث دین محمود
هزار و پانصد دینار دادش از زر سرخ
ابا دویست شتر بارشان متاع و نقود
شمارهٔ ۴۰ - صلحیه بلد: روزی ز جور خصم ستمگر ظلامه ایشمارهٔ ۴۲: روز دوشنبه دهم شعبان بود از سال هزار و سیصد و هشت که مطابق آمد با اول فروردین ماه جلالی و نوروز پارسیان که ملوک و رعیت ایران را بزرگترین جشنی بشمار آید. قضا را در این روز خانگیانم همه در بستر بودند و چنانم دل به بیم اندر بود که البته سخن گفتن نتوانستمی تا چه رسد که شعری گویم و از این روی در بار عام که همگی خواجه تاشانم در صف بودند جایگاهم تهی ماند. بناگاه از جانب خداوندم امیر نظام ایده الله تعالی بمن رسانیدند که خواجه بزرگ میفرماید آنجا که شاعران و دبیران ایستاده اند امیری را نمی بینم با اینکه در همه جشنی مداحی او را بفال نیکو گرفته ایم البته باید فریضه خود از گردن بگذارد و این مقام منیع بدیگر شاعران نسپارد. چون این شنیدم دلم بجای آمد و بهر گونه بود این ابیات بهم بسته براه آمدم و در آن هنگام رسیدم که نوبت شاعران گذشته و دستان سرایان و مغنیان سرود خود را بدستان همی خواندند با این همه من چکامه خود را با اجازت آن خداوند بی مثل و مانند فرو خواندم و حضرتش گوش فرا میداد و بهر بیت تحسین میفرمود تا بنهایت رسید. اما از آنجا که من برخلاف رویت دیگر شاعران که در این عصر داعیه دارند در یک قافیه و روی بستن دال و ذال یا معروف و مجهول را بصواب نمیدانم برخی حاشیه نشینان معانی الفاظ مرا ندانسته در یکدیگر همی نگریستند و یکی از متشاعران که بامنش در نهان رشکی بود فرصت بدست کرده بزبان آورد که ما رنجها بردیم تا رویت پیشینیان را چون فرخی و رودکی و عنصری و منوچهری درین عهد منسوخ کردیم و اسلوبی شیرین که بعباراتی سهل آراسته آید در پیش فرا نهادیم تا عالم و عامی را پسند آید و معانی آنرا همه کس فهم کند.

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خجسته بادا بر آفتاب کشور جود
صباح فرخ میلاد بهترین مولود
هوش مصنوعی: خوشا به حال آفتاب وطن که در روز تولد بهترین فرد، روشن و خرم است.
در این همایون جشن و در این مبارک عید
نشاط باید بر رغم دشمنان حسود
هوش مصنوعی: در این جشن با شکوه و در این عید خوشبختی، باید به رغم عداوت حسودان، شاد و پرنشاط باشیم.
خجسته اکنون کز دهر یافتم مقصد
بویژه اینک کز چرخ یافتم مقصود
هوش مصنوعی: خوشحالم که در این دنیا به هدفم رسیدم، به ویژه این که از آسمان به آرزویم دست یافتم.
چکاوه خواند تکبیر و فاخته تسبیح
صنوبران بقیامند و نوگلان بقعود
هوش مصنوعی: پرندگان صبحگاهی صدای تکبیر می‌دهند و فاخته‌ها تسبیح می‌گویند، درختان سرو به حالت ایستاده هستند و گل‌های تازه در حالت نشسته به سر می‌برند.
سهی قدان به تشهد پریوشان بسلام
قنینه ها برکوعند و جامها بسجود
هوش مصنوعی: قدهای بلند و زیبا با افتخار در حال گفت و گو هستند، در حالی که همیشه آماده‌ی پذیرایی و احترام به معشوق هستند و به نشانه‌ی عبادت و ارادت به او سر به سجده می‌گذارند.
چمن نمونه جنات تحتهاالانهار
در او فروخت گل سرخ نار ذات وقود
هوش مصنوعی: چمن بهشت‌هایی را توصیف می‌کند که از زیر آنها جویبارها جاری است. در اینجا گل سرخ، که نمادی از زیبایی و عشق است، به عنوان ماده‌ای دلفریب و پرشور معرفی شده است.
سرود زردشت اندر سرود بلبل مست
چنانکه مؤذن نعت پیمبر محمود
هوش مصنوعی: زردشت در سرود خود به مثابه بلبل مستی آواز می‌خواند، همان‌طور که مؤذنی درباره پیامبر محمود نعت می‌گوید.
سمن بدست در آورده یاره ای سیمین
ز ژاله کرده مرصع به لؤلؤ منضود
هوش مصنوعی: دوستی دستی را با گل خوشبو و زیبا به دست آورده که از شبنم نرم و لطیف پوشیده شده و به جواهراتی درخشان تزیین شده است.
همی تو گوئی در پای و دست لعبتکان
ز زر و گوهر و لؤلؤ خلاخل است و عقود
هوش مصنوعی: تو می‌گویی که زیبایی‌های تو به اندازه‌ای است که حتی در پای و دستانت زینت‌هایی از زر، جواهر و مروارید وجود دارد و آن‌ها را مانند زلف‌هایی زیبا به نمایش می‌گذارند.
زنای زرین گوئی وز آتشین مجمر
هزار سازد عود و شکوفه سوزد عود
هوش مصنوعی: زنی مانند زر و طلاست که از آتش مجمر، هزاران ساز می‌آفریند، در حالی که عود و گل‌ها نیز بر اثر سوختن عود، شعله‌ور می‌شوند.
شقیق نعمان از داغ لاله چون ستیان
رود در آتش سوزان همی بکیش هنود
هوش مصنوعی: شکوفه‌های سرخ لاله مانند چشمان شاداب نعمان است که در آتش سوزان به شدت می‌سوزند و داغی آنها را تشدید می‌کند.
بساط بستان چون خیمه بلند رواق
ز مردینش سقف و ز خیزرانش عمود
هوش مصنوعی: گذرگاه باغ مانند خیمه‌ای بزرگ است، که سقف آن از مردان ساخته شده و ستون‌هایش از چوب خیزران است.
سحاب گریان اندر فراز طارم خاک
هوای مهر و مه اندر مقام نقض عهود؟
هوش مصنوعی: ابرهای باران‌زده در بالای منطقه طارم، هوای عشق و دوستی را در شرایطی که پیمان‌ها شکسته شده‌اند، حس می‌کنند.
بسان داود آن آبگیر سازد درع
ولی نوازد مزمار مرغ چون داود
هوش مصنوعی: همان‌طور که داود در داستان‌های قدیمی، سازنده‌ای بزرگ است و موجب آرامش و موسیقی می‌شود، این فرد نیز به طور خاص توانایی‌هایی دارد که می‌تواند چیزی زیبا بسازد و دل‌ها را نوازش دهد، مشابه آنچه که داود با نی یا ساز دیگرش می‌کند. این بیان به توانایی و هنر فرد در ایجاد زیبایی و نشاط مشابه اشعار و موسیقی اشاره دارد.
دو زلف سنبل آویخته بسان زره
و یا چو گیسوی مشکین بگرد دامن خود
هوش مصنوعی: دو زلف خوشبو و زیبا به شیوه‌ای همچون زره یا گیسوی سیاه، دور دامن خود آویخته شده است.
بجز کنار چمن هر کجا روی باشد
مقام تو چو مقام مسیح بین یهود
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، اگر بجز کنار چمن باشد، مقام تو مانند مقام عیسی در میان یهودیان است.
ز ابر ایلول اندر بریخت در و گهر
ز تاک مفتول آویخت زمردین عنقود
هوش مصنوعی: در ماه سپتامبر، باران‌هایی همچون مروارید از ابرها می‌بارد و به دانه‌هایی که بر روی تاک‌ها آویزان شده‌اند، زیبایی خاصی می‌بخشد. این دانه‌ها مانند خوشه‌ای از زمرد درخشان به نظر می‌آیند.
بمولد شه گوئی ملک مظفر ریخت
بجیب اهل هنر کیسه های پر زنقود
هوش مصنوعی: به زادگاه پادشاه بگو که مال و ثروت زیادی را به دست هنرمندان می‌دهد و کیسه‌های پر از پول را به آن‌ها می‌دهد.
بسال شصت و دوم از تولد شه راد
ولی عهد بهنجار عادت معهود
هوش مصنوعی: در سال ۶۲ از تولد ولیعهدی که با ویژگی‌های خوب و عادت‌های مثبت شناخته می‌شد.
یکی بساط ملوکانه بر فراخور قدر
بفال نیک بیاراست در جهان وجود
هوش مصنوعی: یک سفره ملوکانه بر اساس ارزش و مقام خود به نیکویی در دنیا چیده شده است.
تلذالاعین فیها و تشتهی الانفس
فرشتگان همه بر پا، هریمنان مطرود
هوش مصنوعی: در آنجا چشمان سرشار از لذت است و نفوس به آنچه می‌خواهند می‌رسند، فرشتگان همگی ایستاده‌اند و شیطان‌ها به دور رانده شده‌اند.
پی چراغان افروخت آتشی که فکند
شراره در دل تاریک مردم اخدود
هوش مصنوعی: آتش روشن کرد تا روشنی ببخشد، اما شعله‌هایش دل‌های مردم را که در تاریکی بودند، به آتش کشید.
زمین بلرزید از توپ های آتش بار
چو از وزیدن صرصر حصون امت هود
هوش مصنوعی: زمین از صدای توپ‌های آتشبار به لرزه درآمد، همان‌طور که وقتی باد سرد و طاقت‌فرسا به قلعه‌های قوم هود وزید، اتفاق افتاد.
چنینه روزی فرخنده ذات اقدس شاه
ز عالم غیب آمد عیان بملک شهود
هوش مصنوعی: روزی خوش و مبارک از عالم غیب، حقیقتی مقدس و نمایان در سلطنت آگاهی و دیدار ظاهر شد.
بزرگ ناصردین شه که ظل دولت وی
همیشه باد ابر فرق مهر و مه ممدود
هوش مصنوعی: بزرگ ناصردین، پادشاهی است که سایه‌ی دولت او همیشه مانند ابر بر سر مردمش حاکم و حمایتگر است؛ سایه‌ای که به‌سان روشنی خورشید و ماه به آنان آرامش و امنیت می‌بخشد.
شهی که پوشد بر بندگان زامن قبای
شهی که گیرد از دشمنان ز خشم جلود
هوش مصنوعی: پادشاهی که بر بندگانش به عدالت و آرامش حکومت می‌کند، مانند پادشاهی است که در برابر دشمنانش با خشم و قدرت ایستادگی می‌کند.
شده ز رایت وی کشور هنر مفتوح
شده ز صارم وی رخنه ی ستم مسدود
هوش مصنوعی: با ظهور پرچم او، سرزمین هنر تسخیر شده و به واسطه شمشیر او، راه ظلم و ستم بسته شده است.
بروز بزمش تاج و بوقت رزم فرس
سنانش در صف هیجابنانش درگه جود
هوش مصنوعی: در هنگام جشن و شادی، او با تاجی بر سر، و در زمان جنگ، سلاحش در دست است. در جلو سربازانش، جایی برای بخشش و کرم وجود دارد.
یکی چو سعد همام و یکی چو سعد بهام
یکی چو سعدالذابح یکی چو سعد سعود
هوش مصنوعی: در این بیت، به اشخاصی با نام سعد اشاره شده است که هر یک ویژگی‌های خاصی دارند و به نوعی در جایگاه‌های متفاوتی قرار دارند. سعد همام، سعد بهام، سعدالذابح و سعد سعود، هر کدام نشان‌دهنده شخصیت‌ها یا ویژگی‌هایی هستند که در جامعه یا تاریخ اهمیت دارند. به نوعی می‌توان گفت که این بیت توصیف گرایش‌ها و صفات مختلف انسان‌ها و نقش آن‌ها در زندگی است.
نموده کشور اسلام را چو دار سلام
ز بسط او شده دارالخلافه دار خلود
هوش مصنوعی: کشور اسلام را مانند جایی امن و آرام نشان داده‌اند، و به واسطه‌ی گسترش آن، پایتخت تبدیل به مرکز جاودانگی شده است.
خجسته بادا عیدی چنین مبارک و نغز
بروزگار ولیعهد خسرو مسعود
هوش مصنوعی: سالروز خوشی و شادمانی مبارک باشد که به مناسبت روز ولیعهد خسرو مسعود جشن برپا شده است.
ملک مظفر دین آسمان عدل و ظفر
سپهر حکمت و دانش جهان همت و جود
هوش مصنوعی: ملک مظفر، نماد عدالت و پیروزی در آسمان، به عنوان نماینده دانش و خرد در جهان، با اراده و سخاوت خود به پیش می‌رود.
ز نار خشمش کهسار جسته حالت ذوب
ز آب تیغش دریا گرفته رنگ جمود
هوش مصنوعی: از خشم او کوه‌ها می‌لرزد و ذوب می‌شوند، و آب تیغ او مانند دریا رنگ سکون به خود می‌گیرد.
رخ بدیعش در دهر قبله طاعت
در سرایش بر خلق کعبه مقصود
هوش مصنوعی: چهره زیبای او در زمانه، محور اطاعت و پرستش مردم است و نشانه‌ای از کعبه مقصود به شمار می‌آید.
بداد و بخشش شد جانشین نوشروان
بفضل و دانش شد یادگار بن مسعود
هوش مصنوعی: بخشش و generosity به عنوان مظهر شخصیت او جایگزین پادشاهی نوشروان شده و علم و فضیلتش به عنوان یادگاری از بن مسعود در یادها باقی مانده است.
بکار ملک کند راست قامتی که بود
همیشه خم به مناجات و طاعت معبود
هوش مصنوعی: کسی که در برابر خداوند و در عبادت و دعا همیشه با تواضع و فروتنی سر به زیر دارد، به حقیقت شایسته مقام و عزت است.
ایا بتابش ذات تو در فلک مشهور
آیاببخشش دست تو در زمین مشهود
هوش مصنوعی: آیا نور وجود تو در آسمان‌ها مشهور است؟ آیا مهربانی و لطف تو در زمین آشکار نیست؟
بفرخ فرخیت مرغ آفتاب بیوض
برای همچو مهت حامله شب است ولود
هوش مصنوعی: به خوشحالی و شادابی بپرداز، چرا که روزگار مانند پرنده‌ای روشن به سوی تو می‌آید. این دنیای شب مانند مادری است که قرار است نوری همچون تو را به دنیا بیاورد.
بپای توسن رهوار تو سمند خیال
همی بماند چون تشنه در میان نفود
هوش مصنوعی: در انتظار تو، اسب تندروی خیال همچنان در دلِ تشنگی باقی می‌ماند.
ز هیبتت جگر سنگ خاره نرم شود
چنانکه آهن شد نرم در کف داود
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و عظمت تو، حتی سنگ‌های سخت و محکم هم نرم می‌شوند، مانند آهن که در دستان داود نرم شده بود.
تو میتوانی غلطاند مهر را ز فلک
چنانکه فرهاد از کوه بیستون جلمود
هوش مصنوعی: تو می‌توانی مانند فرهاد که سنگ را از کوه بیستون دور کرد، ماه را از آسمان به راحتی بچرخانی.
چو در کف تو کندکار خامه تیر دبیر
همی بتازد بر مشتری ز قوس صعود
هوش مصنوعی: زمانی که قلم نویسنده در دست تو به حرکت درآید، به گونه‌ای که نوشتن آغاز شود، می‌توانی به راحتی از قوس بالا، به سوی اهداف بلند بروی و پیشرفت کنی.
چنانکه دانی بنواخت خلق گیتی را
نه فاریابی تاند چنین نوازد عود
هوش مصنوعی: آنگونه که می‌دانی، آفریدگار به زیبایی و با عشق، جهان را نوازش کرده است؛ به گونه‌ای که این دلنوازی مانند نواختن عود نیست، بلکه بسیار عمیق‌تر و پرمعناتر است.
شها کمینه غلام تو اندرین سامان
از آن زمان که بنیروی بخت کرده ورود
هوش مصنوعی: ای معشوق، من در این دنیا از زمانی که بخت به من اجازه ورود به دنیای تو را داده، به‌عنوان کوچک‌ترین خدمتگزار تو هستم.
ز فر مدح تو و همت امیر اجل
رسیده جان نزارم بمنتهای قصود
هوش مصنوعی: از ستایش تو و تلاش‌های امیر، جان ضعیف من به آخرین آرزوها رسیده است.
خدایگان فرشته فرو هریمن کش
که بالئیم خصیم است و با کریم و دود
هوش مصنوعی: خدایگان فرشته، یعنی نیکو و پروردگار، در دسترس قرار گرفته و می‌خواهد که نیکی و بزرگواری را از میان ببرَد. در حالی که احساسات ناپسند و عداوتی در بین ما وجود دارد، امید است که با مهربانی و خوبی، این مشکلات حل شوند.
بفضل منت دارد که فاضلان جهان
شوند زی دروی از دیار دور و فود
هوش مصنوعی: به لطف و رحمت اوست که دانشمندان و فرزانه‌های جهان از دیاری دور به سوی درویشی می‌آیند و بهره‌مند می‌شوند.
چگونه منت الحق عظیم بی پایان
چگونه منت حق بزرگ و نامحدود
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان منت خداوند بزرگ و بی‌پایان را درک کرد؟
یکی منم که برآورده چون گهر از سنگ
هم از مقام خمولم هم از سرای خمود
هوش مصنوعی: من فردی هستم که مانند لؤلؤی ارزشمند از دل سنگ بیرون آمده‌ام. در عین حال که در جایی پایین و خفی زندگی می‌کنم، به شایستگی و عظمت خود نیز آگاه هستم.
گذشت آنکه شنیدی که مردمان قدیم
فروختندی یوسف بدرهم معدود
هوش مصنوعی: گذشت زمانی که شنیدی که مردم قدیم، یوسف را به قیمت اندکی فروختند.
سخن که یوسف مصر من است باز خرد
جهان و هرچه در او را برغم انف حسود
هوش مصنوعی: سخن من مانند یوسف در مصر است؛ چون در جهان، فهم و دانایی دارد و هر چیزی را که در آن وجود دارد، بر خلاف حسد و کینه‌ای که در دل حسودان است، روشن می‌سازد.
همیشه تا بفرازند گردن و نازند
بتان خلخ و کشمیر از خدود و قدود
هوش مصنوعی: هرگز نخواهند توانست گردن برافرازند و خود را برافروشند، آن زیبایی‌ها و دلربایی‌های معشوقان از مرز و حدودشان فراتر نخواهد رفت.
چنان عقود و خلاخل بدست و پای بتان
بدست و گردن خصمت سلاسلست و قیود
هوش مصنوعی: بندان و زنجیرهایی که بر دست و پای معشوق وجود دارد، مانند زنجیرهایی است که بر گردن دشمن وجود دارد.
بر آن قوافی بستم من این قصیده که گفت
ابوالفوارس مدح مغیث دین محمود
هوش مصنوعی: من برای این شعر که ابوالفوارس در ستایش مغیث دین محمود گفته، قافیه‌هایی قرار دادم.
هزار و پانصد دینار دادش از زر سرخ
ابا دویست شتر بارشان متاع و نقود
هوش مصنوعی: او هزار و پانصد دینار طلا به او داد که از زر سرخ ساخته شده بود و همچنین دویست شتر برای حمل بارهایش، شامل کالا و پول، فراهم کرد.