گنجور

شمارهٔ ۳۶

تا شه افلاکیان نوبت پیکار زد
با سپه خاکیان شعبده در کار زد
مرغ سحر نیمشب از صف بستان گریخت
ابر سیه بامداد خیمه به گلزار زد
رنگ سیاهی ز خاک سترد برف سفید
نقش سپیدی به دشت ابر سیه کار زد
تاکه ببافند رخت بر تن شاخ درخت
پنبه زن آسمان پنبه بسیار زد
گلبن بر روی خویش سود سپیداب تر
در عوض آنکه گل غازه به رخسار زد
دی سلب سیمگون بر مه بهمن فروخت
زین بسمند سیاه بهر سپندار زد
بهمن زیبق فروش آینه از آب ساخت
چتر شبه گون بر این طارم زنگار زد
حقه سیماب ناب در دل دریا شکست
بیضه کافورتر بر سر کهسار زد
خور پی تاراج خاک کرد کمان را بزه
ناوک بران بشاخ چون مژه یار زد
ازدم این تیر تیز دیده ی نرگس بدوخت
سنگدلی بین که چون طعنه به بیمار زد
از دم دی نسترن جانب بالا پرید
گوئی پرسوی خلد جعفر طیار زد
گیتی دجال چشم عیسی گل را گرفت
پیرهن از تن کشید تن بسر دار زد
وقت تباشیر صبح ابر طباشیر سود
وز نفس بامداد طعنه بعطار زد
شربت کافور ریخت در گلوی جویبار
نشتر الماس گون بر رگ اشجار زد
قرص تباشیر ساخت از قطرات سحاب
شراب یاقوت و لعل از دل گلنار زد
تا که چو زر زرد شد رنگ رخ یاسمین
صیرفی آسمان سکه بدینار زد
سود درم های ناب ز آژده، سوهان باد
بیخت بغربال ابر بر در و دیوار زد
بسکه درون چمن بلبل شیدای مست
الیس لی ملک مصر هذه الانهار زد
مصرش گشته خراب نیلش گشته سراب
وز جگر پر ز تاب آه شرربار زد
از کف فرعون دی هر که چو موسی گریخت
دست طمع بر درخت در طلب نار زد
رفت و بخلوت نشست با صنمی شوخ و مست
گه بر معشوق خفت گه در خمار زد
جامی بس مشکبوی از کف دلبر گرفت
قفلی از سنگ و روی بر در اغیار زد
خیز و بیار ای غلام زان می یاقوت فام
کز اثرش در مشام نافه تاتار زد
من بگمانم که خود زنده بود تا ابد
هر که از آن می یکی ساغر سرشار زد
ویژه بروزی چنین کز پی انذار خلق
پای بملک وجود حیدر کرار زد
قطب معدل مقام در دل مرکز گرفت
نقطه وحدت قدم در خط پرگار زد
جلوه بانظار خلق نور الهی نمود
بوسه برخسار وی احمد مختار زد
تا رخ قیدار گشت آینه حسن او
چرخ به رخسار مه سکه قیدار زد
شعشه ی حسن او صعصعه را مات کرد
بارقه ی عشق او بر دل عمار زد
در ره ترویج دین رونق ایمان فزود
وز پی تاراج شرک بر صف کفار زد
پرتوی از طلعتش دید که منصور وار
بانک اناالحق بدار میثم تمار زد
ایکه بحلق نیاز فضل تو زنجیر بست
بلکه بچشمان آز جود تو مسمار زد
تاب گریبان نظم درگه میلاد تو
کلک درربار من لؤلؤ شهوار زد
میر دهانم همی بوسد و نبود عجب
زانکه دهانم ترا بوسه بدربار زد
خیز و امیری بیار مطلع دوم که طبع
خنده بحسان نمود طعنه به بشار زد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا شه افلاکیان نوبت پیکار زد
با سپه خاکیان شعبده در کار زد
هوش مصنوعی: وقتی که فرمانروایان آسمانی برای نبرد با سربازان زمینی آماده شدند، جادو و ترفندهایی در کار بود.
مرغ سحر نیمشب از صف بستان گریخت
ابر سیه بامداد خیمه به گلزار زد
هوش مصنوعی: پرنده سحر در نیمه شب از صف باغ فرار کرد و ابر تاریک صبحگاهی بر روی گل‌ها سایه انداخت.
رنگ سیاهی ز خاک سترد برف سفید
نقش سپیدی به دشت ابر سیه کار زد
هوش مصنوعی: برف سفید که به زمین نشسته بود، به وسیله رنگ سیاه خاک پوشیده شد و این تاریکی، زیبایی و روشنی دشت را تحت تأثیر قرار داد.
تاکه ببافند رخت بر تن شاخ درخت
پنبه زن آسمان پنبه بسیار زد
هوش مصنوعی: تا وقتی که پنبه‌کاران به بافتن لباس‌ها مشغولند، درختان نیز با پنبه زیادی که آسمان باران کرده، پوشیده شده‌اند.
گلبن بر روی خویش سود سپیداب تر
در عوض آنکه گل غازه به رخسار زد
هوش مصنوعی: در باغ، به جای اینکه گل‌های زیبا و خوش‌رنگ بر چهره‌ی خود نمایان کنم، از زیبایی سفیداب (که به نوعی پاکی و لطافت را نشان می‌دهد) بهره می‌برم.
دی سلب سیمگون بر مه بهمن فروخت
زین بسمند سیاه بهر سپندار زد
هوش مصنوعی: دیروز سیمگون از ماه بهمن گرفت و به جای آن بسمند سیاه برای سپندار زینت کرد.
بهمن زیبق فروش آینه از آب ساخت
چتر شبه گون بر این طارم زنگار زد
هوش مصنوعی: بهمن زیب، دکان‌دار آینه‌فروشی است که با آب، چتری شبیه به شب ساخته و بر این سقف زنگارآلود قرار داده است.
حقه سیماب ناب در دل دریا شکست
بیضه کافورتر بر سر کهسار زد
هوش مصنوعی: حقه‌ی نقره‌ای در دل دریا شکسته شد و گلابی کافور بر قله‌ی کوه بریخت.
خور پی تاراج خاک کرد کمان را بزه
ناوک بران بشاخ چون مژه یار زد
هوش مصنوعی: خورشید مانند تیر کمان، خاک را تسخیر کرده و مانند تیرکی که به شاخه‌ای می‌خورد، به زندگی و زیبایی طبیعت لطمه می‌زند.
ازدم این تیر تیز دیده ی نرگس بدوخت
سنگدلی بین که چون طعنه به بیمار زد
هوش مصنوعی: نگاه نافذ و تیز چشمان نرگس، مانند تیری است که سنگدل را مجروح می‌کند، به طوری که وقتی به بیمار طعنه می‌زند، درد او را بیشتر می‌کند.
از دم دی نسترن جانب بالا پرید
گوئی پرسوی خلد جعفر طیار زد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که از آستانه‌ای پرش کرده و به دنیای بهشتی و زیبا دست یافته است، گویی در سویی از بهشت، جنبه‌ای از فضیلت و برکت را تجربه می‌کند.
گیتی دجال چشم عیسی گل را گرفت
پیرهن از تن کشید تن بسر دار زد
هوش مصنوعی: دنیا همچون دجالی است که چشم عیسی را به خود مشغول کرده و زیبایی گل را از او گرفته است. دنیا همچون لباسی است که از تن عیسی کنار رفته و او را به حالت زهد و پراکندگی درآورده است.
وقت تباشیر صبح ابر طباشیر سود
وز نفس بامداد طعنه بعطار زد
هوش مصنوعی: در زمان صبح، ابرها مانند پشم نرم و سفید به نظر می‌رسند و نسیم بامداد مانند عطر دل‌انگیزی است که به فضا می‌افزاید.
شربت کافور ریخت در گلوی جویبار
نشتر الماس گون بر رگ اشجار زد
هوش مصنوعی: شربت معطر کافور در آب جاری ریخته شد و بر روی درختان، تبر ظریف و درخشانی مانند الماس ضربه زد.
قرص تباشیر ساخت از قطرات سحاب
شراب یاقوت و لعل از دل گلنار زد
هوش مصنوعی: تولید قرص تباشیر از چکیده باران و ساخت شراب یاقوتی و لعل از دل گل انار.
تا که چو زر زرد شد رنگ رخ یاسمین
صیرفی آسمان سکه بدینار زد
هوش مصنوعی: وقتی رنگ چهره‌ی یاسمین به زردی طلا تغییر کرد، آسمان سکه‌ای به شکل دینار زد.
سود درم های ناب ز آژده، سوهان باد
بیخت بغربال ابر بر در و دیوار زد
هوش مصنوعی: سود و ارزش واقعی چیزهای ناب و خالص در این‌جا با زحمت و تلاش به دست می‌آید، همان‌طور که باد که به آرامی می‌وزد، بر همه جا اثر می‌گذارد و نشانه‌هایی از حضور خود بر روی دیوارها و سطوح می‌گذارد.
بسکه درون چمن بلبل شیدای مست
الیس لی ملک مصر هذه الانهار زد
هوش مصنوعی: به خاطر شیدایی و عشق بلبل در چمن، آیا این نهرها برای من، مانند ملک مصر نیستند؟
مصرش گشته خراب نیلش گشته سراب
وز جگر پر ز تاب آه شرربار زد
هوش مصنوعی: سرزمینش ویران شده و نهرش دیگر آب ندارد و از دلش پر از درد و تاسف است و همچون بارانی سوزان، آهی غم‌انگیز بر لب دارد.
از کف فرعون دی هر که چو موسی گریخت
دست طمع بر درخت در طلب نار زد
هوش مصنوعی: هر کس که از ظلم و ستم فرعون فرار کند و همچون موسی به مبارزه برخیزد، در صدد برمی‌آید تا به چیزی ارزشمند و مطلوب دست پیدا کند و به همین خاطر به درختی که میوه‌ای داغ و رنگین دارد، هجوم می‌آورد.
رفت و بخلوت نشست با صنمی شوخ و مست
گه بر معشوق خفت گه در خمار زد
هوش مصنوعی: او رفت و در خلوت با محبوبی خوشحال و سرمست نشست، گاهی در کنار معشوق خوابش برد و گهگاهی در مستی و غفلت به سر برد.
جامی بس مشکبوی از کف دلبر گرفت
قفلی از سنگ و روی بر در اغیار زد
هوش مصنوعی: جوانی زیبا و خوشبو از دل معشوقه‌اش جامی پر از عطر گرفت و قفلی از سنگ به دست آورد و به در خانه‌ی دیگران رفت.
خیز و بیار ای غلام زان می یاقوت فام
کز اثرش در مشام نافه تاتار زد
هوش مصنوعی: بلند شو و آن شراب سرخ رنگ را بیاور، زیرا بوی خوش آن در بینی‌ام مانند عطر مشک تاتاری پیچیده است.
من بگمانم که خود زنده بود تا ابد
هر که از آن می یکی ساغر سرشار زد
هوش مصنوعی: من فکر می‌کنم هر کسی که از آن شراب خوشمزه بنوشد، تا ابد زنده خواهد بود.
ویژه بروزی چنین کز پی انذار خلق
پای بملک وجود حیدر کرار زد
هوش مصنوعی: در روزی خاص، به خاطر هشدار دادن به مردم، امام علی (ع) برای تأسیس حکومتی بر پایه عدالت و حق، قدم به عرصه وجود گذاشت.
قطب معدل مقام در دل مرکز گرفت
نقطه وحدت قدم در خط پرگار زد
هوش مصنوعی: قطب که محور اصلی است، در مرکز جایگاه مختص خود را یافت و نقطه‌ای که نماد اتحاد است، در مسیر مشخصی حرکت کرد.
جلوه بانظار خلق نور الهی نمود
بوسه برخسار وی احمد مختار زد
هوش مصنوعی: نور الهی خود را به تماشای مردم نمایان کرد و بوسه‌ای بر چهره احمد مختار (پیامبر اسلام) زد.
تا رخ قیدار گشت آینه حسن او
چرخ به رخسار مه سکه قیدار زد
هوش مصنوعی: چهره قیدار باعث شد تا آینه زیبایی او همچون چهره ماه، درخشش و زیبایی خاصی پیدا کند.
شعشه ی حسن او صعصعه را مات کرد
بارقه ی عشق او بر دل عمار زد
هوش مصنوعی: زیبایی او چنان جذاب و خیره‌کننده بود که صعصعه را به حیرت واداشت، و عشق او به دل عمار نیز ضربه‌ای سنگین وارد کرد.
در ره ترویج دین رونق ایمان فزود
وز پی تاراج شرک بر صف کفار زد
هوش مصنوعی: در مسیر گسترش دین، اعتقاد و ایمان ریشه‌دارتر شد و به دنبال غارت کردن بت‌پرستی، به صف دشمنان ضربه زد.
پرتوی از طلعتش دید که منصور وار
بانک اناالحق بدار میثم تمار زد
هوش مصنوعی: شعاعی از چهره‌اش را دید که مانند منصور، فریاد من حقم را به دار میثم تمار زد.
ایکه بحلق نیاز فضل تو زنجیر بست
بلکه بچشمان آز جود تو مسمار زد
هوش مصنوعی: ای که به گردن نیازم زنجیر کرم تو را انداختم و چشمانم به خاطر بخشش و generosity تو زینت داده شده است.
تاب گریبان نظم درگه میلاد تو
کلک درربار من لؤلؤ شهوار زد
هوش مصنوعی: پوشش زیبای روزی که تو به دنیا آمدی، مانند یک هنر جالب و باارزش در قلم من می‌درخشد.
میر دهانم همی بوسد و نبود عجب
زانکه دهانم ترا بوسه بدربار زد
هوش مصنوعی: میر لبانم را می‌بوسد و این موضوع عجیب نیست، زیرا لبانم پیش از این به درگاه تو بوسه زده‌اند.
خیز و امیری بیار مطلع دوم که طبع
خنده بحسان نمود طعنه به بشار زد
هوش مصنوعی: بیا و یک شخص با استعداد بیاور تا در آغاز قسمت دوم، خنده‌ای زیبا بیافریند و انتقادی به بشار بزند.