گنجور

شمارهٔ ۲۸

گویند فریدون چو شدش کار جهان راست
آهنگ طرب کرد و بکف ساغر می خواست
با ناز بکاخ آمد و بر تخت فراشد
با کبر در ایوان شد و بر مسند بنشاست
برخواند امیران را هر جا ز که و مه
بنشاند وزیران را هر سو ز چپ و راست
آن رسم کز او مانده بجاوید بپا داشت
وآن جشن که آنرا سده خوانند بیاراست
آیین برافروختن آتش بنهاد
وین نغز خوش آیین هم از آنروز ابرجاست
اینها همه خواندیم بهر نامه ز آنجاک
در هامش و متن سیر این راز هویداست
وآنگاه بافسانه شمردیم سراسر
کانرا که بگوش آمده در چشم نه پیداست
دانا ندهد گوش بافسانه و تاریخ
کافسانه لغز باشد و تاریخ معماست
گر شاه فریدون بجهان بود و همی دید
این جشن فروزنده بدینگونه که برپاست
جشن سده نگرفتی و نفروختی آذر
کافروختن شمع، بر مهر نه زیباست
جشن سده را حقا دانی که بدین جشن
فرقی است که پیدا ز ثری تا بثریاست
کان جشن ز بنیاد فریدون مهین بود
وین جشن بمیلاد ملک ناصر دین خاست
خود یک تامل کن و این نکته نکوسنج
در حاشیت و متنش بنگر ز چپ و راست
جشن سده و شاه فریدون بر این جشن
و این شاه همایون چو یکی جو بر دریاست
کافریدون پرورده دهقان بچگان بود
وین شاه بحمدالله پرورده آباست
پاکیزه نهاد است و هم از پاکی فطرت
فرخنده نژاد آمده تا آدم و حواست
آن معجزه شرع محمد که بدستش
از خامه و شمشیر عصا و ید بیضاست
گوشش سخن شرع نیوشد نه چو پرویز
گرم غزل باربد و چنگ نکیساست
هر جا که کمند روی قلاورز سپاهش
تایید خداوند تبارک و تعالی است
با عارض رخشنده و بالای تناور
با دست قوی پنجه و بازوی تواناست
دو بنده درگاهش جمشید و فریدون
دو خادم خرگاهش اسکندر و داراست
تا رایت انصاف فرو کوفت ز بیداد
در ملک نشانی است که در قاف ز عنقاست
نه دوست از او رنجه نه بدخواه که فضلش
با این بمروت شد و با آن بمداراست
صد شکر که برناست شهنشاه و بیکبار
گیتی همه از فر شهنشاهی برناست
در دولت او آتش هر فتنه خموشد
ور خود بمثل واقعه داحس و غبراست
حق آب گواراش چشاناد بجاوید
زیراکه بکام همه زو آب گواراست
تا این شه بسر کشوریان است
هم عیش مهیاشان هم نقل مهناست
وین کشوریان شاه پرستند که و مه
کز پرتو شه چشم جهان بینشان بیناست
این شکر بتنها نتوانند که این ملک
فضل ملک از تربیت خواجه بیاراست
سالار عدو بند و خداوند هنرمند
کاندر همه فن با هنر و زیرک و داناست
مردان همه همسنگ خزف او همه گوهر
میران همه همرنگ پلاس او همه دیباست
چون آب شود از دم لطفش تف دوزخ
چون موم همی در دم تیغش دل خاراست
از سطوت او خوشد اگر قلزم زخار
وز هیبت او توفد اگر صخره صماست
دریاست همی دست و دلش راست ولیکن
از دست و دلش شور و فغان در دل دریاست
پروا کند از بردن مال دگران لیک
از دادن مالش بکسان هیچ نه پرواست
در هر فن و هر کار همانند سپهرست
جز آنکه نفرماید و ننیوشد جز راست
چون او بجهان میر که دید و که شنیده است
چون او بهنر مرد کجا زاد و کجا خاست
میرا چو ز اقبال تو امروز به ازدی
هم بر تو ز امروز همیون تر فرداست
خواهم تو بمانی بجهان خرم و جاوید
پاینده همی تا که جهان دایم بر پاست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گویند فریدون چو شدش کار جهان راست
آهنگ طرب کرد و بکف ساغر می خواست
هوش مصنوعی: می‌گویند زمانی که فریدون به درستی امور جهان پی برد، آهنگ خوشی و شادمانی کرد و خواست تا با دست خود جام می را به دست بگیرد.
با ناز بکاخ آمد و بر تخت فراشد
با کبر در ایوان شد و بر مسند بنشاست
هوش مصنوعی: او با ناز و کرشمه به کاخ آمد و بر تخت نشسته، با خودبزرگ‌بینی در ایوان قرار گرفت و بر مسند نشسته است.
برخواند امیران را هر جا ز که و مه
بنشاند وزیران را هر سو ز چپ و راست
هوش مصنوعی: امیران را در هر مکان می‌خواند و وزیران را در هر سمت و سو به نشستن دعوت می‌کند.
آن رسم کز او مانده بجاوید بپا داشت
وآن جشن که آنرا سده خوانند بیاراست
هوش مصنوعی: در مراسمی که به یاد و خاطر او برگزار می‌شد، آن جوانمردی که در آن برنامه نقش داشت، تلاش کرد تا آن سنت را زنده نگه دارد و جشن سده را با شکوه و زیبایی برگزار کند.
آیین برافروختن آتش بنهاد
وین نغز خوش آیین هم از آنروز ابرجاست
هوش مصنوعی: آیین روشن کردن آتش را پایه‌گذاری کرد و این سنّت زیبا و خوشایند نیز از همان روز آغاز شده است.
اینها همه خواندیم بهر نامه ز آنجاک
در هامش و متن سیر این راز هویداست
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که ما این مطالب را مطالعه کردیم و از آنجا که در حاشیه و متن، روند این راز به وضوح دیده می‌شود.
وآنگاه بافسانه شمردیم سراسر
کانرا که بگوش آمده در چشم نه پیداست
هوش مصنوعی: سپس داستانی را برای او بازگو کردیم که در تمام آنجا چیزی به گوش می‌رسید که در مقابل چشم‌ها ناپیدا بود.
دانا ندهد گوش بافسانه و تاریخ
کافسانه لغز باشد و تاریخ معماست
هوش مصنوعی: انسان خردمند به داستان‌ها و رویدادهای غیرواقعی گوش نمی‌دهد، زیرا اینگونه داستان‌ها تنها به اشتباهات و رازها منجر می‌شوند.
گر شاه فریدون بجهان بود و همی دید
این جشن فروزنده بدینگونه که برپاست
هوش مصنوعی: اگر شاه فریدون زنده بود و این جشن درخشان را به همین صورت مشاهده می‌کرد.
جشن سده نگرفتی و نفروختی آذر
کافروختن شمع، بر مهر نه زیباست
هوش مصنوعی: تو جشن سده را برپا نکردی و آتش را نفروختی، روشن کردن شمع در روز روشن نه زیباست.
جشن سده را حقا دانی که بدین جشن
فرقی است که پیدا ز ثری تا بثریاست
هوش مصنوعی: جشن سده واقعاً مهم و خاص است، به طوری که تفاوت آن از زمین تا آسمان آشکار است.
کان جشن ز بنیاد فریدون مهین بود
وین جشن بمیلاد ملک ناصر دین خاست
هوش مصنوعی: جشن از ابتدا به خاطر فریدون بزرگ برپا شده بود و این جشن به مناسبت تولد پادشاه ناصرالدین برگزار شد.
خود یک تامل کن و این نکته نکوسنج
در حاشیت و متنش بنگر ز چپ و راست
هوش مصنوعی: به خودت فکر کن و این نکته را با دقت بررسی کن و تمامی جوانب آن را از هر دو طرف نگاه کن.
جشن سده و شاه فریدون بر این جشن
و این شاه همایون چو یکی جو بر دریاست
هوش مصنوعی: جشن سده و شاه فریدون برای این جشن و این شاه بلندمرتبه مانند یک جو در دریاست.
کافریدون پرورده دهقان بچگان بود
وین شاه بحمدالله پرورده آباست
هوش مصنوعی: کافریدون که در خانواده‌ای از دهقانان بزرگ شده بود، و این پادشاه، به لطف خدا، از نسل نیاکان خود پرورش یافته است.
پاکیزه نهاد است و هم از پاکی فطرت
فرخنده نژاد آمده تا آدم و حواست
هوش مصنوعی: این فرد دارای نهاد پاک و فطرتی زنده و خوشبخت است که از نسل آدم و حوا می‌باشد.
آن معجزه شرع محمد که بدستش
از خامه و شمشیر عصا و ید بیضاست
هوش مصنوعی: آن چیزی که در دین محمد نمایان شده، معجزه‌ای است که با قلم و شمشیر در دست او بوجود آمده و به مانند عصا و دست سفیدی مشهور است.
گوشش سخن شرع نیوشد نه چو پرویز
گرم غزل باربد و چنگ نکیساست
هوش مصنوعی: او به سخنان شرع توجهی ندارد و مانند پرویز در حال لذت بردن از غزل باربد و نواهای چنگ نکیساست.
هر جا که کمند روی قلاورز سپاهش
تایید خداوند تبارک و تعالی است
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی و جاذبه‌ی چهره‌ای خاص وجود دارد، نشانه‌ای از حمایت و تایید خداوند متعال است.
با عارض رخشنده و بالای تناور
با دست قوی پنجه و بازوی تواناست
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و قدرت می‌پردازد. به تصویر کشیدن چهره‌ای درخشان و خوش‌فرم که با قامت بلند و استوار خود، جذبه خاصی دارد و توانایی‌های جسمی او هم به خوبی نمایان است. ترکیب زیبایی و قدرت در این تصویر حس شگفتی و تحسین را منتقل می‌کند.
دو بنده درگاهش جمشید و فریدون
دو خادم خرگاهش اسکندر و داراست
هوش مصنوعی: در اینجا به دو شخصیت بزرگ تاریخی اشاره می‌شود که درگاه و مقام بالای خود را دارند. جمشید و فریدون به عنوان بنده‌های وفادار و خدمتگزاران درگاه به تصویر کشیده می‌شوند. همچنین، اسکندر و دارا نیز به عنوان خادمان و خدمتگزاران برای نگهداری و حفاظت از مکان و دارایی‌های آن مقام بیان شده‌اند. این متن به نوعی نشان‌دهنده عظمت و قدرت این شخصیت‌ها در تاریخ است.
تا رایت انصاف فرو کوفت ز بیداد
در ملک نشانی است که در قاف ز عنقاست
هوش مصنوعی: تا زمانی که پرچم انصاف به زمین نیفتد، نشانه‌ای از بیداد در سرزمین وجود ندارد و در قاف، نشانه‌ای از پرنده‌ای افسانه‌ای همچون عنقا نیست.
نه دوست از او رنجه نه بدخواه که فضلش
با این بمروت شد و با آن بمداراست
هوش مصنوعی: نه دوستانش آزار می‌بینند و نه دشمنانش، زیرا فضیلت او با بزرگواری و نیکی‌اش گره خورده است و با سیاست و تدبیرش نیز همراه است.
صد شکر که برناست شهنشاه و بیکبار
گیتی همه از فر شهنشاهی برناست
هوش مصنوعی: صدبار شکر که شاه جوانی بر سر کار است و به یکباره، تمام دنیا تحت تأثیر عظمت و جلال این شاه جوان قرار گرفته است.
در دولت او آتش هر فتنه خموشد
ور خود بمثل واقعه داحس و غبراست
هوش مصنوعی: در زمان حکومت او، هر نوع آتش فتنه و آشوب خاموش می‌شود، حتی اگر خود او مانند واقعه داحس و غبرا باشد که در آن زمان اتفاق افتاده است.
حق آب گواراش چشاناد بجاوید
زیراکه بکام همه زو آب گواراست
هوش مصنوعی: حق، آب گوارای خود را به او می‌آشاماند تا او به زندگی ادامه دهد، زیرا که همه به آب گوارا محتاجند.
تا این شه بسر کشوریان است
هم عیش مهیاشان هم نقل مهناست
هوش مصنوعی: تا زمانی که این پادشاه بر کشور حاکم است، زندگی و خوشی مردم همچنان فراهم است و لذت‌ها برای آنها ادامه دارد.
وین کشوریان شاه پرستند که و مه
کز پرتو شه چشم جهان بینشان بیناست
هوش مصنوعی: این مردم کشور، به شاه خود بسیار احترام می‌گذارند و نوری که از وجود او ساطع می‌شود، به چشمانشان بینایی می‌بخشد.
این شکر بتنها نتوانند که این ملک
فضل ملک از تربیت خواجه بیاراست
هوش مصنوعی: این شکر به تنهایی و بدون کمک دیگران نمی‌تواند زیبایی و فضیلت این سرزمین را از آموزش و تربیت استاد به نمایش بگذارد.
سالار عدو بند و خداوند هنرمند
کاندر همه فن با هنر و زیرک و داناست
هوش مصنوعی: این شخص فرمانده دشمن و خداوند هنرمند است. او در هر زمینه‌ای با استعداد و زیرک و داناست.
مردان همه همسنگ خزف او همه گوهر
میران همه همرنگ پلاس او همه دیباست
هوش مصنوعی: مردان همگی مانند زرق و برق او هستند و همه چیز در اطراف او به رنگ پارچه‌ای که به تن دارد، درآمده است و همگی مانند ابریشمی باارزش شده‌اند.
چون آب شود از دم لطفش تف دوزخ
چون موم همی در دم تیغش دل خاراست
هوش مصنوعی: وقتی که لطف او مانند آب شعله‌های جهنم را خاموش می‌کند، دل مانند موم زیر فشار تیغ او نرم می‌شود و به راحتی تغییر شکل می‌دهد.
از سطوت او خوشد اگر قلزم زخار
وز هیبت او توفد اگر صخره صماست
هوش مصنوعی: اگر از قدرت او خوشحال باشی، حتی دریاهای عمیق نیز می‌توانند به رمق او تسلیم شوند و اگر به شکوه و عظمت او نگاه کنی، سنگ‌های محکم نیز به لرزه در می‌آیند.
دریاست همی دست و دلش راست ولیکن
از دست و دلش شور و فغان در دل دریاست
هوش مصنوعی: دریا همیشه آرام و دلخواه است، اما در عمق آن، شور و غمی وجود دارد که در دلش نهفته است.
پروا کند از بردن مال دگران لیک
از دادن مالش بکسان هیچ نه پرواست
هوش مصنوعی: او نگران است که مال دیگران را ببرد، اما هیچ نگران نیست که مال خودش را به دیگران بدهد.
در هر فن و هر کار همانند سپهرست
جز آنکه نفرماید و ننیوشد جز راست
هوش مصنوعی: در هر زمینه و کاری، مانند آسمان است، با این تفاوت که تنها حقیقت را بیان می‌کند و چیزی غیر از آن را نمی‌پذیرد یا نمی‌گوید.
چون او بجهان میر که دید و که شنیده است
چون او بهنر مرد کجا زاد و کجا خاست
هوش مصنوعی: او کسی است که به دنیا می‌آید و همه چیز را می‌بیند و می‌شنود. به راستی، کجایند مردانی بهتر از او که از کجا زاده شده و از کجا برخاسته‌اند؟
میرا چو ز اقبال تو امروز به ازدی
هم بر تو ز امروز همیون تر فرداست
هوش مصنوعی: امروز به خاطر شانس تو، زندگی بهتر از دیروز است و فردا هم به همین خوبی خواهد بود.
خواهم تو بمانی بجهان خرم و جاوید
پاینده همی تا که جهان دایم بر پاست
هوش مصنوعی: می‌خواهم تو در این دنیا شاد و پایدار بمانی تا زمانی که جهان همواره برپا باشد.