شمارهٔ ۱۹ - چکامه آفتاب
چند سائی زر بر این پیروزه طاق ای آفتاب
چند بیزی سیم بر نیلی رواق ای آفتاب
ما سوی الله را توئی هم دایه هم مادر پدر
هم چراغ دیده هم شمع وثاق ای آفتاب
شهسوار توسن برقی و تازی بر سپهر
چون شه لولاک بر پشت براق ای آفتاب
کعبه را مانی که بر گرد تو بینم در طواف
دخترانی گلعذار و سیم ساق ای آفتاب
دخترانت را ز خود رانی و اندر دایره
میداوانیشان چو اسبان در سباق ای آفتاب
گوئی از فج عمیق آیند در بیت العتیق
درگه تشریق بر خیل عتاق ای آفتاب
زار و سرگردان همی گردند گردت روز و شب
وز تو مهجورند چون فرزند عاق ای آفتاب
دختران داری که با ایشان ندارد هیچکس
جرات وصل و سر پرس و عناق ای آفتاب
یا نبوده است این عروسان را به گیتی هیچ شوی
یا که شوهرشان همی داده طلاق ای آفتاب
از در بی خانمانی در جهان آواره اند
بی کفاف و بی جهیز و بی صداق ای آفتاب
راستی این دختران یکسر سر بی پیکرند
گشته آویزان بر این پیروزه طاق ای آفتاب
هر که این سرهای بی تن بنگرد یاد آیدش
میوه شاخ درخت و اقواق ای آفتاب
زهره و برجیس همچون امهات المؤمنین
نیز کیوان هست چون ذات النطاق ای آفتاب
آن عطارد چون علاء الحضر می بر لوح وحی
مینگارد ز انفطار و ز انشقاق ای آفتاب
ارض چون افرشته کش حق سرشت از برف و نار
تنش لرزان دل کباب از احتراق ای آفتاب
مه بطافش چون یکی آیینه کز نور تو گشت
گه هلال و گاه بدر و گه محاق ای آفتاب
کوههای آتش افشان چون دل عاشق ز هجر
سر زند او راز اصداع و شقاق ای آفتاب
نیز مریخ است همچون نوعروسی گلعذار
محفلش گلگون ز گلرویان و شاق ای آفتاب
تابد اورانوس و نپتون هر یکی با چند ماه
چون ملایک را بکف کاساء دهاق ای آفتاب
دیده کی دارد مجال استراق آنجا که نیست
سمع را هرگز مجال استراق ای آفتاب
در شگفتم من که از وصل تو این رعنا بتان
محترز هستند با این اشتیاق ای آفتاب
اشتیاق و احتراز ایدون به یکجا از کجا
گشته پیدا حیرتم زین جفت و طاق ای آفتاب
با جریده آفتاب این راز پیش آرم از آنک
هست صادر را ز مصدر اشتقاق ای آفتاب
تو همانا مصدری وان روزنامه صادر است
هم ازین رو با تو دارد التحاق ای آفتاب
زین سپس بر وی خطاب آرم که دانم مر تو را
هست با وی اتحاد و اتفاق ای آفتاب
ای سیاقت نیک و سبکت فرخ از من بیکران
آفرین بادت بر آن سبک و سیاق ای آفتاب
محرم اسرار خلقی کاشف آیات ملک
نیست در قولت گزاف و اختلاق ای آفتاب
خامه ات هر خام نادان را بجوشاند ز پند
منطقت باشد سعادت را نطاق ای آفتاب
این معما را ز هم بشکاف و زین معنی مرا
شادمان کن قلب و شیرین کن مذاق ای آفتاب
اندهی اندر دلم باشد که از تشویر آن
در جگر خون در گلو دارم خناق ای آفتاب
نیشتر دارم درون سینه و چشم و جگر
همچو مستسقی که در ثرب و صفاق ای آفتاب
روزگار اندر عراقم خواند و بدبختانه برد
سوی نیشابور و سمنان از عراق ای آفتاب
هم ز سمنان برد در ساوجبلاغم تا کند
بسته در زنجیر تکلیفات شاق ای آفتاب
خاطرم با عیش همچون خضر با موسی ز خشم
از جگر زد نعره ی هذا فراق ای آفتاب
کاشکی زان پیش کایم در وجود از مام دهر
یافتی زهدان گیتی اختناق ای آفتاب
گر ز مصحف آیه لما تجلی ربه
خوانده ای تا آیه لما افاق ای آفتاب
من یکی طورم که از حب الوطن پر نور شد
وز شراره غیظ دارد احتراق ای آفتاب
من بیاران در وفاقستم ولی یاران من
هیچکاریشان نباشد جز نفاق ای آفتاب
من به غم دست و گریبانم ولیکن همرهان
با مراد خویش دارند اعتناق ای آفتاب
هر چه سایم جبهه اندر خاک ایشان بر زمین
نشنوم جز گفتهٔ ک . . . رم به طاق ای آفتاب
نالهام بر طاق گردون شد ازیرا بیشمر
هست تحمیلات من مالایطاق ای آفتاب
گفت در قرآن یساق المجرمون فی النار لیک
گشته بی جرمی مرا دوزخ مساق ای آفتاب
محرز است این نکته کاندر نزد ارباب الدول
نیست برهانی قوی تر از چماق ای آفتاب
هر که این برهان ندارد در تحاکم بی گزاف
یابد اندر جمع محکومان لحاق ای آفتاب
قاسم الارزاقم اندر قاسم آباد از قضا
بسته باب رزق و راه ارتزاق ای آفتاب
مسکنی دارم بسان خانه مجنون خراب
نه فضا دارد نه در دارد نه طاق ای آفتاب
خاک می بیزد به تابستان ز بامش بر سرم
برف می بارد به دی مه بر وثاق ای آفتاب
عنکبوت و عقربش چون پیرهن چسبد بتن
مار چون زنجیر می پیچد بساق ای آفتاب
هفت مه بی ماهواره مانده در بیغوله ای
از عطش بریان ز جوع اندر فواق ای آفتاب
جامه ی زفت و سطبر از رشک و رشمیز و شپش
یافته بر سطح جلدم التصاق ای آفتاب
این قبا بر قامتم کوتاه و تنگ و نارسا است
همچو پیراهان عوج بن عناق ای آفتاب
آسمان با خاک یکسان کرده بیت العدل را
تا طرازد از گلش بیت البزاق ای آفتاب
چار مادر خود تو پنداری ز من بیگانه اند
هفت آباء نیز کردستند عاق ای آفتاب
گر نباشم گربه سان با خادم خود چاپلوس
میشود چون شیر بر رویم براق ای آفتاب
هر زمان گوید به ترکی «یدی ای در گز میشم
لوت و چیلپاق باش آچق بالین ایاق » ای آفتاب
نه پلاسم وار نه یورغان نه متکا نه توشک
نه خوراکم وار نه پالتار نه یاتاق ای آفتاب
نه یمورطه گورمیشم نه ات نه حلوا نه پلو
نه هریسه یمیشم نه قیقناق ای آفتاب
قارنمی دولدورمیشم موتدن شلمدن یارمه دن
غاز ایاغی دن کلمدن اسپناق ای آفتاب
لولئین خواهم همی گوید که «ایندی چخمشن »
آب خواهم گویدم «ایچدون بیاق » ای آفتاب
ای عجب شد جای من در قعر هفتم خاکدان
جای بد خواهم، بر از هشتم طباق ای آفتاب
کاسته از عرض تن افزوده بر طولم ز ضعف
چون خط مستوفیان اندر سیاق ای آفتاب
چرخ چون مرد بدیعی بی مراعات نظیر
هست با من در تضادی بی طباق ای آفتاب
روزگارم را که همچون ارده شیرین بود و خوش
ترش و تاری کرد چون آش سماق ای آفتاب
لیس لی فی الارض غیرالله وال او ولی
لیس لی فی الدهر غیرالله واق » ای آفتاب
یا رقیبانی که می نازند بر دنیا بگو
مالکم فان و ما لله باق » ای آفتاب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چند سائی زر بر این پیروزه طاق ای آفتاب
چند بیزی سیم بر نیلی رواق ای آفتاب
هوش مصنوعی: ای آفتاب، چندین بار درخشش زرینت را بر این طاق زیبا بپاش و همینطور چندین خال نقرهای را بر روی زمینه آبی این بنا بیفشان.
ما سوی الله را توئی هم دایه هم مادر پدر
هم چراغ دیده هم شمع وثاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: تو همه کسانی که به نوعی به من وابستهاند، هستی؛ هم دایه و هم مادر و پدر، هم روشنی چشم من و هم شمعی که میریزد. ای آفتاب!
شهسوار توسن برقی و تازی بر سپهر
چون شه لولاک بر پشت براق ای آفتاب
هوش مصنوعی: شما سوار بر اسبی با قدرت و استقامت، همچون شاهی که بر اسبی شگفتانگیز سوار است، بر آسمان درخشانی حرکت میکنید، ای خورشید روشن.
کعبه را مانی که بر گرد تو بینم در طواف
دخترانی گلعذار و سیم ساق ای آفتاب
هوش مصنوعی: کعبه را چون جایی میبینم که دور آن دخترانی زیبا و خوشاندام در حال زیارت هستند، ای خورشید!
دخترانت را ز خود رانی و اندر دایره
میداوانیشان چو اسبان در سباق ای آفتاب
هوش مصنوعی: دخترانت را از خود دور کن و آنها را مانند اسبهای مسابقه در دایرهای بگردان، ای آفتاب.
گوئی از فج عمیق آیند در بیت العتیق
درگه تشریق بر خیل عتاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که افرادی از عمیقترین نقاط تاریک و ناامیدکننده به سوی مکان مقدس و با شکوهی میآیند، جایی که خیر و روشنایی به آنجا میتابد. ای خورشید، تو در این دنیای پر از مشکلات و سختیها، نماد روشنایی و امید هستی.
زار و سرگردان همی گردند گردت روز و شب
وز تو مهجورند چون فرزند عاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: روز و شب مردم ناباور و سرگردان به دور تو میگردند و چون فرزند نافرمان از تو دوری میکنند، ای آفتاب.
دختران داری که با ایشان ندارد هیچکس
جرات وصل و سر پرس و عناق ای آفتاب
هوش مصنوعی: دخترانی داری که هیچکس جرأت ندارد به آنها نزدیک شود یا با آنها صحبت کند و این موضوع به خاطر زیبایی و درخشش توست.
یا نبوده است این عروسان را به گیتی هیچ شوی
یا که شوهرشان همی داده طلاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: این عروسها در دنیا یا ازدواج نکردهاند یا اگر هم شوهر داشتهاند، او دست به طلاق زده است، ای آفتاب!
از در بی خانمانی در جهان آواره اند
بی کفاف و بی جهیز و بی صداق ای آفتاب
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم در دنیای بیخانمانی زندگی میکنند و به لحاظ مالی دچار مشکلاتی هستند؛ آنها نه وسایل ضروری برای زندگی دارند و نه حتی امکانات اولیه. ای آفتاب، این وضعیت آزاردهنده است.
راستی این دختران یکسر سر بی پیکرند
گشته آویزان بر این پیروزه طاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: این دختران به قدری زیبا و لاغرند که گویی بدون بدن هستند و مانند زینتهای زیبایی بر این گنبد آسمانی آویزان شدهاند، ای خورشید!
هر که این سرهای بی تن بنگرد یاد آیدش
میوه شاخ درخت و اقواق ای آفتاب
هوش مصنوعی: هر کسی که به این سرهای بیتُن نگاه میکند، به یادش میآید که میوهای از شاخه درخت آویزان است و صدای جیکجیک پرندهای در آفتاب به گوش میرسد.
زهره و برجیس همچون امهات المؤمنین
نیز کیوان هست چون ذات النطاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: زهره و برجیس، مانند مادران مؤمنان، در زیبایی و شأن خود قابل توجهاند. همچنین کیوان نیز مانند ذات النطاق است که به عنوان خورشید، نور و روشنی را به ارمغان میآورد.
آن عطارد چون علاء الحضر می بر لوح وحی
مینگارد ز انفطار و ز انشقاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: آن سیاره عطارد، مانند عالم بزرگ، بر تخته وحی چیزی مینویسد درباره انفصال و جدایی، ای خورشید!
ارض چون افرشته کش حق سرشت از برف و نار
تنش لرزان دل کباب از احتراق ای آفتاب
هوش مصنوعی: زمین چون مخلوقی فرشتهگون و از مادهای الهی ساخته شده است. وجودش متانت و آرامش دارد، اما از درون به خاطر تاثیرات و آتشهای مختلف دچار لرزش و تلاطم میشود. ای خورشید، تویی که زندگی را گرم میکنی و دلها را از حرارت عشق و شوق به تپش در میآوری.
مه بطافش چون یکی آیینه کز نور تو گشت
گه هلال و گاه بدر و گه محاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: ماه به نرمی و زیبایی به مانند یک آینه است که به واسطه نور تو در برخی اوقات کامل میشود، در زمانهایی هلال میشود و گاهی نیز ناپدید میگردد. ای خورشید!
کوههای آتش افشان چون دل عاشق ز هجر
سر زند او راز اصداع و شقاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: کوههای آتشفشان همچون دل عاشقی هستند که از دلتنگی و دوری محبوبش شعلهور میشود. این دل به بیان رازهای عمیق و دردهای خودش میپردازد. ای خورشید!
نیز مریخ است همچون نوعروسی گلعذار
محفلش گلگون ز گلرویان و شاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: مریخ نیز مانند عروسی زیباست که در محفلش زیبایی و رنگ گلها را به نمایش میگذارد و به روشنی آفتاب میدرخشد.
تابد اورانوس و نپتون هر یکی با چند ماه
چون ملایک را بکف کاساء دهاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: به آسمان نگاه کن، جایی که سیارات اورانوس و نپتون همراه با چندین قمرشان مانند فرشتگان در حال حرکتاند، ای آفتاب که مانند یک دهاق (کشاورز) به آنها مینگری.
دیده کی دارد مجال استراق آنجا که نیست
سمع را هرگز مجال استراق ای آفتاب
هوش مصنوعی: دیده نمیتواند در جایی جستجو کند که گوش هرگز اجازه شنیدن ندارد، ای آفتاب.
در شگفتم من که از وصل تو این رعنا بتان
محترز هستند با این اشتیاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: من از این موضوع شگفتزدهام که این معشوقههای زیبا با وجود تمام اشتیاقی که دارم، همچنان از وصالت دوری میکنند، ای نور الهی.
اشتیاق و احتراز ایدون به یکجا از کجا
گشته پیدا حیرتم زین جفت و طاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: شوق و دوری به یکجا جمع شده و من نمیدانم این وضعیت از کجا پیدا شده است. حیرتم از این تضاد و تناقض، ای نور و روشنی من.
با جریده آفتاب این راز پیش آرم از آنک
هست صادر را ز مصدر اشتقاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: با نور خورشید این راز را فاش میکنم، چون درختان از ریشههای خود میرویند، و خورشید منبع و منشأ اصلی این زندگی است.
تو همانا مصدری وان روزنامه صادر است
هم ازین رو با تو دارد التحاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: تو منبع نور و الهام هستی و مانند یک روزنامه منتشر میشوی، به همین دلیل است که با تو اتصال دارد، ای خورشید تابان.
زین سپس بر وی خطاب آرم که دانم مر تو را
هست با وی اتحاد و اتفاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: از این به بعد به او میگویم که میدانم تو با او همبسته و همراز هستی ای خورشید.
ای سیاقت نیک و سبکت فرخ از من بیکران
آفرین بادت بر آن سبک و سیاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: ای که با سبک و سیاق خوبت، نشان از خوشبختی و کامیابیات داری، من برای تو آرزوی خوشبختی و پیروزی میکنم. ای خورشید!
محرم اسرار خلقی کاشف آیات ملک
نیست در قولت گزاف و اختلاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: میتوان گفت که در این عبارت، شاعر به شخصی اشاره میکند که به درک و فهم عمیق اسرار و نشانههای الهی دست یافته است. او به وضوح میبیند که برخی از سخنان به دور از واقعیت بوده و نمیتوان به آسانی به آنها اعتماد کرد. در اینجا، از قدرت و روشنی شخص به عنوان آفتاب یاد شده که به روشن کردن حقایق و معانی کمک میکند.
خامه ات هر خام نادان را بجوشاند ز پند
منطقت باشد سعادت را نطاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: اگر قلم تو هر نادانی را تحت تأثیر قرار میدهد، این نشاندهنده آن است که تو با منطق و آموزش درست، به سعادت و خوشبختی میرسی، ای خورشید!
این معما را ز هم بشکاف و زین معنی مرا
شادمان کن قلب و شیرین کن مذاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: این معما را حل کن و با روشن کردن این معنا، قلبم را شاد کن و مزهام را شیرین ساز، ای آفتاب.
اندهی اندر دلم باشد که از تشویر آن
در جگر خون در گلو دارم خناق ای آفتاب
هوش مصنوعی: در دلم اندوهی وجود دارد که وقتی به آن فکر میکنم، فشار آن به قدری زیاد است که گلویم را میفشارد و احساس خفگی میکنم. ای خورشید،!
نیشتر دارم درون سینه و چشم و جگر
همچو مستسقی که در ثرب و صفاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: در دل و جانم درد و رنجی عمیق وجود دارد، مانند کسی که از بیماری رنج میبرد و در تنگناهای زندگی به سر میبرد. ای خورشید، تو روشنی و گرمایی را به ارمغان میآوری.
روزگار اندر عراقم خواند و بدبختانه برد
سوی نیشابور و سمنان از عراق ای آفتاب
هوش مصنوعی: زمانه من را به عراق کشاند و بدبختانه از آنجا به نیشابور و سمنان برد، ای خورشید.
هم ز سمنان برد در ساوجبلاغم تا کند
بسته در زنجیر تکلیفات شاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به سفر یا رفت و آمد اشاره دارد. گویا شخصیت شاعر به نقطهای میرسد که در آنجا باید بار مسئولیتها و تکالیف سنگینی را به دوش بکشد. آفتاب نیز به عنوان نماد روشنایی و راهنمایی است و ممکن است به معنای وجود امید یا انرژی در این مسیر باشد. در کل، شاعر احساس میکند که در مسیر رسیدن به هدف، با موانع و چالشهایی روبهرو است که او را به زنجیر کشیدهاند.
خاطرم با عیش همچون خضر با موسی ز خشم
از جگر زد نعره ی هذا فراق ای آفتاب
هوش مصنوعی: خاطرم در حال خوشی مانند خضر که با موسی همراه بود، از شدت خشم نعرهای زد که به معنای جدایی است، ای آفتاب.
کاشکی زان پیش کایم در وجود از مام دهر
یافتی زهدان گیتی اختناق ای آفتاب
هوش مصنوعی: کاش میتوانستم پیش از این، از این دنیا و زندگی، به وجودی دیگر دست یابم و از سختیها و تنگناهای زندگی رهایی یابم، ای خورشید!
گر ز مصحف آیه لما تجلی ربه
خوانده ای تا آیه لما افاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: اگر از قرآن آیهای را خواندهای که در آن تأثیر و تجلی پروردگار بیان شده، به یاد داشته باش که این آیه مانند آفتاب درخشنده است که وجود و نورش را به همه میرساند.
من یکی طورم که از حب الوطن پر نور شد
وز شراره غیظ دارد احتراق ای آفتاب
هوش مصنوعی: من انسانی هستم که عشق به وطن در وجودم روشنایی بخشیده و از خشم و ناراحتیام، آتش درونم شعلهور شده است، ای خورشید.
من بیاران در وفاقستم ولی یاران من
هیچکاریشان نباشد جز نفاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: من در جمع یارانم قرار دارم، اما یارانم تنها در دسیسه و نفاق به سر میبرند، ای آفتاب!
من به غم دست و گریبانم ولیکن همرهان
با مراد خویش دارند اعتناق ای آفتاب
هوش مصنوعی: من در گوشهای گرفتار غم و اندوه هستم، اما دوستانم و همراهانم با آرزوها و آرمانهای خود مشغول خوشحالی و شادمانی هستند، ای خورشید!
هر چه سایم جبهه اندر خاک ایشان بر زمین
نشنوم جز گفتهٔ ک . . . رم به طاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: هر چه برای پاکی و درستی تلاش میکنم، نمیتوانم چیزی جز سخن آن شخص را که بر روی آسمان نشسته، بشنوم. ای خورشید، تو نیز در این نکته شریک هستی.
نالهام بر طاق گردون شد ازیرا بیشمر
هست تحمیلات من مالایطاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: من از شدت درد و رنج، فریاد و نالهام به آسمانها رسیده است، زیرا بارهایی که بر دوش میکشم، بسیار سنگین و فراتر از توان من است، ای خورشید.
گفت در قرآن یساق المجرمون فی النار لیک
گشته بی جرمی مرا دوزخ مساق ای آفتاب
هوش مصنوعی: در قرآن آمده است که مجرمین به سوی آتش جهنم برده میشوند، اما من بدون اینکه جرمی داشته باشم به سزای خودم در دوزخ میروم، ای آفتاب!
محرز است این نکته کاندر نزد ارباب الدول
نیست برهانی قوی تر از چماق ای آفتاب
هوش مصنوعی: این نکته واضح است که در میان صاحبمنصبان، دلیلی قویتر از قدرت و زور وجود ندارد، ای خورشید!
هر که این برهان ندارد در تحاکم بی گزاف
یابد اندر جمع محکومان لحاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: هر کسی که برهانی برای اثبات سخنانش نداشته باشد، بیدلیل و از سر تصادف در جمع محکومین قرار میگیرد، ای نور و روشنی.
قاسم الارزاقم اندر قاسم آباد از قضا
بسته باب رزق و راه ارتزاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: در قاسم آباد، روزگار به گونهای رقم خورده که روزی و برکت بسته شده و راههای کسب معیشت مسدود شده است، ای آفتاب!
مسکنی دارم بسان خانه مجنون خراب
نه فضا دارد نه در دارد نه طاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: من جایی دارم شبیه به خانهی مجنون که خراب است، نه فضایی دارد و نه درب و نه سقفی. ای خورشید!
خاک می بیزد به تابستان ز بامش بر سرم
برف می بارد به دی مه بر وثاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: در تابستان، خاک به گرمی میچسبد و در زمستان، برف از بامها بر سرم میریزد. ای خورشید، تو در بین این دو فصل چه تأثیری داری؟
عنکبوت و عقربش چون پیرهن چسبد بتن
مار چون زنجیر می پیچد بساق ای آفتاب
هوش مصنوعی: عنکبوت و عقرب به پوست و جسم انسان میچسبند، همچنان که مار به ساق پای او میتند و میپیچد. ای آفتاب!
هفت مه بی ماهواره مانده در بیغوله ای
از عطش بریان ز جوع اندر فواق ای آفتاب
هوش مصنوعی: هفت ستاره در آسمانی تاریک و بینور، در گوشهای دور از همهچیز ماندهاند و از عطش و گرسنگی رنج میبرند. ای خورشید، آنها در حال انتظار هستند.
جامه ی زفت و سطبر از رشک و رشمیز و شپش
یافته بر سطح جلدم التصاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: لباس سنگین و ضخیمی که بر اثر حسادت و آلودگیهای مختلف و شپش به پوست من چسبیده است، ای خورشید، را به یاد دارم.
این قبا بر قامتم کوتاه و تنگ و نارسا است
همچو پیراهان عوج بن عناق ای آفتاب
هوش مصنوعی: این قبا بر تن من کوچک و تنگ و نامناسب است، مثل پیراهن عوج بن عناق، ای خورشید.
آسمان با خاک یکسان کرده بیت العدل را
تا طرازد از گلش بیت البزاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: آسمان بیت العدل را به زمین تبدیل کرده است تا از گل آن، بیت البزاق به وجود آید، ای آفتاب.
چار مادر خود تو پنداری ز من بیگانه اند
هفت آباء نیز کردستند عاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: شما فکر میکنید که چهار مادر شما با من بیگانهاند، در حالی که هفت پدر هم به نوعی از شما دور شدهاند، ای آفتاب.
گر نباشم گربه سان با خادم خود چاپلوس
میشود چون شیر بر رویم براق ای آفتاب
هوش مصنوعی: اگر من مانند گربهای زیرک و عاقل نباشم، خادم من به من بیاحترامی خواهد کرد، اما اگر مانند شیری با قدرت و استقامت شوم، بر من مانند آفتاب میتابد و همواره مرا مورد احترام قرار میدهد.
هر زمان گوید به ترکی «یدی ای در گز میشم
لوت و چیلپاق باش آچق بالین ایاق » ای آفتاب
هوش مصنوعی: در هر زمانی، به زبان ترکی میگوید: «میخواهم به درخت بروم، و چای بخورم، ای آفتاب، بالای سرم باش».
نه پلاسم وار نه یورغان نه متکا نه توشک
نه خوراکم وار نه پالتار نه یاتاق ای آفتاب
نه پلاس دارم، نه پتو دارم، نه متکا دارم، نه تشک دارم، نه خوراک دارم، نه لباس دارم، نه تخت دارم ای آفتاب.
نه یمورطه گورمیشم نه ات نه حلوا نه پلو
نه هریسه یمیشم نه قیقناق ای آفتاب
نه تخممرغ دیدهام، نه گوشت نه حلوا نه پلو، نه هریسه خوردهام نه خاگینه ای آفتاب.
قارنمی دولدورمیشم موتدن شلمدن یارمه دن
غاز ایاغی دن کلمدن اسپناق ای آفتاب
هوش مصنوعی: من در آغوش یارم شاد و خوشحالم، چنان که گویا بهاری تازه در دل دارم. ای خورشید، درخشش تو به من زندگی و انرژی میبخشد و من از این حال لذت میبرم.
لولئین خواهم همی گوید که «ایندی چخمشن »
آب خواهم گویدم «ایچدون بیاق » ای آفتاب
هوش مصنوعی: من از گردن بند لولوئی میخواهم بگویم که «ای کجاست چشمه؟» و آب خواهم گفت «ای دریای بیپایان» ای آفتاب.
ای عجب شد جای من در قعر هفتم خاکدان
جای بد خواهم، بر از هشتم طباق ای آفتاب
هوش مصنوعی: عجبا! من در عمیقترین نقطه خاک مدفون شدم، به طوری که در این مکان ناخوشایند، از هر جا که در آسمان میتابد، در واقع در عوض آنچه از نور آفتاب باید دریافت میکردم، به ته زمین رسیدهام.
کاسته از عرض تن افزوده بر طولم ز ضعف
چون خط مستوفیان اندر سیاق ای آفتاب
هوش مصنوعی: از ضعف و ناتوانی، قد و قامت من کم شده و به طول من افزوده شده، مثل خط دراز و کج نوشتههای دفترچیها در هنگام نوشتن، ای خورشید.
چرخ چون مرد بدیعی بی مراعات نظیر
هست با من در تضادی بی طباق ای آفتاب
هوش مصنوعی: چرخ، همانند مردی بزرگ و بینظیر است که بیتوجه به مشابهتها، با من در تضاد است، ای آفتاب.
روزگارم را که همچون ارده شیرین بود و خوش
ترش و تاری کرد چون آش سماق ای آفتاب
هوش مصنوعی: زندگیام روزگاری شیرین و خوش بود، اما اکنون مانند آشی ترش و تلخ شده است ای آفتاب.
لیس لی فی الارض غیرالله وال او ولی
لیس لی فی الدهر غیرالله واق » ای آفتاب
هوش مصنوعی: من در این زمین هیچ ولی و سرپرستی جز خداوند ندارم و در این زمان نیز غیر از او یاری برای من نیست. ای آفتاب!
یا رقیبانی که می نازند بر دنیا بگو
مالکم فان و ما لله باق » ای آفتاب
هوش مصنوعی: ای دشمنانی که به دنیا فخر میفروید، به شما بگویم که مال شما چه ارزی دارد؟ تنها چیزهایی که برای خداست باقی میمانند. ای آفتاب!