گنجور

شمارهٔ ۱۸ - تجدید مطلع

کای شه والاگهر وی مه مالکرقاب
ای پدر نامجوی ای ملک کامیاب
از من و مریخ جو باقی این گفتگو
مسئله از ما بپرس گمشده از ما بیاب
ما بزمین اقربیم آگه از این مطلبیم
همدو و هم مشربیم همسفر و همرکاب
گرچه زمین از تو زاد وز تو بپای ایستاد
سخت شگفت اوفتاد مسئله خاک و آب
من طمع آدمی دیده ام اندر زمی
هیچ ندارد کمی از کرم بوتراب
جنس بشر بسکه پست سیم و زرش دیده بست
کله اش از بنگ مست عقل پریش از شراب
بسکه فرومایه است دشمن همسایه است
جهل ورا دایه است فتنه و شرمام و باب
خاطر آسوده را هیچ نجوید قرار
حرمت همساده را هیچ نداند نصاب
نی دل خود نرم کرد نی ز کس آزرم کرد
نی ز خدا شرم کرد نی ز خطا اجتناب
ز خرس و روباه و گرگ همی کند پشم و پوست
ز پیله و عنکبوت همی بدزدد لعاب
پادشهانشان بخاک سکه چو بر زر زنند
روی گدایان ز بیم گردد چون زر ناب
شاهد دولت چو کرد دست در آغوش کس
بر رخ و گیسو کند خون شهیدان خضاب
زهر چو این قصه خواند مهر بدو گفت زه
لوحش از این گفتگو احسنت از این خطاب
آنچه سرودی یقین هست به صحت قرین
لیک شد اندر زمین دعوت ما مستجاب
آدمیان ابلهند یکسره دور از رهند
هیچ ندیدم دهند فرق گناه از ثواب
گر به اروپا روی بنگری آنجا عیان
شوکت کیخسروی حشمت افراسیاب
مردم آن سرزمین یکسره خورد و بزرگ
بنده و آزاد و شاه مرد و زن وشیخ و شاب
از پی تسخیر ملک پا به رکاب اندرند
ریخته خون کسان روز و شب اندر رکاب
در پلتیک زمین غرقه چنان کز فلک
بی خبرند ار شود گنبد گردون خراب
حال اروپ این شده است لیک بود آسیا
نزد شهان اروپ چو دانه در آسیاب
چین چو یکی زنده پیل بریده خرطوم و گوش
هند چو شیری کز آن شکسته چنگال و ناب
ژاپن روئینه تن کرده قبا پیرهن
تاخت بر او بومهن ساخت بلادش خراب
کشور ایران که بود حد طبیعی آن
از بر شط العرب تا چمن فاریاب
تاخت بریتانیا از حد عمان برون
روس ز رود ارس ترک ز دشت زهاب
لیک از آن پس که شد بدر رخش در محاق
رفته ز سلخ مشیب سوی هلال شباب
پارلمانی کنون گشته در آنجا بپای
کز اثرش شد پدید شور و شر و انقلاب
شور وکالت ز بس بر سر مردم فتاد
یکسره افتاده اند از خورش و نوش و خواب
هر یکی از گوشه ای رفته پی توشه ای
در طلب خوشه ای رانده خر اندر خلاب
به محفل آراستن چاره ز هم خواستن
فزودن و کاستن سیم و زر و جاه و آب
ساختن بزم سور رای گرفتن به زور
دوستی اندر حضور دشمنی اندر غیاب
گردن هم بشکنند ریشه هم بر کنند
بر کتف هم زنند در سر این انتخاب
نیست کسی را مجال تا سوی ما بنگرد
کامده اند از هنر عاری و صفرالوطاب
چون سخن اینجا رسید جمله بپا خواستند
کنگره برج دلو ریخت ز هم شد خراب

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کای شه والاگهر وی مه مالکرقاب
ای پدر نامجوی ای ملک کامیاب
هوش مصنوعی: ای پادشاه با خصلت و بزرگ، ای جانشین مهربان و قدرتمند، ای پدر نام آور و فرزندجویی، ای پادشاه پیروز و خوشبخت.
از من و مریخ جو باقی این گفتگو
مسئله از ما بپرس گمشده از ما بیاب
هوش مصنوعی: از من و مریخ، دیگر در این گفتگو چیزی باقی نمانده است. اگر سوالی داری، آن را از ما بپرس تا پاسخ گمشده‌ای که به دنبالش هستی را بیابی.
ما بزمین اقربیم آگه از این مطلبیم
همدو و هم مشربیم همسفر و همرکاب
هوش مصنوعی: ما به زمین نزدیک‌تر هستیم و از این موضوع آگاهی داریم. ما در اندیشه و طرز تفکر با یکدیگر هم‌را هستیم و سرنشینان یک سفر مشترکیم.
گرچه زمین از تو زاد وز تو بپای ایستاد
سخت شگفت اوفتاد مسئله خاک و آب
هوش مصنوعی: هرچند که زمین از تو به وجود آمده و به خاطر تو ایستاده است، اما مسئله ترکیب خاک و آب موضوعی شگفت‌انگیز است.
من طمع آدمی دیده ام اندر زمی
هیچ ندارد کمی از کرم بوتراب
هوش مصنوعی: من انسانی را دیدم که در زمین هیچ چیز ندارد، اما در سخاوت و generosity به اندازه کرم بوتراب (نوعی کرم خاکی) فقیر نیست.
جنس بشر بسکه پست سیم و زرش دیده بست
کله اش از بنگ مست عقل پریش از شراب
هوش مصنوعی: نوع بشر به قدری پایین و نازل است که به زرق و برق طلا و نقره چشم دارد، و سرش از تأثیر مواد مخدر و مشروبات الکلی به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و عقلش پریشان است.
بسکه فرومایه است دشمن همسایه است
جهل ورا دایه است فتنه و شرمام و باب
هوش مصنوعی: دشمنی که شعور ندارد، به مانند دایه‌ای است که جهل و نادانی را به دنیا می‌آورد و باعث ایجاد آشوب و مشکلات می‌شود.
خاطر آسوده را هیچ نجوید قرار
حرمت همساده را هیچ نداند نصاب
هوش مصنوعی: هیچ چیز نمی‌تواند آرامش خاطر را بر هم زند، و حرمت همسایه را هیچ کس نمی‌شناسد و نمی‌داند که چه مقدار اهمیت دارد.
نی دل خود نرم کرد نی ز کس آزرم کرد
نی ز خدا شرم کرد نی ز خطا اجتناب
هوش مصنوعی: دل هیچ گونه نرم و لطیف نبوده است، نه از کسی حیا کرده، نه از خدا بیمی به دل راه داده، و نه از خطا پرهیز کرده است.
ز خرس و روباه و گرگ همی کند پشم و پوست
ز پیله و عنکبوت همی بدزدد لعاب
هوش مصنوعی: خرس و روباه و گرگ برای پوشش خود از پشم و پوست حیوانات استفاده می‌کنند و در عین حال، از پیله و عنکبوت هم برای به دست آوردن الیاف مورد نیازشان بهره می‌برند.
پادشهانشان بخاک سکه چو بر زر زنند
روی گدایان ز بیم گردد چون زر ناب
هوش مصنوعی: پادشاهان وقتی که سکه را بر زمین می‌زنند، نشان از قدرت و ثروت آن‌هاست؛ اما در مقابل، روی گدایان به خاطر ترس از این ثروت و قدرت، مانند طلا ناب می‌گردد.
شاهد دولت چو کرد دست در آغوش کس
بر رخ و گیسو کند خون شهیدان خضاب
هوش مصنوعی: وقتی که معشوقه دولت به آغوش کسی می‌رود، بر چهره و موهایش قطرات خون شهیدان را به رنگ می‌زند.
زهر چو این قصه خواند مهر بدو گفت زه
لوحش از این گفتگو احسنت از این خطاب
هوش مصنوعی: هنگامی که مهر این داستان را شنید، با کمال خوبی و ستایش به او گفت: "از این گفت‌وگو و سخن تو کاملاً لذت بردم و تحسین می‌کنم."
آنچه سرودی یقین هست به صحت قرین
لیک شد اندر زمین دعوت ما مستجاب
هوش مصنوعی: آنچه که به آن ایمان داریم، حقیقتی است که همواره درست به نظر می‌رسد؛ اما دعوت ما به زمین آمده و پذیرفته شده است.
آدمیان ابلهند یکسره دور از رهند
هیچ ندیدم دهند فرق گناه از ثواب
هوش مصنوعی: انسان‌ها احمق هستند و کاملاً از راه راست منحرفند. هیچ‌گاه ندیده‌ام که توانسته باشند فرق بین گناه و کار نیک را تشخیص دهند.
گر به اروپا روی بنگری آنجا عیان
شوکت کیخسروی حشمت افراسیاب
هوش مصنوعی: اگر به اروپا نگاه کنی، آنجا به وضوح عظمت و شکوه پادشاهی کیخسرو و قدرت افراسیاب را مشاهده می‌کنی.
مردم آن سرزمین یکسره خورد و بزرگ
بنده و آزاد و شاه مرد و زن وشیخ و شاب
هوش مصنوعی: مردم آن سرزمین همه با هم زندگی می‌کنند، چه بنده و چه آزاد، چه شاه و چه مرد و زن و پیر و جوان.
از پی تسخیر ملک پا به رکاب اندرند
ریخته خون کسان روز و شب اندر رکاب
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن و تسلط بر سرزمین، جنگجویان شب و روز به میدان نبرد می‌روند و جان انسان‌ها در این راه به خطر می‌افتد.
در پلتیک زمین غرقه چنان کز فلک
بی خبرند ار شود گنبد گردون خراب
هوش مصنوعی: در زمین چنان غرق در مسائل سیاسی هستند که اگر آسمان خراب شود، هیچ‌کس از آن باخبر نخواهد شد.
حال اروپ این شده است لیک بود آسیا
نزد شهان اروپ چو دانه در آسیاب
هوش مصنوعی: وضع اروپا اکنون به این شکل است، اما در مقابل، آسیا در نظر شاهان اروپا همچون دانه‌ای در آسیاب به حساب می‌آید.
چین چو یکی زنده پیل بریده خرطوم و گوش
هند چو شیری کز آن شکسته چنگال و ناب
هوش مصنوعی: چین مانند فیل زنده‌ای است که گوش و خرطومش بریده شده است، و هند مانند شیری است که چنگال‌هایش شکسته شده‌اند.
ژاپن روئینه تن کرده قبا پیرهن
تاخت بر او بومهن ساخت بلادش خراب
هوش مصنوعی: ژاپن به تن خود لباس‌هایی زیبا و دلنشین پوشیده است، اما با این حال سرزمینش ویران شده و تحت تأثیر مشکلات قرار دارد.
کشور ایران که بود حد طبیعی آن
از بر شط العرب تا چمن فاریاب
هوش مصنوعی: کشور ایران از سمت شط العرب تا چمن فاریاب گسترده شده است.
تاخت بریتانیا از حد عمان برون
روس ز رود ارس ترک ز دشت زهاب
هوش مصنوعی: بریتانیای قدرتمند از مرز عمان عبور کرد و روس‌ها از رود ارس گذشتند، در حالی که ترک‌ها از دشت زهاب پیشروی کردند.
لیک از آن پس که شد بدر رخش در محاق
رفته ز سلخ مشیب سوی هلال شباب
هوش مصنوعی: اما از زمانی که درخشش او به تاریکی رفت، از سختی و مشکلات خود را به سمت جوانی و نشاط حرکت کرد.
پارلمانی کنون گشته در آنجا بپای
کز اثرش شد پدید شور و شر و انقلاب
هوش مصنوعی: امروز در آن مکان، مجالسی تشکیل شده که به واسطه‌ی آن، هیجان، جنب و جوش و تغییرات زیادی به وجود آمده است.
شور وکالت ز بس بر سر مردم فتاد
یکسره افتاده اند از خورش و نوش و خواب
هوش مصنوعی: بخاطر شور و هیجان وکالت، مردم دچار مشکلات زیادی شدند و به خاطر این وضعیت، همه چیز را رها کرده‌اند و حتی از غذا و خواب خود نیز غافل شده‌اند.
هر یکی از گوشه ای رفته پی توشه ای
در طلب خوشه ای رانده خر اندر خلاب
هوش مصنوعی: هر کسی از گوشه‌ای در حال جمع‌آوری منابع و کمکی برای خود است، تا به نتیجه‌ی دلخواه و خوشایندی برسد، مانند اسبی که در آب در حال تلاش برای پیشرفت است.
به محفل آراستن چاره ز هم خواستن
فزودن و کاستن سیم و زر و جاه و آب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای زیبایی و شکوه یک مجلس، باید از خواسته‌های مشترک و جمعی افراد استفاده کرد. اگرچه می‌توان بر میزان ثروت، مقام و آبرو افزود یا کم کرد، اما مهم‌تر از آن هم‌افزایی و همکاری در ساختن یک محیط دوستانه و دل‌پذیر است.
ساختن بزم سور رای گرفتن به زور
دوستی اندر حضور دشمنی اندر غیاب
هوش مصنوعی: برگزاری یک جشن و شادی به کمک دوستی در حضور دیگران، و در غیاب دشمنان به زور و با فشار.
گردن هم بشکنند ریشه هم بر کنند
بر کتف هم زنند در سر این انتخاب
هوش مصنوعی: اگر در این راه با مشکلات و چالش‌ها مواجه شوند، ممکن است صدماتی به افراد یا موقعیت‌ها وارد شود، اما در نهایت هدف این انتخاب باید به دست آید و نباید از آن صرف‌نظر کرد.
نیست کسی را مجال تا سوی ما بنگرد
کامده اند از هنر عاری و صفرالوطاب
هوش مصنوعی: هیچ‌کس فرصتی ندارد که به ما نگاه کند، چرا که افرادی آمده‌اند که هیچ هنری ندارند و از درک و معنا تهی‌ هستند.
چون سخن اینجا رسید جمله بپا خواستند
کنگره برج دلو ریخت ز هم شد خراب
هوش مصنوعی: زمانی که بحث به این نقطه رسید، همه به پا خاستند و ساختار محکم و بزرگ دلو به هم ریخت و ویران شد.