گنجور

شمارهٔ ۱۷ - کنگره آسمان در برج دلو

شامگهی کز افق گشت نهان آفتاب
پرده زرین گرفت مهر زنیلی قباب
از علم لاجورد پرچم زرین گسست
خیمه و خرگاه شب بست به مشکین طناب
شام سه شنبه که بود آخر ماه صفر
چتر شب نیلگون تیره چو پر غراب
رفته ز بعد هزار سیصد و سی و دو سال
از سنه هجرت احمد ختمی مآب
پرده نشینان چرخ رقص کنان آمدند
بر سر بازار و کوی بی کله و بی نقاب
خواجه اختر شناس رفت سحرگه ببام
سینه پر از نور علم سر تهی از خمر خواب
منظرة الشمس را با عدسیهای او
کرد سوی آسمان صفحه گشود از کتاب
وزن کواکب شمرد جمله بمیزان فکر
فاصله و قربشان کرد بدقت حساب
یافت زحل را که داشت دو منطقه بر میان
ساخته از هشت مه نور و فروغ اکتساب
گفتی آورده هشت مجمر زرین که کشت
مجمره زرد هشت خاموش از التهاب
چارمه مشتری بر مثل چار شمع
بر طبق لاجورد در لگن زر ناب
ذات الکرسی خطیب چو عیسی اندر صلیب
پنجه کف الخضیب چو مریم از خون خضاب
ساخته یکسر نجوم از لهب و از رجوم
در فلک خود هجوم بهر ذهاب و ایاب
چرخ سیه پیرهن دوخت پرندی بتن
ریخت بر او از پرن گوهر و در خوشاب
محفل شورای چرخ ساخته در برج دلو
گشته کواکب در آن گرم سئوال و جواب
دو نیر، و یک دبیر، دو سعد روشن ضمیر
زهره و برجیس و تیر پیش مه و آفتاب
تیر در این کنفرانس خط دبیری گرفت
مهر درخشان رئیس ماهش نائب مناب
زهره به آهنک نغز رابط محفل شده
مشتری افکنده پهن مسند فصل الخطاب
مهر درخشان به تیر گفت چه داری خبر
از زمی و اهل آن و آدمی و خاک و آب
تیر کشید از بغل دفتر سیمین و زود
پیشنهادی که داشت خواند بصد آب و تاب
گفت بظاهر زمین در نظر ما بود
گوهری از خاک و آب یا لمعان سر آب
لیک چو خوش بنگری نیست چنین بلکه هست
مذبحه ای از ادیم مهلکه ای از تراب
آدمی اندر زمین بوالعجبی آیتی است
هر که در او دیده گفت هذا شئی عجاب
از ستم و جور وی جان نبرد هیچ شئی
بگسلد از گور پی بر کند از شیر ناب
در قلل کوهسار پلنگ از او خسته جان
در شکم رودبار نهنگ ز او دلکباب
خشک و تر اندر بلادشت و در اندر عنا
بحر و بر اندر عزا جانور اندر عذاب
اسبی دارد روان ساخته در زیر ران
برق و بخارش عنان آهن و آتش رکاب
هر دم شکلی کند گونه این اسب را
تا به دگرگونه شکل گردد از آن کامیاب
در ره باریک و سخت سازد از او نردبان
در شب تاریک و تار آرد از آن ماهتاب
گه شده غواصه اش در دل یم بیدرنگ
گه شده طیاره اش سوی هوا با شتاب
گاه گرامافنی کرده پی حبس صوت
گه تلفن ساخته بهر بیان و خطاب
سکه آهن بخاک چو سکه بر سیم و زر
فلک مسلح در آب جلوه کند چون حباب
آدمی از حدس و رجم کرده نظر سوی نجم
وزن وی و ثقل و حجم ساخته یکسر حساب
دوره ی اقمارها وادی و کهسارها
جدول و انهارها کرده رقم در کتاب
کار زمین ساخته قائم و پرداخته
پس سوی ما تاخته خاکی بی فرو آب
ساخته گردونه ای چتر دگرگونه ای
گنبد وارونه ای بسته به چرخ و طناب
گاه چو مرغ از نشیب پره زند بر هوا
گاه چو باد از فراز حمله کند بر سحاب
چون از عطارد شنید نیر اعظم حدیث
جمله کواکب شدند در قلق و اضطراب
زهره به برجیس گفت گردنشین کادمی
سطح تو خواهد نمود مرتع خیل و دواب
ماه بناهید گفت الحذر از این رقیب
سوی تو خواهد کشید صارم کین از قراب
تیر به خورشید گفت الحذر از این رقیب
کز تو برآرد دمار ای شه مالک رقاب
وا عجبا کادمی در پی آن اوفتاد
کاید و بر ما کند بی خبری فتح باب
باید نظاره کرد دردگران چاره کرد
زآنکه بشر پاره کرد پرده شرم و حجاب
روی بشر هر که دید بویش هر کس شنید
تا بقیامت کشید محنت و رنج و عذاب
مهر چو این برشنفت چهره ترش کرد و گفت
بس کن و کوتاه گیر قصه دور از صواب
خاک طفیل من است خادم خیل من است
عاصم ذیل من است آدم خاک انتساب
گر ز می تیره رنگ خیره سرآید به جنگ
برد رمش با خدنگ بسوزمش ز التهاب
تیر چو این بر شنید پرده برخ برکشید
جای تکلم ندید گشت بتندی مجاب
زهره بر افروخت چهر خواست اجازت ز مهر
ساخت بطاق سپهر این غزل اندر رباب

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شامگهی کز افق گشت نهان آفتاب
پرده زرین گرفت مهر زنیلی قباب
هوش مصنوعی: در شب‌هایی که آفتاب از افق ناپدید می‌شود، مانند اینکه خورشید در پس پرده‌ای زرین پنهان شده است، مانند زنی که لباس زیبای نیلی بر تن دارد.
از علم لاجورد پرچم زرین گسست
خیمه و خرگاه شب بست به مشکین طناب
هوش مصنوعی: از علم آبی رنگ، پرچم طلایی جدا شد و چادر و محل استراحت شب با ریسمان مشکین برپا شد.
شام سه شنبه که بود آخر ماه صفر
چتر شب نیلگون تیره چو پر غراب
هوش مصنوعی: در شامگاه سه‌شنبه که آخرین روز ماه صفر بود، آسمان با رنگ آبی تیره‌اش مانند پر یک کلاغ پوشیده شده بود.
رفته ز بعد هزار سیصد و سی و دو سال
از سنه هجرت احمد ختمی مآب
هوش مصنوعی: بعد از گذشت هزار و سیصد و سی و دو سال از هجرت پیامبر احمد (ص)، او به رحمت خدا رفت.
پرده نشینان چرخ رقص کنان آمدند
بر سر بازار و کوی بی کله و بی نقاب
هوش مصنوعی: رقصندگان خوش‌سلیقه و شاداب به بازار و کوچه‌ها آمدند و فضای شهر را پر از شوق و زندگی کردند، بدون هیچ حجاب و پوششی.
خواجه اختر شناس رفت سحرگه ببام
سینه پر از نور علم سر تهی از خمر خواب
هوش مصنوعی: استاد ستاره‌شناس به صبح زود بر بام رفت، سینه‌اش پر از نور دانش بود و از خواب گران خالی بود.
منظرة الشمس را با عدسیهای او
کرد سوی آسمان صفحه گشود از کتاب
هوش مصنوعی: خورشید را با عدسی‌هایش به آسمان نگاه کرد و صفحه‌ای از کتابی را گشود.
وزن کواکب شمرد جمله بمیزان فکر
فاصله و قربشان کرد بدقت حساب
هوش مصنوعی: ستاره‌ها را با دقت و بر اساس میزان فکر و تفکرشان به حساب آوردند و نسبت به فاصله و نزدیکی‌شان حساب کردند.
یافت زحل را که داشت دو منطقه بر میان
ساخته از هشت مه نور و فروغ اکتساب
هوش مصنوعی: زحل را پیدا کردند که دو ناحیه در مرکز خود دارد و این نواحی از هشت قمر روشن و تابناک تشکیل شده است.
گفتی آورده هشت مجمر زرین که کشت
مجمره زرد هشت خاموش از التهاب
هوش مصنوعی: گفتی که هشت ظرف زرین آورده‌ای، در حالی که ظرف زرد هشت، از هیجان و بی‌حرکتی خاموش است.
چارمه مشتری بر مثل چار شمع
بر طبق لاجورد در لگن زر ناب
هوش مصنوعی: چهارمین جلوه مشتری همچون چهار شمعی است که بر روی ظرف لاجوردی در مخزن طلا قرار دارد.
ذات الکرسی خطیب چو عیسی اندر صلیب
پنجه کف الخضیب چو مریم از خون خضاب
هوش مصنوعی: این بیت به بیان ویژگی‌های خاص و مقدس وجود یک موجود می‌پردازد. در آن، از سخنرانی و تاثیرگذاری شخصیتی که به عیسی مسیح تشبیه شده، صحبت می‌شود. همچنین، اشاره به حالتی از زیبایی و لطافت دارد که شبیه به مریم مقدس و خونی که بر چهره دارد، می‌باشد. در کل، این تصویر به انسان‌های بزرگ و مقدس و تأثیر عمیق آن‌ها بر جامعه و فرهنگ اشاره دارد.
ساخته یکسر نجوم از لهب و از رجوم
در فلک خود هجوم بهر ذهاب و ایاب
هوش مصنوعی: تمامی پدیده‌های آسمانی از آتش و سنگ‌ها به وجود آمده‌اند و در آسمان به حرکت در می‌آیند تا بیایند و بروند.
چرخ سیه پیرهن دوخت پرندی بتن
ریخت بر او از پرن گوهر و در خوشاب
هوش مصنوعی: چرخ زمان به گونه‌ای کهنه لباس‌های تاریکی برای انسان‌ها می‌سازد و در دل این تاریکی، هستی و زیبایی را به آن می‌بخشد.
محفل شورای چرخ ساخته در برج دلو
گشته کواکب در آن گرم سئوال و جواب
هوش مصنوعی: در این جمع و محفل آسمانی که در زمان برج دلو برپا شده، ستاره‌ها و سیارات به شدت در حال گفتگو و تبادل نظر هستند.
دو نیر، و یک دبیر، دو سعد روشن ضمیر
زهره و برجیس و تیر پیش مه و آفتاب
هوش مصنوعی: دو عنصر و یک نویسنده، دو خوشبختی با فهم روشن، زهره و برجیس و تیر در برابر ماه و خورشید.
تیر در این کنفرانس خط دبیری گرفت
مهر درخشان رئیس ماهش نائب مناب
هوش مصنوعی: در این کنفرانس، تیرها به سمت هدف نشانه رفتند و خط دبیری به خوبی شکل گرفت. مهر درخشان رئیس، مانند ماه در آسمان، نقش مهمی را ایفا کرد و نائب او نیز به خوبی وظایفش را انجام داد.
زهره به آهنک نغز رابط محفل شده
مشتری افکنده پهن مسند فصل الخطاب
هوش مصنوعی: زهره با زیبایی خود محفل را تحت‌تأثیر قرار داده و مشتری با شکوه، به‌عنوان بهترین سخنگو در این جمع نشسته است.
مهر درخشان به تیر گفت چه داری خبر
از زمی و اهل آن و آدمی و خاک و آب
هوش مصنوعی: خورشید به تیر گفت: آیا از زمین و مردم و خاک و آب چیزی می‌دانی؟
تیر کشید از بغل دفتر سیمین و زود
پیشنهادی که داشت خواند بصد آب و تاب
هوش مصنوعی: تیر از کنار دفتر سیمین رها شد و او با هیجان و شور و شوق پیشنهادش را خواند.
گفت بظاهر زمین در نظر ما بود
گوهری از خاک و آب یا لمعان سر آب
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زمین فقط یک چیز عادی و بی‌ارزش از خاک و آب باشد، یا مانند درخششی در سطح آب به نظر بیاید.
لیک چو خوش بنگری نیست چنین بلکه هست
مذبحه ای از ادیم مهلکه ای از تراب
هوش مصنوعی: اما اگر با دقت نگاه کنی، اینطور نیست؛ بلکه آنچه مشاهده می‌کنی، قربانی‌گاه و صحنه‌ای از خاک و تلخی‌هاست.
آدمی اندر زمین بوالعجبی آیتی است
هر که در او دیده گفت هذا شئی عجاب
هوش مصنوعی: انسان در زمین یک پدیده شگفت‌انگیز و یادگاری است که هر کسی او را ببیند، به شگفتی و تحسین می‌افتد.
از ستم و جور وی جان نبرد هیچ شئی
بگسلد از گور پی بر کند از شیر ناب
هوش مصنوعی: هیچ چیز نمی‌تواند از ظلم و ستم او فرار کند و از گور بیرون بیاید، مگر اینکه قدرتی بزرگ و خالص مانند شیر در آن وجود داشته باشد.
در قلل کوهسار پلنگ از او خسته جان
در شکم رودبار نهنگ ز او دلکباب
هوش مصنوعی: در قله‌های کوهستان، پلنگی از شدت خستگی و ناامیدی در درون رودخانه‌ای که نهنگ در آن است، به آرامش می‌رسد و دلش از محبت و شوق پر می‌شود.
خشک و تر اندر بلادشت و در اندر عنا
بحر و بر اندر عزا جانور اندر عذاب
هوش مصنوعی: در شهری که همه چیز، چه خشک و چه تر، دچار ناامیدی است، زندگی در دریا و روی زمین غم و اندوه را احساس می‌کند و موجودات در عذاب به سر می‌برند.
اسبی دارد روان ساخته در زیر ران
برق و بخارش عنان آهن و آتش رکاب
هوش مصنوعی: این بیت درباره اسبی است که با قدرت و سرعت زیاد حرکت می‌کند. زیر پای این اسب، جرقه‌هایی از برق و بخار دیده می‌شود و رکاب آن از آهن و آتش ساخته شده است. به طور کلی، تصویر این است که این اسب به شدت قوی و شگفت‌انگیز است.
هر دم شکلی کند گونه این اسب را
تا به دگرگونه شکل گردد از آن کامیاب
هوش مصنوعی: هر لحظه این اسب به شکلی جدید درمی‌آید تا با هر تغییر، به موفقیت برسد.
در ره باریک و سخت سازد از او نردبان
در شب تاریک و تار آرد از آن ماهتاب
هوش مصنوعی: در مسیر دشوار و تنگ، او به کمک نردبان به بالاتر می‌رسد و در شب تار، نور ماه به او کمک می‌کند تا راهش را پیدا کند.
گه شده غواصه اش در دل یم بیدرنگ
گه شده طیاره اش سوی هوا با شتاب
هوش مصنوعی: گاهی غواص در دل دریا به سرعت حرکت می‌کند و گاهی پرنده‌اش با شتاب به سوی آسمان پرواز می‌کند.
گاه گرامافنی کرده پی حبس صوت
گه تلفن ساخته بهر بیان و خطاب
هوش مصنوعی: گاهی برای نگه‌داشتن صداهای ارزشمند، دستگاه گرامافون ساخته می‌شود و گاهی هم به منظور برقراری ارتباط و گفتگو، تلفن اختراع می‌شود.
سکه آهن بخاک چو سکه بر سیم و زر
فلک مسلح در آب جلوه کند چون حباب
هوش مصنوعی: وقتی سکه‌ای از آهن روی زمین افتد، مانند سکه‌های نقره و طلا که در آسمان در آب می‌درخشند، این سکه نیز به زیبایی خود جلوه‌گری می‌کند.
آدمی از حدس و رجم کرده نظر سوی نجم
وزن وی و ثقل و حجم ساخته یکسر حساب
هوش مصنوعی: انسان با حدس و تأمل، به بررسی ویژگی‌ها و ابعاد اشیاء می‌پردازد و همه چیز را با دقت محاسبه می‌کند.
دوره ی اقمارها وادی و کهسارها
جدول و انهارها کرده رقم در کتاب
هوش مصنوعی: دوران قمرها، دشت‌ها و کوه‌ها همراه با جداول و رودخانه‌ها، در صفحات یک کتاب ثبت شده‌اند.
کار زمین ساخته قائم و پرداخته
پس سوی ما تاخته خاکی بی فرو آب
هوش مصنوعی: کار زمین به دست قائم به پایان رسیده و حالا بر ما حمله کرده است؛ خاکی که در آن آب نیست.
ساخته گردونه ای چتر دگرگونه ای
گنبد وارونه ای بسته به چرخ و طناب
هوش مصنوعی: ساختاری مانند چتری متفاوت و گنبدی معکوس، که به حرکت چرخ و طنابی متصل است.
گاه چو مرغ از نشیب پره زند بر هوا
گاه چو باد از فراز حمله کند بر سحاب
هوش مصنوعی: گاه پرنده‌ای از پایین به پرواز در می‌آید و در آسمان می‌چرخد و گاه مانند بادی از ارتفاعات به سمت ابرها حمله‌ور می‌شود.
چون از عطارد شنید نیر اعظم حدیث
جمله کواکب شدند در قلق و اضطراب
هوش مصنوعی: وقتی عطارد خبر مهمی از بزرگ‌ترین سیاره به دیگر سیارات رسید، همه سیارات به شدت نگران و مضطرب شدند.
زهره به برجیس گفت گردنشین کادمی
سطح تو خواهد نمود مرتع خیل و دواب
هوش مصنوعی: زهره به برجیس گفت که گردن‌بند تو، به زودی سطحی از زمین را تزئین خواهد کرد و باعث رونق و سرسبزی دشت و آبادی‌ها می‌شود.
ماه بناهید گفت الحذر از این رقیب
سوی تو خواهد کشید صارم کین از قراب
هوش مصنوعی: ماه زیبا می‌گوید که مراقب باش، زیرا این رقیب به سوی تو می‌آید و انتقام‌جویانه قصد دارد به تو آسیب برساند.
تیر به خورشید گفت الحذر از این رقیب
کز تو برآرد دمار ای شه مالک رقاب
هوش مصنوعی: تیر به خورشید هشدار می‌دهد که مراقب رقیبی باشد که ممکن است از او آسیب ببیند، ای پادشاهی که فرمانروای سرنوشت‌ها هستی.
وا عجبا کادمی در پی آن اوفتاد
کاید و بر ما کند بی خبری فتح باب
هوش مصنوعی: چه شگفت‌انگیز! همچنان که من در پی او می‌افتم، او با بی‌خبری‌اش در حال فتح درهای جدید برای ماست.
باید نظاره کرد دردگران چاره کرد
زآنکه بشر پاره کرد پرده شرم و حجاب
هوش مصنوعی: باید به تماشای دردی که دیگران دارند بنشینیم و برای آن راه حلی پیدا کنیم، زیرا انسان حرمت و حجاب شرم را شکسته است.
روی بشر هر که دید بویش هر کس شنید
تا بقیامت کشید محنت و رنج و عذاب
هوش مصنوعی: هر کسی که روی انسان را ببیند و بوی او را استشمام کند، تا پایان عمرش درد و رنج و عذاب را تحمل خواهد کرد.
مهر چو این برشنفت چهره ترش کرد و گفت
بس کن و کوتاه گیر قصه دور از صواب
هوش مصنوعی: وقتی خورشید این صحبت را شنید، چهره‌اش را در هم کشید و گفت که دیگر بس است و به داستانی که از حقیقت دور است، ادامه نده.
خاک طفیل من است خادم خیل من است
عاصم ذیل من است آدم خاک انتساب
هوش مصنوعی: خاک، به خاطر وجود من، ارزش پیدا کرده و خدمتگزار گروه من است. همچنین، او به عنوان پشتیبان من، از من حمایت می‌کند و اصل انسانیت به من نسبت داده می‌شود.
گر ز می تیره رنگ خیره سرآید به جنگ
برد رمش با خدنگ بسوزمش ز التهاب
هوش مصنوعی: اگر به می تیره و غمگین نگاه کنم و به جنگ بیفتم، با تیر خود باید او را بزنم و به خاطر التهاب درونم او را بسوزانم.
تیر چو این بر شنید پرده برخ برکشید
جای تکلم ندید گشت بتندی مجاب
هوش مصنوعی: در اینجا تیر به صدا درآمد و پرده را کنار زد. جایی برای صحبت کردن پیدا نکرد و با سرعت و شدت متوجه شد.
زهره بر افروخت چهر خواست اجازت ز مهر
ساخت بطاق سپهر این غزل اندر رباب
هوش مصنوعی: زهره یا همان سیاره زهره، چهره خود را درخشان کرده و از مهر (خورشید) اجازه می‌خواهد تا بر بام آسمان به زیبایی بدرخشد. این غزل را با صدای ساز رباب می‌خوانند.