گنجور

شمارهٔ ۱۲ - در ستایش بیطرفی ایران هنگام جنگ عمومی و نکوهش همسایگان جنوبی و شمالی «انگلیس و روس » فرماید

همتی ای ناخدا کرم کن و دریاب
کشتی ما را که اوفتاده به گرداب
نه خبر از ساحل و نه راه به مقصد
نه اثر از نور آفتاب وز مهتاب
موجی پهن و دراز و بی سر و پایان
بحری ژرف و عمیق و بی بن و پایاب
کشتی در ورطه و مسافر حیران
دریا پرجوش و ناخدا شده در خواب
ای کرم ایزدی مدد کن و برهان
ای نفس شرطه مردمی کن و بشتاب
نیست که فریاد ما رسد مگر از غیب
چاره پدید آورد مسبب اسباب
بخت گریزد ز ما چنان که تو گوئی
ناوکی از چله کمان شده پرتاب
پیر فقیر علیل در سکرات است
آبزن آرد همی پزشکش و جلاب
بیخردانی زمامدار مهامند
کایچ نکردند فرق دوغ و زدوشاب
طرفه گروهی که از رموز تعصب
هیچ ندانند جز تمدد اعصاب
کار جهان را چگونه سنجد آنکو
تا کمر اندر خزیده در خز و سنجاب
زخم بسی خورده بر کعاب و ترائب
در طلب صحبت کواعب و اتراب
هشته زمام عمل بدست اجانب
خواسته سیم دغل بهای زرناب
تا که چنین ابلهان عوامل امرند
چرخ عمل را شکسته بینی دولاب
جمع وزیران ز صدر تا صف ایوان
جوق وکیلان ز باب تا بن محراب
یکسره زشت و پلید و خانه فروشند
ریخته از دیده شرم و رفته ز رخ آب
قوس صعود و نزول را بسر خوان
دیده و قوسین جدا نساخته از قاب
تن زربا فربه از فریب قوی حال
خود را پنداشته معلم فاراب
کام پر است از لعاب ارقم و اوقاب
وقف مرابح نموده در پی العاب
باطن بد را بحسن ظاهر پوشند
کرده نکونام زشت خویش به القاب
ای عجبی حسن مستعار نپاید
در رخ زشتان بغازه و به سپیداب
چون فقها را برائه نیست ز انفال
فاتحه باید دمید بر همه احزاب
گفت یکی بیطرف چرا شده ایران
بیطرفی چیست جز غنودن در خواب
گفتمش ای بیخرد چگونه کند جنگ
آنکه بدریا در اوفتاده بغرقاب
ایزد یکتا نخواست کار جهان را
در جریان جز بدستیاری اسباب
آب نجوشد اگر نتابد آتش
سیم ننالد اگر نباشد مضراب
علم است اسباب کار مرد ازیرا
مرد چو باشد بعلم ماهر و نقاب
پی بحوادث برد ز جدول تقویم
پرده ی گردون درد به نور سطرلاب
علم نداری سبب ز فضل خدا جوی
تاش فراهم کند مهیمن وهاب
جاهل و کذاب را مشو پی تعلیم
تا نشوی در مشار جاهل و کذاب
هر که بتعلیم جاهلان کند آهنگ
زود شود شرمگین و نادم و تواب
قصه بوزینگان شنو که شب تار
آتش پنداشتند کرمک شبتاب
مشتی ازان ریختند در بن کانون
هشته ببالای آن حشایش و اعشاب
هر چه دمیدند مشتعل نشد اما
زین سو آنسو شدی چون قطره سیمآب
مرغ سبک مغز را فضول کشانید
از زبر شاخسار و ز بن اسراب
خواست به تعلیم آن گروه گراید
تنش دریدند از مخالب و انیاب
دید چو ایران حروب بین ملل را
بیطرفی کرد بهر خویشتن ایجاب
بیطرفی جست زانکه در طرفیت
اسلحه بایست و مال باید و اصحاب
ما را اصحاب گشته یکسره نابود
مال ز کف رفته است و اسلحه نایاب
باید در جنگ تیغ حیدر کرار
باید در جنگ رأی عمر خطاب
دیده ما از عمر نیافته فر تور
بر دل ما از علی نتافته فر تاب
عاجز و برگشته بخت و خوار و زبونیم
ویلی ماللثری و رب الارباب
بیطرفی طرفه گلبنی است اگر خصم
سخت نپیچد بر او بگونه لبلاب
بیطرفان را نکو نباشد آزار
بیطرفان را روا نباشد ارهاب
از کتب باستان حدیث شگرفی
گفته بخردی مرا معلم کتاب
کز پی خون کلیب پور ربیعه
مدت چل سال فتنه بود در اعراب
جنگ در افتاد در میان قبائل
خیره شد از شور و شر مشاعر و الباب
تغلب و بکر آنچنان شدند که گفتی
کس نشناسد رؤس قوم ز أذناب
حارث عباد قیس ثعلبه در جنگ
بیطرفی اختیار کرد ز هر باب
گفت تجنبت و ائلا لیفیقوا
حرب نجستم کناره کردم از احزاب
زانکه مرا هر دو حزب و هر دو قبیله
زاده ارحام بود و تخمه اصلاب
تا پسر وی بحیر شد سوی صحرا
خواست برد در حظیره هیزم و اعشاب
دید مهلهل ورا ز دور و بخود گفت
سخت شبیه کلیب شیخ شد این شاب
پیشتر آمد سئوال کرد ز نامش
وز نسبش در کمال حیرت و اعجاب
گفت منستم بحیر و زاده حارث
مادرم ام الاغر سلاله اطیاب
خالم باشد کلیب و نیز مهلهل
پاک بانسابم و شریف باحساب
گفت تو فرزند خواهر منی و من
خال توأم لیک جای فرجه و ترحاب
خون تو باید بخاک ریزم ازیرا
زاده بکری و زان قبیله مرتاب
گفت بحیرای گزیده خال مکن خشم
بی سببی سوی قبل من هله مشتاب
خون مرا بی گنه مریز و بیندیش
قصه رستم نیوش و کشتن سهراب
چون پدرم بی طرف شده است و گرامیست
بی طرف اندر همه شرایع و آداب
گوش نداد این سخن مهلهل و با تیغ
کرد سرش در زمین بادیه پرتاب
چون خبر قتل وی رسید به حارث
از غم فرزند بی روان شد و بی تاب
دید که مامش گهر ز جزع فشاند
پرده گل را همی دریده به عناب
گفت مکن گریه در مصیبت فرزند
بر گل سوری مریز گوهر خوشاب
شادزی ای زن که خون تازه جوانت
صلح در افکند در قبائل اعراب
کفؤ کلیب او است در زمانه و قتلش
فتنه بیدار را کشاند در خواب
ام الاغر ناله را بسینه گره زد
نیل بشست از قمیص و صدره و جلباب
از پس چندی شنید حارث عباد
گفته مهلهل درون مجمع اصحاب
من نه بخون کلیب کشته ام او را
کس ندهد گل به خار و سیم به سیماب
بند نعال کلیب خون وی آمد
هست چنو بی شمر ذبیحه انصاب
حارث بیچاره را چنا که تو دانی
این خبر از سر ببرد هوش و ز دل تاب
گفت به ام الاغر که در غم فرزند
چاک زن ای دختر ربیعه به اثواب
زانکه بشسع کلیب کس نفروشد
آنکه مر او را تو مادری و منش باب
بی طرفی خواستم به بکر و به تغلب
تا نفشانم ز خون به معرکه سیلاب
بی طرفی نقض کرد غدر مهلهل
وه که در ایندوره مردمی شده نایاب
این سخنان گفت و شد سوار نعامه
و آمدش از پی دوان عشایر و احباب
تیغ به تغلب چنان نهاد که گفتی
تغلبیان گوسپند و او شده قصاب
جان برادر درین قضیه معجب
ژرف بیندیش و سر مسئله دریاب
بر صفت بکر و تغلب آمده امروز
جنگ و جدل در میان ژرمن و صقلاب
دولت ایران رجوع بیطرفی داد
شاخ وفا را ببوستان خرد آب
لیک حریفان سفله بیطرفی را
بر رخ ما بسته اند یکسره ابواب
خون جوانان ما بشسع کلیب است
گشته ازین خون زمین معرکه سیراب
هیچ نترسد عدو از آنکه سرانجام
کار زایجاز برکشد سوی اطناب
چرخ شود تیره خلق خیره چو با خشم
صقر بتازد ز،وکر، و قسوره ازغاب
آتش بارد ز شاخسار به مروین
دود برآید ز مرغزار به مرغاب
قدها بینی ز غم خمیده چو چوگان
سرها غلطیده بر تراب چو طبطاب
خار بزرگان گرفته دامن خردان
سنگ نیاگان شکسته گردن اعقاب
روز سیه گون چه در ایاز و چه نیسان
خاک پر از خون چه در تموز و چه در آب

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همتی ای ناخدا کرم کن و دریاب
کشتی ما را که اوفتاده به گرداب
هوش مصنوعی: ای ناخدا، لطف کن و به ما کمک کن تا کشتی‌مان را که در گرداب گرفتار شده نجات دهی.
نه خبر از ساحل و نه راه به مقصد
نه اثر از نور آفتاب وز مهتاب
هوش مصنوعی: هیچ نشانه‌ای از ساحل نیست و هیچ راهی به مقصد وجود ندارد. نه خبری از نور خورشید است و نه اثری از نور ماه.
موجی پهن و دراز و بی سر و پایان
بحری ژرف و عمیق و بی بن و پایاب
هوش مصنوعی: موجی وسیع و طولانی که هیچ انتها و سرپرستی ندارد، دریایی عمیق و وسیع که بدون کف و پایانی است.
کشتی در ورطه و مسافر حیران
دریا پرجوش و ناخدا شده در خواب
هوش مصنوعی: کشتی در دریا به سمت خطر پیش می‌رود و مسافران در حال نگرانی و سردرگمی هستند، در حالی که ناخدا به خواب رفته و توجهی به وضعیت اضطراری ندارد.
ای کرم ایزدی مدد کن و برهان
ای نفس شرطه مردمی کن و بشتاب
هوش مصنوعی: ای خدای کریم، کمک کن و مرا نجات بده. ای نفس، با ویژگی‌های انسانی‌ات به من یاری رسان و سریعاً اقدام کن.
نیست که فریاد ما رسد مگر از غیب
چاره پدید آورد مسبب اسباب
هوش مصنوعی: به معنای ساده می‌توان گفت: فریاد ما به جایی نمی‌رسد مگر اینکه از طریق لطفی پنهان، تدبیری برای حل مشکلاتمان پیدا شود.
بخت گریزد ز ما چنان که تو گوئی
ناوکی از چله کمان شده پرتاب
هوش مصنوعی: سرنوشت و شانس ما از ما دور می‌شود، همان‌طور که تیر از کمان با شدت پرتاب می‌شود.
پیر فقیر علیل در سکرات است
آبزن آرد همی پزشکش و جلاب
هوش مصنوعی: پیر فقیری که بیمار و ضعیف است، در حالتی مانند خلسه به سر می‌برد. پزشکش برای او دارو و معجون می‌آورد.
بیخردانی زمامدار مهامند
کایچ نکردند فرق دوغ و زدوشاب
هوش مصنوعی: گروهی از نادان‌ها که قدرت را در دست دارند، نمی‌توانند تفاوت میان دو چیز ساده مثل دوغ و ماست را تشخیص دهند.
طرفه گروهی که از رموز تعصب
هیچ ندانند جز تمدد اعصاب
هوش مصنوعی: شگفت‌انگیز است که گروهی هیچ‌چیزی از رازهای تعصب نمی‌دانند جز آرامش ذهن و رفع خستگی.
کار جهان را چگونه سنجد آنکو
تا کمر اندر خزیده در خز و سنجاب
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان کارهای دنیا را سنجید، وقتی کسی که خود را در دنیای مادی و زرق و برق آن پنهان کرده است؟
زخم بسی خورده بر کعاب و ترائب
در طلب صحبت کواعب و اتراب
هوش مصنوعی: در جستجوی همراهی با دختران و جوانان، زخم‌های زیادی از مشکلات و سختی‌ها متحمل شده‌ام.
هشته زمام عمل بدست اجانب
خواسته سیم دغل بهای زرناب
هوش مصنوعی: هشت نفر کنترل کار را به دست بیگانگان سپرده‌اند، در حالی که خواسته آنان ریا و فریب است و بهایی که پرداخت می‌شود، در برابر طلا ناچیز است.
تا که چنین ابلهان عوامل امرند
چرخ عمل را شکسته بینی دولاب
هوش مصنوعی: اگر ابلهان در امور نقش داشته باشند، می‌توانی ببینی که چرخ عمل و کار به مشکل می‌خورد و کارایی خود را از دست می‌دهد.
جمع وزیران ز صدر تا صف ایوان
جوق وکیلان ز باب تا بن محراب
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که وزیران از جلوی ایوان تا آخر صف، در کنار هم قرار گرفته‌اند و وکیلان نیز از در تا انتهای محل عبادت، حضور دارند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی نظم و ترتیب در جمع‌آوری افراد مهم و مسئول در یک مکان است.
یکسره زشت و پلید و خانه فروشند
ریخته از دیده شرم و رفته ز رخ آب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی می‌پردازد که در آن فردی به شدت شرمنده و متاسف است. او می‌بیند که همه‌چیز پیرامونش زشت و ناپسند شده و احساس می‌کند که شخصیت و آبرویش از بین رفته است. در واقع، او نظاره‌گر نابسامانی‌هایی است که موجب تضعیف جایگاه و منزلت او شده و این وضعیت به شدت او را دچار عذاب وجدان و شرمندگی کرده است.
قوس صعود و نزول را بسر خوان
دیده و قوسین جدا نساخته از قاب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی به خوبی نقاط بالا و پایین زندگی را مشاهده کرده است و نمی‌تواند آن‌ها را از یکدیگر جدا کند. به عبارتی، او تمام تجربیات و احساسات مثبت و منفی را به عنوان یک کلیت درک می‌کند و نمی‌تواند لحظات خوش را از لحظات سخت تفکیک کند.
تن زربا فربه از فریب قوی حال
خود را پنداشته معلم فاراب
هوش مصنوعی: تن زربا، که به معنای بدن قوی و تنومند است، از فریب و نیرنگی که بر او تاثیر گذاشته، بیش از حد به توانایی‌های خود غره شده و فکر می‌کند که در موقعیت بالایی قرار دارد. این بخشی از نقطه‌نظری عمیق دربارهٔ انسان و شناخت واقعی او از خود و محیطش است.
کام پر است از لعاب ارقم و اوقاب
وقف مرابح نموده در پی العاب
هوش مصنوعی: دل پر است از لذت‌های رنگین و جذاب، به گونه‌ای که به خاطر این سرگرمی‌ها، خود را وقف آن‌ها کرده‌ام.
باطن بد را بحسن ظاهر پوشند
کرده نکونام زشت خویش به القاب
هوش مصنوعی: درون ناپاک را با ظاهری زیبا می‌پوشانند و کسانی که ذات بدی دارند، با عنوان‌های زیبا خود را معرفی می‌کنند.
ای عجبی حسن مستعار نپاید
در رخ زشتان بغازه و به سپیداب
هوش مصنوعی: عجب است که زیبایی ناپایدار بر چهره‌های زشت بماند، مثل اینکه زیبایی در مواد بی‌ارزشی مانند سپیداب قرار گیرد.
چون فقها را برائه نیست ز انفال
فاتحه باید دمید بر همه احزاب
هوش مصنوعی: از آنجا که فقها و علمای دین از درک و فهم واقعی اموال عمومی ناتوانند، باید برای همه گروه‌ها و احزاب دعا و طلب آمرزش کرد.
گفت یکی بیطرف چرا شده ایران
بیطرفی چیست جز غنودن در خواب
هوش مصنوعی: یک نفر گفت: چرا ایران بی‌طرف شده است؟ بی‌طرفی چه معنی دارد جز اینکه در خواب غنودن و بی‌تحرکی است؟
گفتمش ای بیخرد چگونه کند جنگ
آنکه بدریا در اوفتاده بغرقاب
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای نادان، چگونه ممکن است کسی که در دریا غرق شده، جنگ و جدل کند؟
ایزد یکتا نخواست کار جهان را
در جریان جز بدستیاری اسباب
هوش مصنوعی: خداوند تنها خواسته است که جهان به وسیله ابزار و وسائل پیش برود و بدون کمک آنها، هیچ چیز دچار حرکت و تغییر نشود.
آب نجوشد اگر نتابد آتش
سیم ننالد اگر نباشد مضراب
هوش مصنوعی: اگر آتش بر آب بریزد، آب جوش نخواهد آمد و اگر ضربه‌ای به سیم نرسد، سیم نخواهد ناله کرد. این یعنی برای ایجاد یک تغییر یا واکنش، باید محرکی وجود داشته باشد.
علم است اسباب کار مرد ازیرا
مرد چو باشد بعلم ماهر و نقاب
هوش مصنوعی: علم وسیله‌ای است برای انجام کارها؛ زیرا وقتی مردی به علم و دانش مسلط باشد، می‌تواند به خوبی عمل کند و به هدف‌هایش برسد.
پی بحوادث برد ز جدول تقویم
پرده ی گردون درد به نور سطرلاب
هوش مصنوعی: با توجه به رویدادها و حوادث، سرنوشت را از تاریخ و تقویم زمان جدا کن و رنج‌های زندگی را با نور و روشنایی، که نماد آگاهی و فهم است، روشن کن.
علم نداری سبب ز فضل خدا جوی
تاش فراهم کند مهیمن وهاب
هوش مصنوعی: اگر علم و دانشی نداری، از فضل و کرم خدا بهره‌مند شو تا او به تو نعمت و دانش عطا کند.
جاهل و کذاب را مشو پی تعلیم
تا نشوی در مشار جاهل و کذاب
هوش مصنوعی: به دنبال آموزش دادن به افراد نادان و دروغگو نباش، زیرا این کار تو را هم به مانند آن‌ها تبدیل می‌کند.
هر که بتعلیم جاهلان کند آهنگ
زود شود شرمگین و نادم و تواب
هوش مصنوعی: هرکس که در پی یادگیری از نادانان باشد، به زودی شرمنده و پشیمان می‌شود و به طرف محبوب واقعی بازمی‌گردد.
قصه بوزینگان شنو که شب تار
آتش پنداشتند کرمک شبتاب
هوش مصنوعی: داستان بوزینگان را بشنو که در شب تاریک به اشتباه کرم شب‌تاب را آتش تصور کردند.
مشتی ازان ریختند در بن کانون
هشته ببالای آن حشایش و اعشاب
هوش مصنوعی: گروهی از آن دوشاخ را در وسط کانون قرار دادند و بالای آن، گیاهان و علف‌هایی را ریختند.
هر چه دمیدند مشتعل نشد اما
زین سو آنسو شدی چون قطره سیمآب
هوش مصنوعی: هرچه تلاش کردند تا او را بشورانند و برانگیزانند، موفق نشدند؛ اما از این طرف به آن طرف شدی مانند قطره‌ای که بر روی سیم آب جمع می‌شود.
مرغ سبک مغز را فضول کشانید
از زبر شاخسار و ز بن اسراب
هوش مصنوعی: مرغی که پرحرف و بی‌فکر بود، به وسیله‌ی فضولی دیگران از بالای درخت به پایین کشیده شد.
خواست به تعلیم آن گروه گراید
تنش دریدند از مخالب و انیاب
هوش مصنوعی: او تلاش کرد تا آن گروه را به آموزش وادار کند، اما به خاطر سختی‌ها و چالش‌هایی که با آن مواجه شد، از نظر روحی و جسمی تحت فشار قرار گرفت و دچار آسیب شد.
دید چو ایران حروب بین ملل را
بیطرفی کرد بهر خویشتن ایجاب
هوش مصنوعی: وقتی که ایران در جنگ‌های بین‌المللی را مشاهده کرد، برای حفاظت از خود تصمیم به بی‌طرفی گرفت.
بیطرفی جست زانکه در طرفیت
اسلحه بایست و مال باید و اصحاب
هوش مصنوعی: دورنگی و بی‌طرفی را در پیش بگیرید، زیرا در طرف مقابل باید با سلاح ایستاد و به دارایی و همراهان نیازمندید.
ما را اصحاب گشته یکسره نابود
مال ز کف رفته است و اسلحه نایاب
هوش مصنوعی: ما به کلی از دوستان خود جدا شده‌ایم و تمام دارایی‌مان از بین رفته است. سلاح‌ها نیز به راحتی قابل دسترسی نیستند.
باید در جنگ تیغ حیدر کرار
باید در جنگ رأی عمر خطاب
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، باید از شجاعت و قدرت حیدر کرار استفاده کرد و در تصمیم‌گیری‌ها باید به حکمت و تدبیر عمر خطاب تکیه کرد.
دیده ما از عمر نیافته فر تور
بر دل ما از علی نتافته فر تاب
هوش مصنوعی: چشمان ما هنوز از عمر کمی برخوردارند، اما عشق و محبت به علی در دل ما پایدار و باقی مانده است.
عاجز و برگشته بخت و خوار و زبونیم
ویلی ماللثری و رب الارباب
هوش مصنوعی: ما درمانده و ناامیدیم، بیچاره و در ذلت به سر می‌بریم. ای خالق و پروردگار، به یاری ما بیا.
بیطرفی طرفه گلبنی است اگر خصم
سخت نپیچد بر او بگونه لبلاب
هوش مصنوعی: بی‌طرفی مانند یک گل زیباست که اگر دشمن به طور سخت و پیوسته به آن فشار نیاورد، می‌تواند به آرامی در کنار خودش رشد کند و زیبایی‌اش را حفظ کند.
بیطرفان را نکو نباشد آزار
بیطرفان را روا نباشد ارهاب
هوش مصنوعی: آزار دادن کسانی که بی‌طرف هستند نیکو نیست و ترساندن آنها هم جایز نیست.
از کتب باستان حدیث شگرفی
گفته بخردی مرا معلم کتاب
هوش مصنوعی: از کتاب‌های قدیمی حکایتی شگفت‌انگیز وجود دارد که معلم باهوشی به من آموخته است.
کز پی خون کلیب پور ربیعه
مدت چل سال فتنه بود در اعراب
هوش مصنوعی: به دنبال خون کلیب، پسر ربیعه، برای مدت چهل سال در میان اعراب آشوب و فتنه‌ای برپا بود.
جنگ در افتاد در میان قبائل
خیره شد از شور و شر مشاعر و الباب
هوش مصنوعی: در میان قبایل جنگی به راه افتاد که باعث شور و شوقی عجیبی شد و ذهن‌ها و فکرها را به هم ریخت.
تغلب و بکر آنچنان شدند که گفتی
کس نشناسد رؤس قوم ز أذناب
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گویند که اوضاع آنقدر تغییر کرده و به هم ریخته است که گویی هیچ‌کس نمی‌تواند رهبران قوم را از پیروانشان تشخیص دهد.
حارث عباد قیس ثعلبه در جنگ
بیطرفی اختیار کرد ز هر باب
هوش مصنوعی: حارث، یکی از افراد قبیله قیس ثعلبه، در جنگی شرکت کرد و از ورود به یکی از طرفین درگیری خودداری کرد و بی‌طرف ماند.
گفت تجنبت و ائلا لیفیقوا
حرب نجستم کناره کردم از احزاب
هوش مصنوعی: گفت: من از دعواها دوری کردم تا اینکه گروه‌ها نتوانند به من آسیب برسانند و خود را از جنگ‌ها کنار کشیدم.
زانکه مرا هر دو حزب و هر دو قبیله
زاده ارحام بود و تخمه اصلاب
هوش مصنوعی: زیرا من از هر دو گروه و هر دو قبیله به دنیا آمده‌ام و ریشه‌ام به نسل‌های گذشته می‌رسد.
تا پسر وی بحیر شد سوی صحرا
خواست برد در حظیره هیزم و اعشاب
هوش مصنوعی: پسر او تصمیم داشت که به صحرا برود و هیزم و گیاهان را به جایگاهی ببرد.
دید مهلهل ورا ز دور و بخود گفت
سخت شبیه کلیب شیخ شد این شاب
هوش مصنوعی: دیدن مهلهل از دور باعث شد که به خود بگوید این جوان خیلی به شیخ کلیب شباهت دارد.
پیشتر آمد سئوال کرد ز نامش
وز نسبش در کمال حیرت و اعجاب
هوش مصنوعی: تنها پیش از این، از او خواست که نام و نسبش را بگوید و در کمال شگفتی و تعجب به پاسخ او گوش سپرد.
گفت منستم بحیر و زاده حارث
مادرم ام الاغر سلاله اطیاب
هوش مصنوعی: من دریا هستم و از نسلی با ویژگی‌های نیکو به دنیا آمده‌ام. مادرم زنی با ویژگی‌های برجسته است.
خالم باشد کلیب و نیز مهلهل
پاک بانسابم و شریف باحساب
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ظرافت ویژگی‌های فردی شخصی اشاره می‌کند که دارای ظاهری دلنواز و شخصیت والا و مِحترم است. او به گونه‌ای ستوده شده که به دیگران احترام می‌گذارد و از اصول اخلاقی بالایی برخوردار است.
گفت تو فرزند خواهر منی و من
خال توأم لیک جای فرجه و ترحاب
هوش مصنوعی: تو فرزند خواهر من هستی و من هم عموی تو هستم، اما از آنجا که بین ما ارتباط نزدیکی وجود ندارد، به اندازه‌ای که باید خوشامدگویی کنم، نمی‌توانم.
خون تو باید بخاک ریزم ازیرا
زاده بکری و زان قبیله مرتاب
هوش مصنوعی: من باید خونت را بر خاک بریزم، زیرا تو از نژاد پاک و اصیلی هستی و از آن قبیله‌ای که در آن همواره انگیزه و شجاعت وجود دارد.
گفت بحیرای گزیده خال مکن خشم
بی سببی سوی قبل من هله مشتاب
هوش مصنوعی: به خال مشغول نشو، ای دلسوز، چرا که بدون دلیل به من خشمگین می‌شوی. بی‌جهت به سمت من نزن!
خون مرا بی گنه مریز و بیندیش
قصه رستم نیوش و کشتن سهراب
هوش مصنوعی: خون مرا بی‌دلیل نریز و به داستان رستم و کشتن سهراب فکر کن.
چون پدرم بی طرف شده است و گرامیست
بی طرف اندر همه شرایع و آداب
هوش مصنوعی: پدرم اکنون نسبت به همه چیز بی‌طرف شده و این حالت او در همه قوانین و آداب، از ارزش و احترام بالایی برخوردار است.
گوش نداد این سخن مهلهل و با تیغ
کرد سرش در زمین بادیه پرتاب
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که شخصی به سخنان مهلهل توجه نکرد و با قهری شدید به او حمله کرد و سرش را به زمین کوبید. این کنش نشان‌دهنده بی‌توجهی و تحریک‌های عاطفی است که منجر به خشونت می‌شود.
چون خبر قتل وی رسید به حارث
از غم فرزند بی روان شد و بی تاب
هوش مصنوعی: وقتی حارث خبردار شد که فرزندش کشته شده، از شدت غم و اندوه بی‌تاب و بی‌روح شد.
دید که مامش گهر ز جزع فشاند
پرده گل را همی دریده به عناب
هوش مصنوعی: او دید که مادرش از شدت ناراحتی اشک می‌ریزد و بر این اساس، پرده گل را به خاطر غم خود به چنگ می‌آورد و آن را با انگور می‌آمیزد.
گفت مکن گریه در مصیبت فرزند
بر گل سوری مریز گوهر خوشاب
هوش مصنوعی: نگو به خاطر از دست دادن فرزندت گریه کن، چرا که اشک‌هایت را بر گل سرخ نریز، زیرا این کار زیبایی‌ها را دچار آسیب می‌کند.
شادزی ای زن که خون تازه جوانت
صلح در افکند در قبائل اعراب
هوش مصنوعی: ای زن شاد باش، زیرا خون تازه و جوان تو باعث برقراری صلح در قبایل عرب شده است.
کفؤ کلیب او است در زمانه و قتلش
فتنه بیدار را کشاند در خواب
هوش مصنوعی: کفؤ کلیب در این دوران موجودی است که کشته شدن او باعث بیداری فتنه و آشوبی شد که در خواب به سر می‌برد.
ام الاغر ناله را بسینه گره زد
نیل بشست از قمیص و صدره و جلباب
هوش مصنوعی: عشق عمیق و غمگین او را به قدری تحت تأثیر قرار داده که حتی نمی‌تواند احساساتش را به درستی بیان کند. نیل، یعنی رنگ آبی، از لباس و چادرش آغشته به عشق و اندوه اوست.
از پس چندی شنید حارث عباد
گفته مهلهل درون مجمع اصحاب
هوش مصنوعی: پس از مدتی، حارث عباد سخنان مهلهل را در جمع دوستانش شنید.
من نه بخون کلیب کشته ام او را
کس ندهد گل به خار و سیم به سیماب
هوش مصنوعی: من نه به واسطه آواز و زیبایی کشته‌ام، بلکه هیچ‌کس نمی‌تواند گل را به خار و نقره را به جیوه ارتباط دهد.
بند نعال کلیب خون وی آمد
هست چنو بی شمر ذبیحه انصاب
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که هیچ چیز نمی‌تواند مانع از جاری شدن خون در عروق شود، حتی اگر تلاش کنیم که آن را اندازه‌گیری کنیم یا به نوعی آن را محدود کنیم. در واقع، خونریزی و احساسات عمیق انسانی نمی‌توانند به راحتی کنترل یا مخفی شوند.
حارث بیچاره را چنا که تو دانی
این خبر از سر ببرد هوش و ز دل تاب
هوش مصنوعی: حارث بیچاره از شدت ناراحتی و استرس به حالتی رسیده که نه تنها هوشیاری‌اش را از دست داده، بلکه از دلش نیز تحمل کردن این دردگار نمی‌تواند.
گفت به ام الاغر که در غم فرزند
چاک زن ای دختر ربیعه به اثواب
هوش مصنوعی: گفت به مادر لاغر که در اندوه فرزندت گریه کن، ای دختر ربیعه، بر روی لباس‌هایت.
زانکه بشسع کلیب کس نفروشد
آنکه مر او را تو مادری و منش باب
هوش مصنوعی: از آنجا که هیچ کس فرزند خود را به فروش نمی‌رساند، پس تو نیز نباید کسی را به خاطر خویشاوندی و ارتباطات نزدیک رد کنی.
بی طرفی خواستم به بکر و به تغلب
تا نفشانم ز خون به معرکه سیلاب
هوش مصنوعی: من در پی بی‌طرفی بودم و می‌خواستم بدون مداخله در کارها، از خونریزی و درگیری در میدان نبرد جلوگیری کنم.
بی طرفی نقض کرد غدر مهلهل
وه که در ایندوره مردمی شده نایاب
هوش مصنوعی: بی‌طرفی را به راحتی زیر پا گذاشتند و خیانت کردند. آه که در این زمان، انسان‌های درستکار و نایاب شده‌اند.
این سخنان گفت و شد سوار نعامه
و آمدش از پی دوان عشایر و احباب
هوش مصنوعی: این شخص این حرف‌ها را گفت و سوار بر نعامه شد و پس از او عشایر و دوستانش دوان‌دوان به دنبال او آمدند.
تیغ به تغلب چنان نهاد که گفتی
تغلبیان گوسپند و او شده قصاب
هوش مصنوعی: تیغ را به گونه‌ای به دست گرفت که انگار افرادی که در حال غلبه بر دیگران بودند، به حالتی درآمده‌اند که گوساله‌ها در می‌مانند و او به مانند قصابی شده است که آن‌ها را ذبح می‌کند.
جان برادر درین قضیه معجب
ژرف بیندیش و سر مسئله دریاب
هوش مصنوعی: ای برادر، در این موضوع با دقت و تعمق بنگر و ریشه و دلیل این مشکل را پیدا کن.
بر صفت بکر و تغلب آمده امروز
جنگ و جدل در میان ژرمن و صقلاب
هوش مصنوعی: امروز در میان ژرمن‌ها و صقلاب‌ها درگیری و جنگ و جدل به وقوع پیوسته و این نشان‌دهنده وضعیت پیچیده و نابسامانی است که در آن به سر می‌برند.
دولت ایران رجوع بیطرفی داد
شاخ وفا را ببوستان خرد آب
هوش مصنوعی: دولت ایران به بی‌طرفی روی آورده و به یک باغ وفاداری و درختان خرد و دانش اشاره می‌کند.
لیک حریفان سفله بیطرفی را
بر رخ ما بسته اند یکسره ابواب
هوش مصنوعی: اما دشمنان نادان ما، بی‌طرفی را به طور کامل بر چهره ما بسته‌اند و همه درها را به رویمان بسته‌اند.
خون جوانان ما بشسع کلیب است
گشته ازین خون زمین معرکه سیراب
هوش مصنوعی: خون جوانان ما در این میدان مانند آبی است که زمین را سیراب کرده است.
هیچ نترسد عدو از آنکه سرانجام
کار زایجاز برکشد سوی اطناب
هوش مصنوعی: هیچ دشمنی از این نترسد که در پایان کار، حقیقت و وضوح به وجود خواهد آمد و هر ابهامی برطرف خواهد شد.
چرخ شود تیره خلق خیره چو با خشم
صقر بتازد ز،وکر، و قسوره ازغاب
هوش مصنوعی: وقتی که گردونهٔ روزگار دچار تیره‌روزی می‌شود، انسان‌ها سراسیمه و حیران می‌مانند، همانطور که زمانی که صقر (پرنده‌ای شکاری) خشمگین می‌شود و به شکار می‌زند، همه چیز به هم می‌ریزد و در هم و بر هم می‌شود.
آتش بارد ز شاخسار به مروین
دود برآید ز مرغزار به مرغاب
هوش مصنوعی: آتش از درختان درختزار به مروین می‌ریزد و دود از دشت به سمت مرغاب بلند می‌شود.
قدها بینی ز غم خمیده چو چوگان
سرها غلطیده بر تراب چو طبطاب
هوش مصنوعی: قدهای خمیده را می‌بینی که مثل چوب‌های بازی چوگان بر زمین افتاده‌اند و به شدت غمگین به نظر می‌رسند.
خار بزرگان گرفته دامن خردان
سنگ نیاگان شکسته گردن اعقاب
هوش مصنوعی: خار بزرگان باعث آسیب و آزار خردمندان شده است و سنگ نیاکان به نوه‌ها آسیب می‌زند.
روز سیه گون چه در ایاز و چه نیسان
خاک پر از خون چه در تموز و چه در آب
هوش مصنوعی: روزهای سخت و تاریک چه در هوای سرد و چه در گرما، زمین پر از خون است، چه در فصل تابستان و چه در زمستان.