گنجور

شمارهٔ ۴۴ - و به نستعین و نستمد

بود به لفظ فرانسی ایا نگار جمیل
خدا «دیو»، «پرُفت» انبیا و «گید» دلیل
«امی» صحابه، «سیل» آسمان، و غبرا «تِر»
«پلاس» جای و «پارادی» جنان، سَقَر «آنفِر»
آتش است و قیامت شمار «سوپرم ژور»
«ویزاژ» چهره، «پومُن» شش، ثقیل باشد «لور»
«کوئیس» ران و «تالُن» پاشنه است و «لانگ» زبان
چنانکه «لِور» لب است و «نُه» نف و «بوش» دهان
«لارنکس» حلق و «ژنو» زانو است و «کو» گردن
چو «ایل» چشم و «پی» پا و، دست باشد «من»
«دوو» پر است و «مُئل» مغز و «سورسیل» ابرو
«اواز» مرغ و «اوا» بط، «پوال» باشد مو
«پواترین» بودت سینه و «اُریه» گوش
چنانکه «کَله» تِت و گربه «شا» و «سوری» موش
«شوال» اسب بُوَد، «موله» بغل و «شامه» شتر
جرس «گرله» و «سل» زین و مرگ باشد «مُر»
«ام» است مرد و «فم» آمد زن و «اپو» زوج است
چنانکه بکنا بیز است و «واگ» خود موج است
قنات «آکدک» و «سورس» چشمه، لای چو «فانژ»
«وریته» صدق و «پیو» پارسا فریشته «آنژ»
«پرنس» زاده شاه است و پادشاه «روا»
چو «لیر» بربط و، «ویل» است شهر و شهر «موا»
دروغ باشد «مانسنژ» و وتر دان «امپر»
«دینی» حقیق و «پرُنِه» بگیر و آهن «فِر»
درآی «انتره»، «سوفرانس» رنج و «دولر» درد
سیه «نوار» بُوَد، «روژ» سرخ و «ژُن» شد زرد
«فیوْر» تب بُوَد و زیر «سو» و بالا «سور»
«اُس» استخوان و نقاهت «مَل» و زَکی دان «پور»
ولیک پیر «ویو» باشد و جوان «ژُن» شد
ضیاء «لومیر» است و افق «هُریزُن» شد
«لِژه» سبک بود، «ارژان» لجین، «اِتن» ارزیز
«پلمب» سرب و «ذَهَب» اُر، «رِزن سِک» است مَویز
«کوئیور» مس شمر و «ویتر» شیشه شد به یقین
چنانکه روی بُوَد «زنک» و هست معدن «مین»
مَتاع ارزان «بُن مارشه» و گران «شِر» دان
برادر است «فرِر»، مام «مِر»، پدر «پِِر» دان
چو «ارک» قوس و «فلش» تیر و دام می‌دان «پژ»
«مَطَر» پلویی، «نواژ» ابر و برف باشد «نژ»
«کُت دُ مای» زره باشد، «اُرنمان» زیور
حسامِ قاطع، «سَبْر» است و «بوکلیه» اسپر
غبار «پوسیر» و «نِرف» پی، «تره» پیکان
حزام «سانگل» بود دهنه زن، «برید» عنان
بُت «ایدُل» است و شمن «ایدلاتر» و خانه «مِزُن»
درِ سرای بُوَد «پُرت» و هست پنبه «کُتُن»
کَر است «سورد»، توان «فُرس» و خستگی «مالز»
«ترانش» پاره نان، پاره آتش است «برز»
«بُته» جمال و «لِدر» قُبح و سُرمه «کالامین»
چنانکه جامه «ابی»، «مبل» اثاث و «پات» عجین
چو سقف و عرش «پلافُن»، «همید» تر، «سِک» خشک
قلم «پلوم» و مداد «آنکر»، «موسک» باشد مشک
چو رزق «پرسین» و توشه هست «مونی سین»
«گران» بزرگ و «پِتی» خرد و خوب باشد «بُن»
خر، «آن» و فیل «الفان» و سمک «پواسن» دان
«پوازن» است همان زهر و مِیْ «بواسُن» دان
«بف» است گاو نر و «واش» ماده، «سرپان» مار
«وُ» عِجْل و گرگ «لو» و «آنن» است کره حمار
«پن» است نان و «ویاند» است لحم و عاقل «ساژ»
«پتی له» دوغ، و «لِه» شیر و پنیر دان «فرُماژ»
«باتایه» جنگ و «پِ» صلح است و پُشته شد «کوسن»
«پروری» حکه، «سوری» خنده، ابنِ عم «کوزن»
شکار «شاس» بود «ژور» روز، «نوئی» شب
«سلیل» نیر اعظم، «برویری» است غضب
«اپوز» زوجه، «ماری» شوهر و «دوئر» کابین
«سمانس» تخم و «رامه» شاخه، بیخِ او «راسین»
نر است «مال» و «بلِه» گندم است و »میل» ارزن
گشاده آب «اُ د وی» دان شراب باشد «ون»
«برانش» شاخه با برگ و، میوه دان «فرویی»
«نو» ما، همه «تو»، تو او و شما و این «سلوِیی»
«مِر» است بحر و کنارش «بُر» است و قعرش «فُن»
«وِسو» سفینه، «اشل» نردبان و قَنطَره «پُن»
غزال شوری، «مرس» است خوی و، تر «مویور»
چو «شان» مزرعه و برزگر «مواسنر»
«تروئه» روزنه، سوزن «اگی» و رشته «سوا»
بِطانه «دوبلر» و «روت» است کوچه، چوب «بوا»
»ویو» است کهنه و «هاین» دریده و «تمان» رخت
چو غرفه «بار»، پروریده «پرده»، «اربر» درخت
«پلر» سرشکِ بصر دان و «مُرو» آبِ دماغ
«پاساژ» معبر و «رامپار» برج و «ژاردن» باغ
«فوا» جگر بود، «انفینی» بیش و «پُ» اندک
کثیر «انفینمان»، «فیرمامان» شمار فلک
پلاس «درم»، صف رزم و نامه باشد «لِتر»
«سُ» مرد ابله و «بُت» چکمه است و هستی «اِتْر»
دوات «انکریه»، «کالکول» شمار و حساب
«بکو» تمام و «لوان» دور و «لیور» هست کتاب
«رِزن» عنب شد و «وینی» بود درخت رزان
بهار هست «پرنتان»، «اُتُن» شمار خزان
«هیور» زمان زمستان و فصل صیف «اِتِه»
چو جِیْب «کاله» و گُنگ «موئه»، جَنب «کته»
قلمتراش «کنیف» است و «کوتُ» باشد کارد
«مه» نانخورش بود و «ساله» شور و »فارین» آرد
«پُم» است سیب و گلابی «پوار» و «فیگ» انجیر
انار دان «گرناد» و «براوه» مرد دلیر
«توبید» دان سِل، «پیلی بلان» شد اسفیدار
چنانکه «موریه» توت و «پلاتان» است چنار
چو نخل «پالمیه» و برگ «فوی» و «اُرژ» شعیر
چو «ساشه» توبره و «مانژوار» آخورگیر
شد «آکلاد» تعانُق، مصافحت «بُن ژور»
چو «مُنتر» ساعت و «آمپش» ز خویش کردن دور

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود به لفظ فرانسی ایا نگار جمیل
خدا «دیو»، «پرُفت» انبیا و «گید» دلیل
ای نگار زیبا! به زبان فرانسه خدا می‌شود dieu، پیغمبر prophète و دلیل guide.
«امی» صحابه، «سیل» آسمان، و غبرا «تِر»
«پلاس» جای و «پارادی» جنان، سَقَر «آنفِر»
ami دوست، ciel آسمان، زمین terre؛ place جای، paradise جنان (بهشت=فردوس)، سَقَر (=دوزخ) enfer.
آتش است و قیامت شمار «سوپرم ژور»
«ویزاژ» چهره، «پومُن» شش، ثقیل باشد «لور»
آتش است و رستاخیز suprême jour ؛ visageچهره، poumon  شُش، سنگین lourd
«کوئیس» ران و «تالُن» پاشنه است و «لانگ» زبان
چنانکه «لِور» لب است و «نُه» نف و «بوش» دهان
cuisse ران، talon  پاشنه، langue  زبان؛ lèvre لب، نُه neuf، دهان bouche
«لارنکس» حلق و «ژنو» زانو است و «کو» گردن
چو «ایل» چشم و «پی» پا و، دست باشد «من»
larnyx خِرخِره، genoux زانو، cou گردن؛ oeil چشم، pied پا، main دست
«دوو» پر است و «مُئل» مغز و «سورسیل» ابرو
«اواز» مرغ و «اوا» بط، «پوال» باشد مو
؟، moelle مغز، sourcil ابرو؛ oiseau پرنده (مرغ)، oie مرغابی، poil مو
«پواترین» بودت سینه و «اُریه» گوش
چنانکه «کَله» تِت و گربه «شا» و «سوری» موش
poitrine سینه، oreille گوش؛ tête سر، chat گربه، souris موش
«شوال» اسب بُوَد، «موله» بغل و «شامه» شتر
جرس «گرله» و «سل» زین و مرگ باشد «مُر»
اسب cheval، ؟، شتر chameau؛ ؟، زین selle، مرگ mort
«ام» است مرد و «فم» آمد زن و «اپو» زوج است
چنانکه بکنا بیز است و «واگ» خود موج است
مرد homme، زن femme، زوج époux؛ ؟، موج vague
قنات «آکدک» و «سورس» چشمه، لای چو «فانژ»
«وریته» صدق و «پیو» پارسا فریشته «آنژ»
کاریز (=قنات) aqueduc، چشمه source، لای fange، راستی (=صدق) vérité، پارسا pieux، فرشته ange
«پرنس» زاده شاه است و پادشاه «روا»
چو «لیر» بربط و، «ویل» است شهر و شهر «موا»
شاهزاده prince، پادشاه roi؛ بربط lyre، شهر ville، ماه mois
دروغ باشد «مانسنژ» و وتر دان «امپر»
«دینی» حقیق و «پرُنِه» بگیر و آهن «فِر»
دروغ mensonge، ؟؛ شایستگی (=حقیق) digne، بگیر prenez، آهن fer
درآی «انتره»، «سوفرانس» رنج و «دولر» درد
سیه «نوار» بُوَد، «روژ» سرخ و «ژُن» شد زرد
درآی (=بیا داخل) entrez، رَنج souffrance، درد douleur؛ سیاه noir، سرخ rouge، زرد jaune
«فیوْر» تب بُوَد و زیر «سو» و بالا «سور»
«اُس» استخوان و نقاهت «مَل» و زَکی دان «پور»
تب fièvre، زیر sous، بالا sur؛ استخوان os، نقاهت mal، پاک (زَکی) pur
ولیک پیر «ویو» باشد و جوان «ژُن» شد
ضیاء «لومیر» است و افق «هُریزُن» شد
پیر vieux، جوان jeune؛ روشنایی (=ضیاء) lumière، افق horizon
«لِژه» سبک بود، «ارژان» لجین، «اِتن» ارزیز
«پلمب» سرب و «ذَهَب» اُر، «رِزن سِک» است مَویز
سَبُک lèger، نقره argent، ارزیر (=قلع) ètain؛ سُرب plomb، طلا (ذَهَب) or، مَویز (=انگور خشک شده) raisin sec
«کوئیور» مس شمر و «ویتر» شیشه شد به یقین
چنانکه روی بُوَد «زنک» و هست معدن «مین»
مس cuivre، شیشه vitre؛ روی zinc، معدن mine
مَتاع ارزان «بُن مارشه» و گران «شِر» دان
برادر است «فرِر»، مام «مِر»، پدر «پِِر» دان
کالای ارزان bon marchè، گران cher؛ برادر frère، مادر mère، پدر père
چو «ارک» قوس و «فلش» تیر و دام می‌دان «پژ»
«مَطَر» پلویی، «نواژ» ابر و برف باشد «نژ»
کمان arc، تیر flèche، دام piège؛ باران pluie، ابر nuage، برف niège
«کُت دُ مای» زره باشد، «اُرنمان» زیور
حسامِ قاطع، «سَبْر» است و «بوکلیه» اسپر
زره [نیم تنه] cotte de maille، زیور ornement؛ شمشیر sabre، سپر bouclier
غبار «پوسیر» و «نِرف» پی، «تره» پیکان
حزام «سانگل» بود دهنه زن، «برید» عنان
غبار poussière، پی (=عصب) nerf، ؟؛ لگام sangle، عنان bride 
بُت «ایدُل» است و شمن «ایدلاتر» و خانه «مِزُن»
درِ سرای بُوَد «پُرت» و هست پنبه «کُتُن»
بت idole، شمن (=بت پرست) idolâtre، خانه maison؛ درب porte، پنبه coton
کَر است «سورد»، توان «فُرس» و خستگی «مالز»
«ترانش» پاره نان، پاره آتش است «برز»
کَر sourd، توان force، خستگی malaise؛ پاره نان tranche، پاره آتش braise
«بُته» جمال و «لِدر» قُبح و سُرمه «کالامین»
چنانکه جامه «ابی»، «مبل» اثاث و «پات» عجین
زیبایی beautè، زشتی laideur، سرمه calamine؛ جامه habit، اثاث meuble، خمیر (=عجین) pâte
چو سقف و عرش «پلافُن»، «همید» تر، «سِک» خشک
قلم «پلوم» و مداد «آنکر»، «موسک» باشد مشک
سقف plafond، تَر humide، خشک sec؛ قلم plume، مداد (جوهر!) ancre، مُشک musc
چو رزق «پرسین» و توشه هست «مونی سین»
«گران» بزرگ و «پِتی» خرد و خوب باشد «بُن»
؟، توشه (ذخیره) munition؛ بزرگ grand، خُرد (کوچک) petit، خوب bon
خر، «آن» و فیل «الفان» و سمک «پواسن» دان
«پوازن» است همان زهر و مِیْ «بواسُن» دان
خر âne، فیل éléphant، ماهی poisson؛ زهر poison، مِیْ (نوشیدنی) boisson
«بف» است گاو نر و «واش» ماده، «سرپان» مار
«وُ» عِجْل و گرگ «لو» و «آنن» است کره حمار
ورزا (گاو نر) bœuf، گاو ماده vache، مار serpent؛ گوساله veaux، گرگ loup، کُرّه خر (آدم احمق) ânnêne
«پن» است نان و «ویاند» است لحم و عاقل «ساژ»
«پتی له» دوغ، و «لِه» شیر و پنیر دان «فرُماژ»
نان pain، گوشت viande، خردمند sage؛ دوغ petit lait، شیر lait، پنیر fromage
«باتایه» جنگ و «پِ» صلح است و پُشته شد «کوسن»
«پروری» حکه، «سوری» خنده، ابنِ عم «کوزن»
جنگ bataille، صلح paix، پشتی coussin؛ خارش [پوست] prueriet، خنده [البته لبخند] sourir، پسر عمو cousin
شکار «شاس» بود «ژور» روز، «نوئی» شب
«سلیل» نیر اعظم، «برویری» است غضب
شکار chasse، روز jour، شب nuit؛ خورشید soleil، بگو مگو (پرخاش) brouillerie
«اپوز» زوجه، «ماری» شوهر و «دوئر» کابین
«سمانس» تخم و «رامه» شاخه، بیخِ او «راسین»
زن èpouse، شوهر mari، کابین douair؛ تخم (=بذر) semence، شاخه ramèe، بیخ (ریشه) racine
نر است «مال» و «بلِه» گندم است و »میل» ارزن
گشاده آب «اُ د وی» دان شراب باشد «ون»
نر mâle، گندم blé، ارزن mil؛ گشاده آب eua-de-vie، شراب vin
«برانش» شاخه با برگ و، میوه دان «فرویی»
«نو» ما، همه «تو»، تو او و شما و این «سلوِیی»
شاخه branche، میوه fruit؛ ما nous، همه tout، «تو، او و شما» celui
«مِر» است بحر و کنارش «بُر» است و قعرش «فُن»
«وِسو» سفینه، «اشل» نردبان و قَنطَره «پُن»
دریا mer، کنار دریا (ساحل) bord، ته دریا font، کشتی vaisseau، نردبان échelle، پُل pont
غزال شوری، «مرس» است خوی و، تر «مویور»
چو «شان» مزرعه و برزگر «مواسنر»
غزال [البته بُز] chèvre، خوی (=خُلق) mœrs، تر [تر شدن] mouiller؛ کشتزار shamp، برزگر moissoneure
«تروئه» روزنه، سوزن «اگی» و رشته «سوا»
بِطانه «دوبلر» و «روت» است کوچه، چوب «بوا»
روزنه trouée، سوزن aigguille، رشته soie؛ بِطانه doublure، کوچه route، چوب bois
»ویو» است کهنه و «هاین» دریده و «تمان» رخت
چو غرفه «بار»، پروریده «پرده»، «اربر» درخت
کهنه vieux، دریده (منفور) haine، ؟؛ غرفه bar، ؟، درخت arbre
«پلر» سرشکِ بصر دان و «مُرو» آبِ دماغ
«پاساژ» معبر و «رامپار» برج و «ژاردن» باغ
اشک pleur، آب دماغ movre؛ گذرگاه passage، بارو rempart، باغ jardin
«فوا» جگر بود، «انفینی» بیش و «پُ» اندک
کثیر «انفینمان»، «فیرمامان» شمار فلک
جگر foie، بیش infini، اندک peu؛ بسیار infinement، فلک firmament
پلاس «درم»، صف رزم و نامه باشد «لِتر»
«سُ» مرد ابله و «بُت» چکمه است و هستی «اِتْر»
پلاس dorme، نامه و صف رزم lettre؛ مرد ابله sot، چکمه botte، هستی être
دوات «انکریه»، «کالکول» شمار و حساب
«بکو» تمام و «لوان» دور و «لیور» هست کتاب
دوات encrier، شمار و حساب calcule؛ تمام beaucoup، دور loin، کتاب livre
«رِزن» عنب شد و «وینی» بود درخت رزان
بهار هست «پرنتان»، «اُتُن» شمار خزان
انگور raisin، مو (=درخت انگور یا تاک) vigne؛ بهار printemps، خزان automne
«هیور» زمان زمستان و فصل صیف «اِتِه»
چو جِیْب «کاله» و گُنگ «موئه»، جَنب «کته»
زمستان hiver، تابستان été؛ گریبان collet، گُنگ muet، کنار côté
قلمتراش «کنیف» است و «کوتُ» باشد کارد
«مه» نانخورش بود و «ساله» شور و »فارین» آرد
قلمتراش canif، کارد couteau، نان‌خورش (وعده غذا) mailles، شور salé، آرد farine
«پُم» است سیب و گلابی «پوار» و «فیگ» انجیر
انار دان «گرناد» و «براوه» مرد دلیر
سیب pomme، گلابی poire، انجیر fig؛ انار grenade، دلیر brave
«توبید» دان سِل، «پیلی بلان» شد اسفیدار
چنانکه «موریه» توت و «پلاتان» است چنار
سل tubide، سپیدار paillé؛ توت mûrier، چنار platane
چو نخل «پالمیه» و برگ «فوی» و «اُرژ» شعیر
چو «ساشه» توبره و «مانژوار» آخورگیر
نخل palm، برگ feuille، جو orge؛ کیسه sachet، آخورگیر mengeoire
شد «آکلاد» تعانُق، مصافحت «بُن ژور»
چو «مُنتر» ساعت و «آمپش» ز خویش کردن دور
روبوسی accolade، صبح به خیر bon jour؛ ساعت [مُچی یا بغلی] montre، دور کردن (راندن) empêche

حاشیه ها

1403/10/18 15:01
احمد خرم‌آبادی‌زاد

مصرع نخست بیت 34 به ترتیب:

nou, nous

tous, tout

cellui

1403/10/19 13:01
احمد خرم‌آبادی‌زاد

متاسفانه معلوم نیست منظور شاعر از «پیلی بلان» در بیت 47 چیست؛ چون سپیدار (اسپیدار، اسفیدار یا همان درخت تبریزی) در فرانسه می‌شود peuplier. اگر منظور ایشان paillé blanc باشد، آن هم به معنی «کاهِ سفید» خواهد بود.