گنجور

شمارهٔ ۴ - در هجو میرزا بابا طبیب خلخالی

طبیبی ز خلخال آمد به ری
کمر بسته و زرد رخ همچو نی
سر و پوز او همچو بوزینه بود
زنخدانش آویزه سینه بود
به شخصه رخش همچو صفرای من
به عینه سرش همچو سرنای من
کنون هفت سال است کو خوانده طب
ولی توبه نشناسد از شطر غِب
نه از بول بشناسد او نبض را
نه از بسط بشناسد او قبض را
پدر بر پدر عام بوده است لیک
سیادت به خود بسته با ضرب سیک
همانا یقین تخمه باب نیست
ز مادرش باید بپرسم که کیست
ز زردی رنگش هویداستی
که او محترق خلط صفراستی
چو گردد رخش از حجاب آشکار
نباید دگر دهن خردع به کار
زبانش چو در قصه گویا شود
برای مریان اپیکا شود
ز سودا سرش آنچنان گشته خشک
که سوزد در او خطمی و بیدمشک
مگر قیل سمع است یرقان او
که بر دوش چرخ است یرقان او
چو عاشق بگیرد از او حب صبر
ز بی صبری اندر شتابد به قبر
گرش دل به تنگ آید از کار من
به جلدش رود حب ستار من
ندانم که را داده گلقند خام
که از کونش آمد ورا بار عام
گمانم بود کرمی از مغز کون
که افیون خوران ساختندش برون
مرا سالها فکر بُد شام و روز
که آیا چگونه بود شکل کون
کنونش بدیدم رخی زرد داشت
قدی سخت نازک دمی سرد داشت
نه از حبس بول است رخ زردیش
که در پیش قول است دم سردیش
بگفتم دوا جستن از وی خطا است
سخنهای سعدی شنیدن رواست
طبیبی که او خود بود زرد روی
از او داروی سرخ روئی مجوی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طبیبی ز خلخال آمد به ری
کمر بسته و زرد رخ همچو نی
هوش مصنوعی: یک پزشک با خلخال به کمر بسته و چهره زرد همچون نی آمده است.
سر و پوز او همچو بوزینه بود
زنخدانش آویزه سینه بود
هوش مصنوعی: چهره و صورت او شبیه به میمون است و چانه‌اش به سینه‌اش آویزان است.
به شخصه رخش همچو صفرای من
به عینه سرش همچو سرنای من
هوش مصنوعی: چهره‌ام به زیبایی چهره‌اش مانند رنگ زعفران است و سرش هم همچون سر نی زیباست.
کنون هفت سال است کو خوانده طب
ولی توبه نشناسد از شطر غِب
هوش مصنوعی: الان هفت سال است که طب را خوانده‌ام، ولی نتوانسته‌ام توبه کنم و از شراب دوری گزینم.
نه از بول بشناسد او نبض را
نه از بسط بشناسد او قبض را
هوش مصنوعی: او نه از طریق مدفوع می‌تواند نبض را بشناسد و نه از طریق گسترش، می‌تواند انقباض را درک کند.
پدر بر پدر عام بوده است لیک
سیادت به خود بسته با ضرب سیک
هوش مصنوعی: پدران به طور کلی در مقام خود عادی و معمولی بوده‌اند، اما به خاطر اصل و نسب خود، مقام ویژه‌ای دارند و این افتخار را به خود نسبت می‌دهند.
همانا یقین تخمه باب نیست
ز مادرش باید بپرسم که کیست
هوش مصنوعی: واقعاً یقین از پدر و مادر نمی‌باشد، بلکه باید از مادر پرسید که چه کسی است.
ز زردی رنگش هویداستی
که او محترق خلط صفراستی
هوش مصنوعی: از زردی رنگ او مشخص است که دچار مشکلات کبدی و صفراوی است.
چو گردد رخش از حجاب آشکار
نباید دگر دهن خردع به کار
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و نورش از پشت پرده‌ها نمایان شود، دیگر نیازی به سخن گفتن با الفاظ کوچک و اندک نیست.
زبانش چو در قصه گویا شود
برای مریان اپیکا شود
هوش مصنوعی: زمانی که زبانش در داستان‌گویی توانمند شود، به مانند تجربه‌ای اپیک و عمیق برای شنوندگان تبدیل می‌شود.
ز سودا سرش آنچنان گشته خشک
که سوزد در او خطمی و بیدمشک
هوش مصنوعی: او به قدری غم و اندوه در دلش نشسته که حتی عطر گل‌ها و گیاهان خوشبو هم نمی‌تواند به او آرامش بخشد و حالش را بهتر کند.
مگر قیل سمع است یرقان او
که بر دوش چرخ است یرقان او
هوش مصنوعی: آیا فقط گوش‌های ماست که می‌شنوند، یا اینکه تجربه‌های زندگی‌مان هم بر دوش زندگی‌ ما سنگینی می‌کند؟
چو عاشق بگیرد از او حب صبر
ز بی صبری اندر شتابد به قبر
هوش مصنوعی: وقتی عاشق به عشقش دست پیدا کند، از صبر و تحمل می‌گیرد و از بی‌صبری به سمت قبر و مرگ شتاب می‌زند.
گرش دل به تنگ آید از کار من
به جلدش رود حب ستار من
هوش مصنوعی: اگر دلش از کارهای من به تنگ بیاید، عشق من مانند ستاره‌ای برایش دور خواهد شد.
ندانم که را داده گلقند خام
که از کونش آمد ورا بار عام
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که چه کسی شیرینی خامی را به او داده که از وجودش همه جا خبرش پخش شده است.
گمانم بود کرمی از مغز کون
که افیون خوران ساختندش برون
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که موجودی از درون جهان به وجود آمده که به نوعی به افرادی که افیون مصرف می‌کنند، آسیب زده و آن‌ها را تحت تأثیر قرار داده است.
مرا سالها فکر بُد شام و روز
که آیا چگونه بود شکل کون
هوش مصنوعی: سال‌ها درگیر این فکر بودم که چطور بود که شکل وجود و هستی به این صورت درآمده است.
کنونش بدیدم رخی زرد داشت
قدی سخت نازک دمی سرد داشت
هوش مصنوعی: حال او را دیدم که صورتش رنگ پریده بود و بدنش بسیار نرم و لاغر به نظر می‌آمد و در لحظه‌ای که به او نگاه می‌کردم، حال و هوایش سرد بود.
نه از حبس بول است رخ زردیش
که در پیش قول است دم سردیش
هوش مصنوعی: این دو خط به ما می‌گوید که زردی چهره او به خاطر حبس ادرار نیست، بلکه به دلیل قول و وعده‌ای است که در پیش دارد و فکرش مشغول آن است. در واقع، این چهره زرد نماد نگران بودن و درگیری ذهنی اوست.
بگفتم دوا جستن از وی خطا است
سخنهای سعدی شنیدن رواست
هوش مصنوعی: گفتم که از او درمان خواستن اشتباه است، اما شنیدن سخنان سعدی کار درستی است.
طبیبی که او خود بود زرد روی
از او داروی سرخ روئی مجوی
هوش مصنوعی: پزشکی که خودش رنگ صورتش زرد است، نمی‌تواند داروی درمانی برای کسانی که رنگ صورتشان قرمز است، پیدا کند.