گنجور

شمارهٔ ۵ - قصیده

بسی جستم نشان از اسم اعظم
که بد نقش نگین خاتم جم
همه اقطار عالم سیر کردم
مگر جویم نشان ازن نقش خاتم
بزرگی گفت چون آدم بمینو
مقر بگزید والاسماء علم
بامر ایزد یافت نام از ملایک
بباغ خلد تلقین شد بر آدم
ز آدم یافت تلقین شیث و از شیث
سبق آموخت ادریس مکرم
هم از ادریس هود آمد ملقی
چنان کز هود نوح آمد معلم
نمی دانست اگر این نام را نوح
نجاتش کی شد از طوفان فراهم
ز نوح آمد بر ابراهیم وزین نام
بر او شد نار ریحان و سپر غم
بابراهیم وارث شد سماعیل
که جاری زیر پایش گشت زمزم
ز اسماعیل بر اسحاق و یعقوب
هم از یعقوب موسی گشت ملهم
ز فر آن ید و بیضا و ثعبان
بدست آورد و راند اندر دل یم
ز موسی یافت داود و ز داود
سلیمان را شد این مسند مسلم
چو او بدرود گیتی کرد از حق
رسید این راز بر عیسی بن مریم
مسیحا کرد ازین نام همایون
علاج اکمه و درمان ابکم
هم از این نام فرخ کرد عیسی
هزاران مرده را احیا بیکدم
چو بر دار جهودان خواندش از دار
بگردون رفت بی مرقات و سلم
پس از عیسی سروش این خاتم آورد
باحمد کانبیا را بود خاتم
پس از احمد علی گشت میراث
که بودش نایب و صهر و پسر عم
چو شد ریش علی باخون مخضب
ز تیغ عبد رحمان بن ملجم
از او بر یازده فرزند پاکش
رسید این خانم از خلاق عالم
بغیر از انبیا یا اوصیا کس
بدان راز مقدس نیست محرم
نه از خیر الوری بشنید بوذر
نه از شیر خدا آموخت میثم
نه از شاه خراسان شیخ معروف
نه از سجاد ابراهیم ادهم
مگر بدبخت مردی در فلسطین
ز زهاد جهان کش نام بلعم
که از ابلیس دستان خورد و این نام
فرامش کرد و رفت اندر جهنم
بگفتم آنچه گفتی راست گفتی
سر موئی نه افزون بود و نه کم
ولی اینان که برخواندی من از پیش
سراسر خواندم از آیات محکم
هم از تفسیر و ابیات بزرگان
هم از گفتار دانایان اقدم
نخواهم من بر خوانی تواریخ
ز قول حمزه و گفتار اعلم
بخواهم آنچه نه کلبی بدانست
نه مسعودی نه وصاف و نه معجم
بر آنم کاسم اعظم را بدانم
گشایم پرده زین اسرار مبهم
برآنم تا در این الحان کنم جفت
مثانی با مثالث زیر بابم
چه نام است آنکه آرد شیر و شکر
ز نیش عقرب و دندان ارقم
اگر زین راز پنهان هیچ دانی
بگو ور خود نمی دانی مزن دم
بگفت از صدر ایوان رسالت
علیه و آله صلی و سلم
شنیدم کاسم اعظم داند آنکس
که باشد با لسان صدق توأم
لسان الصدق را دانند مردان
کلید علم حق والله اعلم
بگفتم گر چنین باشد که گوئی
ندانم یکتن از اولاد آدم
که دارای لسان الصدق باشد
بگیتی جز سپهسالار اعظم
رئیس جمع دستورات دولت
سر و سردار دانایان عالم
خداوندی که شیر بیشه باشد
به پیش پرچمش چون شیر پرچم
بدرد در مسالک سینه جور
ببرد از مهالک پای استم
یکی چون اجوف واوی باعلال
یکی همچون منادای مرخم
توئی ای میر آن ذات مقدس
توئی ای خواجه آن روح مجسم
که گر بر دیده گردون نشینی
ز جان گوید سپهرت خیر مقدم
بود دیری که در ایران سپه نیست
از آن روز است چون شب تار و مظلم
دل مردم پر از آزار و وحشت
خزانه خالی از دینار و درهم
ابا دست تهی آن کار کردی
که از اندیشه اش مات است رستم
بروزی چند با فر الهی
نظامی ساز کردی بس منظم
همه با چهر تابان و دل شاد
همه با جسم پاک و جان خرم
بدشت اندر چو آهو لیک در رزم
گرفته شیر از دید ارشان رم
نموده خاتم زرین در انگشت
نکنده حلقه سیمین بمعصم
فراز پیرهن خفتان رومی
بزیر پیرهن دیبای معلم
رکاب سیم بر اسبان تازی
ستام لعل بر خیل مسوم
شنیدستم که هارون ز آل عباس
بدی بر جمله در دانش مقدم
شبی در کار اقلیم خراسان
همی زد رأی با یحیی بن اکتم
به یحیی گفت هارون کار آن ملک
فزون از حد پریشان است و درهم
جوابش گفت زخمی نیست در دهر
که از درهم نشاید هست مرهم
بدان صفرای فاتح از رگ ملک
برآید ریشه سودا و بلغم
بود سیم سره درمان هر درد
چو زر جعفری تریاق هر سم
تو ای میر مهین اندر چنین روز
که باشد تیره همچون لیل مظلم
رقیبان تو در پیش تو باشند
چو پیش خوشه انگور حصرم
و یا در بوستان نخل و رمان
پیاز و گندنا و ترب و شلغم
چگویم ز آن تهی مغزان که دیری
در افکندند طرح شور باهم
بجای بستن سوراخ انگشت
همی کردند در سوراخ کژدم
ز فکر تیره شان زد بر افق چتر
سحابی قیر گون پر وحشت و غم
از پدر شد بساط صلح جویان
سپاه جنگجویان را مخیم
بساط پشه بر همخورد از باد
سرای مور طوفان شد ز شبنم
شرار فتنه آتش فروزان
رسید از دامن عمان بدیلم
شتابیدند دزدان روز روشن
بخرمنگاه و بشکستند زاستم
در آن سختی عنان مملکت را
گرفتی سخت با بازوی محکم
بنای ملک وملت راست کردی
نیفکندی بطاق ابروان خم
غزالان سرائی را رهاندی
ز دندان پلنگ و جنگ ضیغم
درافکندی بساط شور و عشرت
فرو چیدی اساس سوگ و ماتم
ولی عهدی بر آدم بلکه هستی
ولی نعمت بفرزندان آدم
سپاهت را سپهدارست جمشید
بنازد از یمینت خاتم جم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسی جستم نشان از اسم اعظم
که بد نقش نگین خاتم جم
هوش مصنوعی: من بارها به دنبال نشانه‌ای از اسم بزرگ الهی گشتم که همانند نقش نگین تاج و تخت جمشید باشد.
همه اقطار عالم سیر کردم
مگر جویم نشان ازن نقش خاتم
هوش مصنوعی: در تمام جهات و زوایای دنیا گشتم، اما نتوانستم نشانه‌ای از نقش ختم در دست خود پیدا کنم.
بزرگی گفت چون آدم بمینو
مقر بگزید والاسماء علم
هوش مصنوعی: شخصی بزرگوار بیان کرد که وقتی آدم به مقام و مرتبه‌ای رسید، نام‌ و عنوان‌های خاصی به او اعطا می‌شود.
بامر ایزد یافت نام از ملایک
بباغ خلد تلقین شد بر آدم
هوش مصنوعی: به فرمان خدا، آدم نام‌های مختلف را از فرشتگان آموخت و در بهشت به او تعلیم داده شد.
ز آدم یافت تلقین شیث و از شیث
سبق آموخت ادریس مکرم
هوش مصنوعی: انسان آموزه‌های شیث را از او دریافت کرد و ادریس مکرم نیز از شیث تجربیات و یادگیری‌هایی کسب کرد.
هم از ادریس هود آمد ملقی
چنان کز هود نوح آمد معلم
هوش مصنوعی: از ادریس، هود به دنیا آمد، همانطور که نوح از هود به وجود آمد، معلم.
نمی دانست اگر این نام را نوح
نجاتش کی شد از طوفان فراهم
هوش مصنوعی: اگر نوح را نمی‌شناخت و نمی‌دانست که با او نجات می‌یابد، در این طوفان چه سرنوشتی برایش رقم می‌خورد.
ز نوح آمد بر ابراهیم وزین نام
بر او شد نار ریحان و سپر غم
هوش مصنوعی: از داستان نوح تا ابراهیم، نام او با آتش و بلایای متفاوتی همراه شده و او را از مشکلات و اندوه‌ها محافظت کرده است.
بابراهیم وارث شد سماعیل
که جاری زیر پایش گشت زمزم
هوش مصنوعی: حضرت ابراهیم، پدری بود که فرزندش اسماعیل را به عنوان وارث خود قرار داد و چشمه زمزم زیر پای او جاری شد.
ز اسماعیل بر اسحاق و یعقوب
هم از یعقوب موسی گشت ملهم
هوش مصنوعی: از نسل اسماعیل، اسحاق و یعقوب به وجود آمدند و از یعقوب، موسی به وحی و الهام رسید.
ز فر آن ید و بیضا و ثعبان
بدست آورد و راند اندر دل یم
هوش مصنوعی: از قدرت آن مرد بزرگ و معجزه‌هایش، به دست آورد و در دل دریا راند.
ز موسی یافت داود و ز داود
سلیمان را شد این مسند مسلم
هوش مصنوعی: موسی به داود رسید و داود به سلیمان منتقل شد، این مقام و جایگاه مسلمی است.
چو او بدرود گیتی کرد از حق
رسید این راز بر عیسی بن مریم
هوش مصنوعی: زمانی که او زندگی دنیوی را وداع گفت، این راز به عیسی بن مریم نمایان شد.
مسیحا کرد ازین نام همایون
علاج اکمه و درمان ابکم
هوش مصنوعی: با نام بزرگ و پرارج، شفای نابینایان و درمان گنگان را به عهده گرفت.
هم از این نام فرخ کرد عیسی
هزاران مرده را احیا بیکدم
هوش مصنوعی: عیسی (ع) با نام مبارک خود، توانسته است هزاران مرده را تنها با یک کلمه زنده کند.
چو بر دار جهودان خواندش از دار
بگردون رفت بی مرقات و سلم
هوش مصنوعی: وقتی که او را بر دار یهودی‌ها خواندند، بدون هیچ زنجیری و به آرامی به آسمان رفت.
پس از عیسی سروش این خاتم آورد
باحمد کانبیا را بود خاتم
هوش مصنوعی: پس از عیسی، فرشته‌ای پیام آور این پیام را آورد که این خاتم، علامت نهایی پیامبران است.
پس از احمد علی گشت میراث
که بودش نایب و صهر و پسر عم
هوش مصنوعی: پس از احمد علی، میراثی به جای ماند که شامل نایب، شوهر خواهر و پسرعمو بود.
چو شد ریش علی باخون مخضب
ز تیغ عبد رحمان بن ملجم
هوش مصنوعی: زمانی که ریش علی به خون آغشته شد، بر اثر ضربه‌ای که عبد الرحمان بن ملجم با شمشیر به او زد.
از او بر یازده فرزند پاکش
رسید این خانم از خلاق عالم
هوش مصنوعی: این خانم به یازده فرزند پاکش دست یافت، که همه از جانب خالق عالم بودند.
بغیر از انبیا یا اوصیا کس
بدان راز مقدس نیست محرم
هوش مصنوعی: جز پیامبران و جانشینان آنان، هیچ‌کس به آن راز مقدس دسترسی ندارد و در این مسائل محرم نیست.
نه از خیر الوری بشنید بوذر
نه از شیر خدا آموخت میثم
هوش مصنوعی: بوذر به هیچ‌وجه از خوبی‌هایی که در دنیا وجود دارد، خبری نداشت و میثم هم از شیر خدا چیزی نیاموخت.
نه از شاه خراسان شیخ معروف
نه از سجاد ابراهیم ادهم
هوش مصنوعی: نه من از شاه خراسان به معروفیت شناخته شده‌ام و نه همچون سجاد، وابسته به ابراهیم ادهم هستم.
مگر بدبخت مردی در فلسطین
ز زهاد جهان کش نام بلعم
هوش مصنوعی: خود را در مشکلات و سختی‌ها مانند مردی بدبخت در فلسطین تصور کن که به زهد و پارسایی معروف است و به دلیل این ویژگی‌ها، نامش در میان مردم مشهور شده است.
که از ابلیس دستان خورد و این نام
فرامش کرد و رفت اندر جهنم
هوش مصنوعی: کسی که فریب ابلیس را خورد و نامش را فراموش کرد و در نهایت به جهنم رفت.
بگفتم آنچه گفتی راست گفتی
سر موئی نه افزون بود و نه کم
هوش مصنوعی: من گفته‌ام که آنچه تو گفتی صحیح است، اما در واقع هیچ چیزی نه بیشتر و نه کمتر از یک مو نبود.
ولی اینان که برخواندی من از پیش
سراسر خواندم از آیات محکم
هوش مصنوعی: ولی این کسانی که نام بردی، من همه‌ی آیات محکم را از ابتدا تا انتها خوانده‌ام.
هم از تفسیر و ابیات بزرگان
هم از گفتار دانایان اقدم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از مباحث و اشعار بزرگانی که در زمینه‌های مختلف دانش و حکمت فعالیت کرده‌اند و همچنین از سخنان و نکات ارزشمند کسانی که دانش بیشتری دارند، بهره‌برداری شده است.
نخواهم من بر خوانی تواریخ
ز قول حمزه و گفتار اعلم
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم در مورد تاریخ‌ها و داستان‌های حمزه و سخنان افراد دانا مطالعه کنم.
بخواهم آنچه نه کلبی بدانست
نه مسعودی نه وصاف و نه معجم
هوش مصنوعی: من آروزی دست‌یابی به دانشی را دارم که نه شخصی مانند کلبی از آن آگاه بوده، نه مسعودی، نه وصاف و نه معجم.
بر آنم کاسم اعظم را بدانم
گشایم پرده زین اسرار مبهم
هوش مصنوعی: من قصد دارم که واقعیت‌های بزرگ و مهم را درک کنم و پرده از روی این رازهای پیچیده بردارم.
برآنم تا در این الحان کنم جفت
مثانی با مثالث زیر بابم
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم تا در این نغمه‌ها، دو مصرع را با شعرهای مشابه در زیر یک عنوان بیاورم.
چه نام است آنکه آرد شیر و شکر
ز نیش عقرب و دندان ارقم
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند عسل و شکر را از نیش عقرب و دندان مار به دست آورد؟
اگر زین راز پنهان هیچ دانی
بگو ور خود نمی دانی مزن دم
هوش مصنوعی: اگر از این راز پنهان چیزی می‌دانی، بگو؛ و اگر خودت نمی‌دانی، بهتر است اصلاً صحبت نکنی.
بگفت از صدر ایوان رسالت
علیه و آله صلی و سلم
هوش مصنوعی: او گفت از بالای ایوان نبوت و پیامبری، درود و سلام بر او و خانواده‌اش.
شنیدم کاسم اعظم داند آنکس
که باشد با لسان صدق توأم
هوش مصنوعی: شنیدم که بزرگترین حکیم می‌داند کسی که با زبان راستی و صداقت صحبت می‌کند.
لسان الصدق را دانند مردان
کلید علم حق والله اعلم
هوش مصنوعی: زبان راستگو، نشانه‌ای است که مردان عالم به وسیله آن به علم حقیقی دست می‌یابند. خداوند از همه‌چیز آگاه‌تر است.
بگفتم گر چنین باشد که گوئی
ندانم یکتن از اولاد آدم
هوش مصنوعی: گفتم اگر واقعا مثل این که می‌گویی باشد، نمی‌دانم که آیا یک نفر از فرزندان آدم وجود دارد یا نه.
که دارای لسان الصدق باشد
بگیتی جز سپهسالار اعظم
هوش مصنوعی: تنها کسی که در دنیا دارای زبان صدق و راستی است، همان فرماندهی بزرگ و برجسته است.
رئیس جمع دستورات دولت
سر و سردار دانایان عالم
هوش مصنوعی: رئیس جمع به معنای رهبر گروه و کسی است که دستورات دولت را صادر می‌کند و همچنین کسی که در میان دانایان جهان مقام والایی دارد.
خداوندی که شیر بیشه باشد
به پیش پرچمش چون شیر پرچم
هوش مصنوعی: خداوندی که مانند شیر در میدان نبرد است، هنگامی که پرچمش در جلو باشد، به مانند شیر است که در کنار پرچم قرار دارد.
بدرد در مسالک سینه جور
ببرد از مهالک پای استم
هوش مصنوعی: در دل مسیری که پر از مشکلات و خطرات است، باید با درد و مشکلات کنار بیاییم و از موانع عبور کنیم.
یکی چون اجوف واوی باعلال
یکی همچون منادای مرخم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف دو نفر می‌پردازد. یکی از آن‌ها به نوعی تهی و بی‌محتوا به نظر می‌رسد، در حالی که دیگری شبیه به کسی است که از صفاتی خوب و خاص برخوردار است. در واقع، به تفاوت‌های شخصیت و ویژگی‌های منحصر به فرد این دو نفر اشاره شده است.
توئی ای میر آن ذات مقدس
توئی ای خواجه آن روح مجسم
هوش مصنوعی: تو ای بزرگوار، آن موجود پاک و مقدس هستی؛ تو ای آقا، آن روحی که به صورت مجسم درآمده است.
که گر بر دیده گردون نشینی
ز جان گوید سپهرت خیر مقدم
هوش مصنوعی: اگر بر فراز آسمان بنشینی، آسمان به تو می‌گوید که خوش آمدی.
بود دیری که در ایران سپه نیست
از آن روز است چون شب تار و مظلم
هوش مصنوعی: مدت زمانی طولانی است که در ایران نیروی مسلحی وجود ندارد و از آن روز به بعد، وضعیت کشور مانند شب تاریک و ناامید شده است.
دل مردم پر از آزار و وحشت
خزانه خالی از دینار و درهم
هوش مصنوعی: دل‌های مردم پر از درد و ترس است، در حالی که خزانه خالی از پول و ثروت است.
ابا دست تهی آن کار کردی
که از اندیشه اش مات است رستم
هوش مصنوعی: با دستان خالی کاری انجام دادی که حتی رستم نیز از فکر کردن به آن حیرت‌زده است.
بروزی چند با فر الهی
نظامی ساز کردی بس منظم
هوش مصنوعی: مدتی با کمک و فرشتگان الهی، نظام منظم و دقیقی را شکل داده‌ای.
همه با چهر تابان و دل شاد
همه با جسم پاک و جان خرم
هوش مصنوعی: همه با چهره‌های درخشان و دل‌های شاد، همه با بدن‌های پاک و روح‌های شاداب هستند.
بدشت اندر چو آهو لیک در رزم
گرفته شیر از دید ارشان رم
هوش مصنوعی: در دشت، آهوها با آرامش و آزادناکی می‌چرخند، اما در میدان جنگ، شیرها به خاطر دلیری و قدرت خود، نمی‌ترسند و به راحتی از دشمنانشان فرار می‌کنند.
نموده خاتم زرین در انگشت
نکنده حلقه سیمین بمعصم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که انگشتری با نگین طلایی در انگشت دارد، اما این وضعیت را با زنجیری نقره‌ای در مچ دستش مقایسه می‌کند. این سخن می‌تواند بیانگر تضاد بین ارزش‌ها یا انتخاب‌ها باشد؛ جایی که زیبایی یا ثروت ظاهری (خاتم زرین) در کنار نواقص یا محدودیت‌ها (حلقه سیمین) قرار دارد.
فراز پیرهن خفتان رومی
بزیر پیرهن دیبای معلم
هوش مصنوعی: از زیر لباس زیبا و با شکوه معلم، لایه‌ای از پیراهن رومی دیده می‌شود.
رکاب سیم بر اسبان تازی
ستام لعل بر خیل مسوم
هوش مصنوعی: تازگانی که با اسب‌های نقره‌ای خود می‌تازند، مانند ارابه‌ای زینت داده شده با لعل، به نظر می‌رسند.
شنیدستم که هارون ز آل عباس
بدی بر جمله در دانش مقدم
هوش مصنوعی: شنیدم که هارون، از نسل عباس، در همه‌ی دانش‌ها برتر و مقدم بود.
شبی در کار اقلیم خراسان
همی زد رأی با یحیی بن اکتم
هوش مصنوعی: روزی در خراسان، یحیی بن اکتم در حال مشورت با هم بود.
به یحیی گفت هارون کار آن ملک
فزون از حد پریشان است و درهم
هوش مصنوعی: هارون به یحیی گفت که وضعیت آن سرزمین بسیار آشفته و نابسامان است و مشکلات زیادی دارد.
جوابش گفت زخمی نیست در دهر
که از درهم نشاید هست مرهم
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ زخمی وجود ندارد که درمانی برای آن پیدا نشود.
بدان صفرای فاتح از رگ ملک
برآید ریشه سودا و بلغم
هوش مصنوعی: بدان که عنصر پیروزی و موفقیت از عمق وجود پادشاه به وجود می‌آید و خواص نیکوی آن می‌تواند ریشه‌های بیماری‌های ناشی از سودا و بلغم را از بین ببرد.
بود سیم سره درمان هر درد
چو زر جعفری تریاق هر سم
هوش مصنوعی: هر دردی را می‌توان با نقره‌ی خالص درمان کرد، همان‌طور که زر جعفری ضدسم هر زهر است.
تو ای میر مهین اندر چنین روز
که باشد تیره همچون لیل مظلم
هوش مصنوعی: ای سردار بزرگ، در چنین روزی که مانند شبی تاریک و ظلمانی است.
رقیبان تو در پیش تو باشند
چو پیش خوشه انگور حصرم
هوش مصنوعی: رقیبان تو در برابر تو مانند خوشه‌ای از انگور در مقابل سرخی و طراوتش قرار دارند.
و یا در بوستان نخل و رمان
پیاز و گندنا و ترب و شلغم
هوش مصنوعی: در باغ نخل، همراه با پیاز، گندم، ترب و شلغم.
چگویم ز آن تهی مغزان که دیری
در افکندند طرح شور باهم
هوش مصنوعی: چگونه از افرادی صحبت کنم که مدت‌هاست بی‌فکری کرده و نقشه‌ای برای ایجاد هیجان و شور و شوق جمعی کشیده‌اند؟
بجای بستن سوراخ انگشت
همی کردند در سوراخ کژدم
هوش مصنوعی: در این بیت به جای اینکه مشکل را به درستی و به طور مؤثر حل کنند، تلاش کردند که با راه‌های نادرست به آن پرداخته و آن را نادیده بگیرند.
ز فکر تیره شان زد بر افق چتر
سحابی قیر گون پر وحشت و غم
هوش مصنوعی: از فکرهای تاریک آنها، چتری از ابرهای سیاه و دلگیر بر افق گسترده شده است که وحشت و غم را به همراه دارد.
از پدر شد بساط صلح جویان
سپاه جنگجویان را مخیم
هوش مصنوعی: از پدر برای صلح‌طلبان، فضایی فراهم شد تا جنگجویان را در اردوگاهشان مستقر کنند.
بساط پشه بر همخورد از باد
سرای مور طوفان شد ز شبنم
هوش مصنوعی: وزش باد ناگهانی باعث به هم ریختن زندگی و آرامش پشه‌ها شد و در عین حال، اثر شبنم و رطوبت به شدت نمایان گردید.
شرار فتنه آتش فروزان
رسید از دامن عمان بدیلم
هوش مصنوعی: آتش فتنه‌ای از دامن عمان به ما رسید و ما را درگیر کرد.
شتابیدند دزدان روز روشن
بخرمنگاه و بشکستند زاستم
هوش مصنوعی: دزدان در روز روشن به سراغ انبار گندم رفتند و آنجا را خراب کردند.
در آن سختی عنان مملکت را
گرفتی سخت با بازوی محکم
هوش مصنوعی: در آن زمان دشوار، با قدرت و اراده قوی هدایت کشور را به دست گرفتی.
بنای ملک وملت راست کردی
نیفکندی بطاق ابروان خم
هوش مصنوعی: تو با زیبایی چهره‌ات و نگاه پرغرورت، پایه‌گذار مملکت و ملت شدی و هیچ چیزی نمی‌تواند این زیبایی را تحت تأثیر قرار دهد.
غزالان سرائی را رهاندی
ز دندان پلنگ و جنگ ضیغم
هوش مصنوعی: تو غزالان را از چنگال پلنگ و جنگ شیر نجات دادی.
درافکندی بساط شور و عشرت
فرو چیدی اساس سوگ و ماتم
هوش مصنوعی: شما شادی و سرور را از سر خود براندازی و به جای آن، پایه‌های اندوه و عزاداری را بنا نهادی.
ولی عهدی بر آدم بلکه هستی
ولی نعمت بفرزندان آدم
هوش مصنوعی: هیچ کسی نیست که نسبت به فرزندان آدم (انسان‌ها) نسبت به سرنوشت و زندگی آنها بی‌تفاوت باشد و در واقع همگان در این زمینه مسئولیت دارند.
سپاهت را سپهدارست جمشید
بنازد از یمینت خاتم جم
هوش مصنوعی: سپاه تو را فرمانده‌ای همچون جمشید یاری می‌کند که با افتخار از پیروزی‌ها و قدرت تو سخن می‌گوید.