شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری
ابتدا هست یار و آخر نیز
حکم خاوندگار حی عزیز
آنچه بنوشته اندرین ورق است
شرط و اصل شدن باهل حق است
اهل حق را درین دوازده ماه
ده و دو خدمت است بی اکراه
هر که در راه حق نیاز برد
رو بدرگاه کارساز برد
تاج دولت بسر نهد او را
صد برابر عوض دهد او را
تو برو فیض دست خویش بپاش
کار با دین کس نداشته باش
که همه بندگان او باشند
گر بزرگند یا که او باشند
هر که داخل درین طریقت شد
قرض او روزه حقیقت شد
هست در روزه اولین آداب
شست و شوی تن و لباس در آب
گرچه تطهیر باطن است نخست
هم بظاهر در آب باید شست
پس زمال و طعام و کسوت خویش
کرد باید نیاز بر درویش
وانگهی غسل روزه باید کرد
دل چو می تن چو کوزه باید کرد
روزه تو بود سه روزه تمام
ده بیاران درین سه روزه طعام
از اناث و ذکور و خرد و کبیر
فرض باشد بهر تنی ده سیر
کز برنج لطیف ساز دهند
بر سر خوان دوستان بنهند
لیک بر هر نرینه واجب دان
که خروس همیکند قربان
بایدت این سه روزه برد بسر
شادمان چون بشاخ لاله تر
ز آنکه حق جو همیشه دلشاد است
خانه چون جای حق شد آباد است
چار شب خدمت چهار ملک
فرض باشد ترا درین مسلک
ز آنکه آنان عناصر فلکند
حامی حق و ناصر ملکند
بادبان سفینه عشقند
چار رکن مدینه عشقند
ملکوت خدای را شامل
عرش حق را همی شده حامل
قبض و بسط امور در یدشان
خارج از تخت و فوق مسندشان
آنچه کاری بعشقشان در باغ
روید از خاک جای لاله چراغ
اندرین چار شب زفکرت وهش
گوسفند ار نشد خروس بکش
مرد باید بقدر قوه خویش
فیض بخشد همیشه بر درویش
هر چه افزون دهد عطا و نیاز
حق مر او را زیاده بخشد باز
هشتمین خدمت ای ستوده سیر
هست از بهر میر اسکندر
که نر و ماده هر یکی ده سیر
پخته سازد برنج بهر فقیر
خانه یک خروس در این خبر
فرض باشد وان تزد لاضیر
نهمین دان کلوچه رزبار
آنکه رانده است و هم را ازبار
مایه این کلوچه آرد بود
مرغ و بره بزیر کارد بود
هر چه این خوان نکوتر و بهتر
گوسفند و خروس فربه تر
جای آن بهتری و نیکوئی
سبز گردد دگر چه میجوئی
دهمین خدمت تو قربان است
دادن جان براه جانان است
اهل حق را سزد که در همه سال
وقت محصول خود زمال حلال
بره تندرست و فربه و نر
در ره حق همی ببرد سر
بفقیران از آن نواله دهد
می کشان را در آن پیاله دهد
بر تن جانور دریدن دلق
هست بهر رفوی جامه خلق
جانور را همی کشد بنده
کادمی را از آن کند زنده
ورنه آنکس که جان نتاند داد
گر شود جانستان بود بیداد
خدمت یازده که لازم شد
خاص اسفندیار خادم شد
ده و دو خدمت ای نکو هنجار
هست زآن قلی، مصاحب یار
واجب است این دوازده خدمت
زین فزون خیر گشته نی سنت
خیر چون بیشتر اثر بیش است
چون درختت فزون ثمر بیش است
هر که در راه حق نیاز دهد
حق مر او را علاوه باز دهد
طالبا پیرزاده را بشناس
کار او را زکس مگیر قیاس
بپرستش که پیرزاده تست
بسوی حق در گشاده تست
خضر راه تو اوست در ظلمات
وز کف او بنوش آب حیات
هادی تست بر حقیقت عشق
پدر تست در طریقت عشق
چون پدر شد بدان که هیچ پسر
زن نگیرد زخاندان پدر
نیز باید که پیر زاده تو
نبرد زن زخانواده تو
بجز این هر کش اختیار بود
در خور عار و نار و دار بود
نکند طالب آنچه زشت و بدست
نخورد آنچه آفت خرد است
نشود جز زیاد مولا مست
جز بدامان حق نیازد دست
از ربا و دروغ پرهیزد
قول خود با قسم نیامیزد
نام حق را برایگان نبرد
پرده ننگ و نام کس ندرد
حسد و بغض و عجب و کبر و غرور
همگی راز خویش سازد دور
دور باشد زدزدی و تهمت
راست با هر گروه و هر ملت
نکند با کمند و تیر شکار
ترساند بجانور آزار
نشود بیوفا و حق نشناس
عصمت خلق را بدارد پاس
نظر بد بعرض کس نکند
بلواط و زنا هوس نکند
ور بناموس اهل حق بیند
مرگ را بر حیات بگزیند
قتل او واجب است بر باران
که بود در صف تبه کاران
یار بیگانه باش همچون خویش
منگر در نژاد و مذهب و کیش
که همه بندگان یار حقند
کلمات حقند و در ورقند
بهر حق جمله را ستایش کن
ذات حق را بدل نیایش کن
پاک می کن زبان و دیده و دل
دست و تن ظرف و جامه و منزل
همه را شست و شو ده از اخلاص
تا درائی درون خلوت خاص
پاک شو تا رهی زبند نجس
همچو زر وارهی از آهن و مس
نجس آن قی که شد زلب بدرون
هست آن کز دهان شود بیرون
هر چه شد در دهان رسید بدل
هرچه در دل بدوست شد واصل
پس بدل هرچه شد رسید بحق
پاک دان هر چه شد بحق ملحق
نجس آن که شد که از دهان ریزد
با دروغ و دغل در آمیزد
آنچه بیرون شد از دهان مردار
هست کز دوست نیست برخوردار
میوه باغ خلق را مربای
که نکردی تو آن درخت بپای
رایگان خوردن تو باشد زشت
از درختی که آن نه بهر تو کشت
لیک تسکین نفس را ز آن شاخ
اندکی خور ولی مبر در کاخ
از ستوران خود بکشت کسان
ضرر و آفت و زیان مرسان
تنگ بر اهلبیت خویش مگیر
که عیالت گرسنه باد و تو سیر
حق نباشد از آن کسی خرسند
که از او شاد نی زن و فرزند
هیچ زن را طلاق نتوان داد
مگر آن زن که عرض داده بباد
یا رود بی اجازه شوهر
از سرا آن پلید بدگوهر
یا خیانت بمال و نام کند
که حلال ترا حرام کند
آنزمان از وصال او بگریز
همچو خاشاک خشک از آتش تیز
دیده بربند از وصال عروس
چون کند ماکیان صدای خروس
زاده چو عاق بر پدر باشد
یا بمادر دمش هدر باشد
بایدش پند داد اگر از پند
به نشد کشت باید آن فرزند
با زن اجنبی بیک خانه
منشین ای ز داد بیگانه
ویژه چون خانه شد تهی از غیر
شر در آنجا مسلط است بخیر
هست شیطان بر آدمی دشمن
نار بجهد چو سنگ دید آهن
بشنو از من ز روی فکر سخن
بر زن اجنبی نگاه مکن
خور و خفتن مجو فسانه مگوی
خاصه آن بانوی که دارد شوی
همچنین واجب است بر هر زن
نرود رو گشاده در برزن
تن خود را ز چشم نامحرم
باز پوشد کند چو آهو رم
نزد صاحبدلان با گوهر
نیست محرم بزن مگر شوهر
بار سنگین منه به پشت ستور
که ز انصاف و عدل باشد دور
از علیق و علوفه شان تو مکاه
سیرشان کن در آخور از جو وکاه
زان حذر کن که او از بحق نالد
حق دو گوشت زقهر خود مالد
کم فروشی خلاف فرمان است
که ترازوی حق بمیزان است
آنکه با سنگ کم متاع فروخت
آتش از سنگ جست و ریشش سوخت
آب در شیر گاو کرد آن کرد
آمد آن آب و ماده گاو ببرد
میهمان چون درآید از درگاه
باش در پیش او چو خاک براه
با جبین گشاده اش بپذیر
یا گل و نقل و باده اش بپذیر
در برویش مبند و عذر مجوی
تا نبندد خدا درت بر روی
شرم ناداری از میان بردار
هرچه داری بیار و باک مدار
خانه گر از فلان و از بهمان
خانه صاحب حق است و ما مهمان
میهمان را چگونه می شاید
که در حق بدوست نگشاید
ذکر حق کن همیشه بر لب ورد
یاد استاد خود کن ای شاگرد
غم روزی مدار ای کودک
آنکه جان داد نان دهد بیشک
تا نبودی تو گردگار قدیر
کرد پستان مادرت پر شیر
آنکه در کودکیت را نگذاشت
هم پیری نگاه خواهد داشت
سخن مغز را بپوست مگوی
راز بیگانه را بدوست مگوی
همچو خم راز دار و سنگین باش
نه چو گلبن که راز گل زو فاش
دست در کاردار و دیده براه
مفکن جز بروی دوست نگاه
نظرت سوی راه حق باشد
تا تنت در پناه حق باشد
سیدی را که گوسفند و خروس
کرد قربان بده بدستش بوس
وآنگهی پنجشاهی از زر خویش
کن براهش نثار ای درویش
لیک سید چو خارج از ره شد
دستش از وصل دوست کوته شد
نه بر او نذر می رسد نه نیاز
بگل از وی بدیگری پرداز
چون نشینی درون صحبت جمع
همچو پروانه باش ناظر شمع
حرف دنیا مزن در آن محفل
کار تنها مکن بخلوت دل
لب فروبند و گوش هوش گشای
کینه ز آیینه درون بزدای
نظرت را بروی پیر افکن
شاخ انکار را ز ریشه بکن
باش یکباره پای تا سر گوش
دل پر از داستان و لب خاموش
با حریفان یکدل یکرنگ
شاد زی رخ گشاده نی دلتنگ
اهل انکار را بخلوت خاص
مبر ایجان که نیستش اخلاص
یار ما از میانه اغیار
دوست گیرد ولی نگیرد یار
ای پسر دستگیر یاران باش
ساقی بزم میگساران باش
زندگانی را عزیز دار و نکو
در بر زنده سوگ مرده مگو
صبر کن در عزای خویشاوند
شو شکیبا بماتم فرزند
شادمان باش از آنکه بتواند
آنچه بخشیده از تو بستاند
هم ببخشد ترا پس از ستدن
عبث است از تو دست و پای زدن
باش دایم ز قهر حق بهراس
هیچکس را بغیر حق مشناس
کابتدا یار و انتها یار است
حکم خاوندگار در کار است
شمارهٔ ۱۴ - راز تیموری: یک آشوب عظیمی اندرین گیتی به دست آیدشمارهٔ ۱۶ - آیین غسل جنابت: از جنابت چو دامنت آلود
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ابتدا هست یار و آخر نیز
حکم خاوندگار حی عزیز
هوش مصنوعی: در ابتدا دوستی وجود دارد و در نهایت، تنها اراده و قدرت خداوند خوب و عزیز حکمفرماست.
آنچه بنوشته اندرین ورق است
شرط و اصل شدن باهل حق است
هوش مصنوعی: هر آنچه که در این صفحه نوشته شده، برای تحقق و واقعی شدن به شرط و شروطی با خداوند وابسته است.
اهل حق را درین دوازده ماه
ده و دو خدمت است بی اکراه
هوش مصنوعی: در این دوازده ماه، اهل حق پنج خدمت خاص دارند که به صورت داوطلبانه انجام میدهند، بدون هیچ گونه اجبار.
هر که در راه حق نیاز برد
رو بدرگاه کارساز برد
هوش مصنوعی: هرکس که در مسیر حقیقت و انصاف نیازمند باشد، باید به درگاه خداوند و کسی که مشکلات را حل میکند، روی بیاورد.
تاج دولت بسر نهد او را
صد برابر عوض دهد او را
هوش مصنوعی: او تاج و تخت سلطنت را بر سر او میگذارد و در عوض، صد برابر برای او پاداش خواهد داد.
تو برو فیض دست خویش بپاش
کار با دین کس نداشته باش
هوش مصنوعی: تو برو و نعمتهای خود را پخش کن و نگران اعتقادات دیگران نباش.
که همه بندگان او باشند
گر بزرگند یا که او باشند
هوش مصنوعی: همه افراد، چه بزرگ و چه کوچک، باید بندگان خداوند باشند و او را بپرستند.
هر که داخل درین طریقت شد
قرض او روزه حقیقت شد
هوش مصنوعی: هر کسی که وارد این مسیر espiritual شود، برای او بدهیاش به روزهای حقیقت تبدیل میشود.
هست در روزه اولین آداب
شست و شوی تن و لباس در آب
هوش مصنوعی: در روزه اولین کارهایی که باید انجام دهیم، شستوشوی بدن و لباس با آب است.
گرچه تطهیر باطن است نخست
هم بظاهر در آب باید شست
هوش مصنوعی: برای پاک کردن درون، ابتدا باید ظاهر را هم با آب شست.
پس زمال و طعام و کسوت خویش
کرد باید نیاز بر درویش
هوش مصنوعی: انسان باید همواره از مال و خوراک و پوشاک خود به نیازمندان کمک کند.
وانگهی غسل روزه باید کرد
دل چو می تن چو کوزه باید کرد
هوش مصنوعی: علاوه بر روزه گرفتن، باید دل را نیز پاکسازی کرد؛ مانند کوزهای که باید از درون تمیز شود تا برای نگهداری شراب مناسب باشد.
روزه تو بود سه روزه تمام
ده بیاران درین سه روزه طعام
هوش مصنوعی: روزهات سه روز طول کشید و در این مدت، از دوستانت برای غذا دعوت کردی.
از اناث و ذکور و خرد و کبیر
فرض باشد بهر تنی ده سیر
هوش مصنوعی: برای هر انسانی، چه زن و چه مرد، بزرگ و کوچک، لازم است که به اندازه ده سیر از غذا برخوردار باشد.
کز برنج لطیف ساز دهند
بر سر خوان دوستان بنهند
هوش مصنوعی: از برنج نرم و خوشبو برای پذیرایی از دوستان بر سر سفره استفاده میکنند.
لیک بر هر نرینه واجب دان
که خروس همیکند قربان
هوش مصنوعی: اما هر مردی باید بداند که خروس همواره قربانی میشود.
بایدت این سه روزه برد بسر
شادمان چون بشاخ لاله تر
هوش مصنوعی: باید در این سه روز شادی را در سر داشته باشی، مانند شکوفهی لاله که سر به سمت آسمان دارد.
ز آنکه حق جو همیشه دلشاد است
خانه چون جای حق شد آباد است
هوش مصنوعی: کسی که همیشه در جستجوی حق و حقیقت است، همواره خوشحال و سرزنده است؛ زیرا وقتی که خانه و زندگی بر اساس حق و درستی باشد، به طبع آباد و خوشحال کننده خواهد بود.
چار شب خدمت چهار ملک
فرض باشد ترا درین مسلک
هوش مصنوعی: در این مسیر، هر چهار شب باید به خدمت چهار ملک (فرشتگان) بپردازی و این برای تو ضروری است.
ز آنکه آنان عناصر فلکند
حامی حق و ناصر ملکند
هوش مصنوعی: چون آنها از عناصر و مواد طبیعی هستند، از حق حمایت میکنند و حامی ملک و حکومتاند.
بادبان سفینه عشقند
چار رکن مدینه عشقند
هوش مصنوعی: بادبانهای کشتی عشق، همان چهار رکن اصلی شهر عشق هستند.
ملکوت خدای را شامل
عرش حق را همی شده حامل
هوش مصنوعی: جهان آسمانی و ملکوت خداوند، توانسته عرش و فرش الهی را در بر بگیرد و به دوش بکشد.
قبض و بسط امور در یدشان
خارج از تخت و فوق مسندشان
هوش مصنوعی: امور تحت کنترل آنهاست و خارج از موقعیت و مقامشان قرار دارد.
آنچه کاری بعشقشان در باغ
روید از خاک جای لاله چراغ
هوش مصنوعی: هر چیزی که از عشق آنها در باغ به عمل میآید، مانند گلی است که از خاک برمیخیزد و نور و روشنی به همراه دارد.
اندرین چار شب زفکرت وهش
گوسفند ار نشد خروس بکش
هوش مصنوعی: اگر در این چهار شب به فکر گوسفندها نباشی، صبح بیدار شدن خروس هم فایدهای ندارد.
مرد باید بقدر قوه خویش
فیض بخشد همیشه بر درویش
هوش مصنوعی: مرد باید به اندازه تواناییاش، همیشه به نیازمندان کمک کند.
هر چه افزون دهد عطا و نیاز
حق مر او را زیاده بخشد باز
هوش مصنوعی: هرچه خداوند به انسان ببخشد یا او را در نیازهایش یاری کند، باز هم بر او افزوده میشود و او را بیشتر میدهد.
هشتمین خدمت ای ستوده سیر
هست از بهر میر اسکندر
هوش مصنوعی: هشتمین وظیفهای که تو به خاطر میخواهی از اسکندر انجام دهی، ستودن و تحسین کردن اوست.
که نر و ماده هر یکی ده سیر
پخته سازد برنج بهر فقیر
هوش مصنوعی: هر یک از نر و ماده، ده سیر برنج پخته میکنند تا برای فقرا فراهم کنند.
خانه یک خروس در این خبر
فرض باشد وان تزد لاضیر
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد اشاره به مکانی است که از نظر اهمیت یا وضعیت به آن پرداخته میشود. در واقع، خانه یک خروس نمادی از مکانی است که شاید ظاهری ساده و بیاهمیت داشته باشد، اما در واقع میتواند نشاندهنده چیزهای بیشتری باشد. به این ترتیب، به خودی خود میتواند جایی مهم یا با داستانی پنهان باشد.
نهمین دان کلوچه رزبار
آنکه رانده است و هم را ازبار
هوش مصنوعی: یکی از معانی این بیت در اشاره به شخصی است که از دیگران جدا شده و طرد شده است. او تا حدی به بخت و سرنوشتش پی برده که به زحمت به سرنوشت خود ادامه میدهد و به نظر میرسد دیگران او را نمیپذیرند. این وضعیت نشان دهنده تنهایی و غم اوست.
مایه این کلوچه آرد بود
مرغ و بره بزیر کارد بود
هوش مصنوعی: این کلوچه با آرد درست شده و مواد اصلی آن مرغ و بره هستند که زیر تیغه چاقو قرار گرفتهاند.
هر چه این خوان نکوتر و بهتر
گوسفند و خروس فربه تر
هوش مصنوعی: هر چه این سفره زیباتر و با شکوهتر باشد، نماد آن است که گوسفند و خروس نیز در اینجا بهتر و فربهتر هستند.
جای آن بهتری و نیکوئی
سبز گردد دگر چه میجوئی
هوش مصنوعی: بهتر است که در جستجوی چیزی بهتر و زیباتر باشید، زیرا چیزی که در انتظار شماست، از آنچه اکنون دارید، شایستهتر و ارزشمندتر خواهد بود.
دهمین خدمت تو قربان است
دادن جان براه جانان است
هوش مصنوعی: دهمین خدمت تو قربانی کردن جان برای محبوب است.
اهل حق را سزد که در همه سال
وقت محصول خود زمال حلال
هوش مصنوعی: اهل حق شایسته است که در تمام سال، محصول خود را از راه حلال به دست بیاورند.
بره تندرست و فربه و نر
در ره حق همی ببرد سر
هوش مصنوعی: برهای سالم و چاق و نر در مسیر راست و صحیح، سر خود را به جلو میبرد.
بفقیران از آن نواله دهد
می کشان را در آن پیاله دهد
هوش مصنوعی: فقیران را از آن غذایی که به دیگران میدهد، سیراب میکند و در آن ظرف برای آنان میریزد.
بر تن جانور دریدن دلق
هست بهر رفوی جامه خلق
هوش مصنوعی: بر اندام جانور، پارگی لباس وجود دارد تا به بهبود و دوختن لباس مردم کمک کند.
جانور را همی کشد بنده
کادمی را از آن کند زنده
هوش مصنوعی: انسان به وسیله تسلط و خدمت به برخی از جانوران، آنها را زنده نگه میدارد؛ به این معنا که برای برخی از حیوانات، حفاظت و سرپرستی وجود دارد که به زندگی آنها کمک میکند.
ورنه آنکس که جان نتاند داد
گر شود جانستان بود بیداد
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند جان خود را فدای هدفی کند، در حقیقت او نمیتواند به عنوان یک انسان واقعی شناخته شود و این نادرست است.
خدمت یازده که لازم شد
خاص اسفندیار خادم شد
هوش مصنوعی: وقتی که نیاز شد، یازده نفر به خدمت آمدند و اسفندیار به عنوان خادم معرفی شد.
ده و دو خدمت ای نکو هنجار
هست زآن قلی، مصاحب یار
هوش مصنوعی: خدمات و حسن سلوک تو بسیار خوب است، به همین خاطر من را به دوستی و همراهی با خودت دعوت میکنی.
واجب است این دوازده خدمت
زین فزون خیر گشته نی سنت
هوش مصنوعی: این دوازده خدمت ضروری است و از این بیشتر، کار خیر به حساب نمیآید و نیازی به آن نیست.
خیر چون بیشتر اثر بیش است
چون درختت فزون ثمر بیش است
هوش مصنوعی: خیر و نیکی هر چه بیشتر باشد، تاثیرات آن نیز بیشتر میشود. مثل اینکه هرچه درخت بزرگتر و شادابتر باشد، میوههای بیشتری نیز میآورد.
هر که در راه حق نیاز دهد
حق مر او را علاوه باز دهد
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر حقیقت و درستی قدم بردارد و نیازمند باشد، خداوند به او کمک میکند و بیشتر از آنچه که میخواهد، به او میدهد.
طالبا پیرزاده را بشناس
کار او را زکس مگیر قیاس
هوش مصنوعی: دانشجویان باید شناخت عمیقی از پیرزاده داشته باشند و نباید کار او را با دیگران مقایسه کنند.
بپرستش که پیرزاده تست
بسوی حق در گشاده تست
هوش مصنوعی: به پرستش و عبادت بپرداز، چون او کهنسالی است که به سوی حقیقت و واقعیت باز است و راه را برای تو هموار کرده است.
خضر راه تو اوست در ظلمات
وز کف او بنوش آب حیات
هوش مصنوعی: خضر، راهنمای تو در تاریکیهاست و از دستان او میتوانی از آب زندگی بنوشی.
هادی تست بر حقیقت عشق
پدر تست در طریقت عشق
هوش مصنوعی: تو راهنمایی در حقیقت عشق و در راه این عشق همچون پدر هستی.
چون پدر شد بدان که هیچ پسر
زن نگیرد زخاندان پدر
هوش مصنوعی: وقتی کسی به مقام پدری میرسد، بداند که هیچ پسری نمیتواند از خانوادهاش همسری انتخاب کند.
نیز باید که پیر زاده تو
نبرد زن زخانواده تو
هوش مصنوعی: همچنین باید توجه داشته باشی که شخص بزرگتری از خانوادهات نباید همسر را از خانوادهات دور کند.
بجز این هر کش اختیار بود
در خور عار و نار و دار بود
هوش مصنوعی: به جز این، هر کسی که اختیار داشته باشد، در معرض عیب و ننگ و عذاب قرار میگیرد.
نکند طالب آنچه زشت و بدست
نخورد آنچه آفت خرد است
هوش مصنوعی: آیا شاید کسی به دنبال چیزهایی باشد که ناپسند و نامناسباند و از آنچه عقل را به خطر میاندازد، دوری نکند؟
نشود جز زیاد مولا مست
جز بدامان حق نیازد دست
هوش مصنوعی: جز عشق و ارادت به خدا، کسی نمیتواند به مقام بزرگ مولا برسد و جز در سایهی رحمت او، دست نیازمان را به کسی نمیتوانیم دراز کنیم.
از ربا و دروغ پرهیزد
قول خود با قسم نیامیزد
هوش مصنوعی: از ربا و دروغ دوری میکند و قولش را با قسم همراه نمیسازد.
نام حق را برایگان نبرد
پرده ننگ و نام کس ندرد
هوش مصنوعی: نام خداوند را بیدلیل و بهانه بهکار نبر، زیرا ننگ و عیب این کار بر دوش کسی نخواهد بود.
حسد و بغض و عجب و کبر و غرور
همگی راز خویش سازد دور
هوش مصنوعی: حسادت، کینه، خودپسندی و تکبر همگی از ویژگیهایی هستند که باید از آنها دوری کرد.
دور باشد زدزدی و تهمت
راست با هر گروه و هر ملت
هوش مصنوعی: دور بودن از دزدی و تهمت در بین هر گروه و ملت ضروری است.
نکند با کمند و تیر شکار
ترساند بجانور آزار
هوش مصنوعی: شاید با ترفندها و وسایل شکار، به جانور آسیب برساند و آن را بترساند.
نشود بیوفا و حق نشناس
عصمت خلق را بدارد پاس
هوش مصنوعی: هرگز نباید انسان غیر وفادار و حق نشناس، مقام پاکی و عزت انسانیت را نادیده بگیرد و از آن پاسداری نکند.
نظر بد بعرض کس نکند
بلواط و زنا هوس نکند
هوش مصنوعی: نگاه بد به کسی آسیب نمیزند و اشتیاق به رفتارهای ناپسند مانند زنا و فساد هم ایجاد نمیشود.
ور بناموس اهل حق بیند
مرگ را بر حیات بگزیند
هوش مصنوعی: اگر کسی به حقایق دینی و اخلاقی اعتقاد داشته باشد، در برابر مرگ نیز باید انتخاب زندگی را ترجیح دهد.
قتل او واجب است بر باران
که بود در صف تبه کاران
هوش مصنوعی: قتل او بر باران واجب است، زیرا او در صف نابودکنندگان قرار دارد.
یار بیگانه باش همچون خویش
منگر در نژاد و مذهب و کیش
هوش مصنوعی: دوست بیگانه را مانند خودت نپندار و به نژاد، مذهب و اعتقادات او توجه نکن.
که همه بندگان یار حقند
کلمات حقند و در ورقند
هوش مصنوعی: همه موجودات، خدمتگزاران خداوند هستند و کلمات حق، بیانگر حقیقت هستند که در نوشتهها و کتابها موجود است.
بهر حق جمله را ستایش کن
ذات حق را بدل نیایش کن
هوش مصنوعی: برای خاطر حق، همه را ستایش کن و برای ذات حق نیایش انجام بده.
پاک می کن زبان و دیده و دل
دست و تن ظرف و جامه و منزل
هوش مصنوعی: آدمی باید زبان، چشم، دل، دست، بدن، ظرف، لباس و خانهاش را از آلودگیها پاک کند.
همه را شست و شو ده از اخلاص
تا درائی درون خلوت خاص
هوش مصنوعی: همه چیز را با پاکی و صداقت بشویید تا درون خلوت و رازهای خاص خودتان، نورانیت و جلا پیدا کند.
پاک شو تا رهی زبند نجس
همچو زر وارهی از آهن و مس
هوش مصنوعی: خودت را پاک کن تا از قید و بندهای ناپاک رها شوی، مثل اینکه طلا از آهن و مس آزاد میشود.
نجس آن قی که شد زلب بدرون
هست آن کز دهان شود بیرون
هوش مصنوعی: آنچه از دهان خارج میشود، ناپاک و نجس است اگر که از دل بیرون بیاید.
هر چه شد در دهان رسید بدل
هرچه در دل بدوست شد واصل
هوش مصنوعی: هر چیزی که به زبان میآید، نشاندهنده آن چیزی است که در دل وجود دارد. اگر احساسی در دل داشته باشی، به زودی آن را بیان خواهی کرد.
پس بدل هرچه شد رسید بحق
پاک دان هر چه شد بحق ملحق
هوش مصنوعی: هر چیزی که به حقیقت و واقعیت تبدیل شد، باید بدانیم که آنچه به حقیقت پیوسته، به پاکی و طهارت نیز مربوط است.
نجس آن که شد که از دهان ریزد
با دروغ و دغل در آمیزد
هوش مصنوعی: نجس کسی است که با دروغ و نیرنگ حرف میزند و این کلمات از دهانش خارج میشود.
آنچه بیرون شد از دهان مردار
هست کز دوست نیست برخوردار
هوش مصنوعی: هر چیزی که از دهان خارج میشود و به نوعی بیارزش و بیفایده است، اگر از دوست نیاید، به هیچ دردی نمیخورد.
میوه باغ خلق را مربای
که نکردی تو آن درخت بپای
هوش مصنوعی: میوهی باغ آدمی را تو به مربا تبدیل نکردی، پس آن درخت را ناز کن و مراقبش باش.
رایگان خوردن تو باشد زشت
از درختی که آن نه بهر تو کشت
هوش مصنوعی: غیرمنصفانه است که از درختی که برای شما نکاری شده، بهصورت رایگان بهره ببرید.
لیک تسکین نفس را ز آن شاخ
اندکی خور ولی مبر در کاخ
هوش مصنوعی: اما برای آرامش نفس، از آن شاخ مقدار کمی بخور، ولی در قصر نیا.
از ستوران خود بکشت کسان
ضرر و آفت و زیان مرسان
هوش مصنوعی: مراقب باشید که از زندگی و فوت خود به دیگران آسیب نرسانید و باعث ضرر و زیان نشوید.
تنگ بر اهلبیت خویش مگیر
که عیالت گرسنه باد و تو سیر
هوش مصنوعی: نزدیک خانوادهات سخت نگیر و سختی نپسند، زیرا ممکن است زندگیتان پر از دشواری شده و آنان در فقر و گرسنگی باقی بمانند در حالی که تو راحتم هستی.
حق نباشد از آن کسی خرسند
که از او شاد نی زن و فرزند
هوش مصنوعی: هیچ کس مستحق خوشحالی نیست اگر زن و فرزند او از او راضی و شاد نیستند.
هیچ زن را طلاق نتوان داد
مگر آن زن که عرض داده بباد
هوش مصنوعی: هیچ زنی را نمیتوان طلاق داد مگر زنی که خود خواسته باشد و درخواست کرده باشد.
یا رود بی اجازه شوهر
از سرا آن پلید بدگوهر
هوش مصنوعی: ای زن، مانند جویبار از خانه شوهر خود بدون اجازه خارج نشو، زیرا چنین زنی، ناپاک و بدخُلق است.
یا خیانت بمال و نام کند
که حلال ترا حرام کند
هوش مصنوعی: یا اینکه به مال و نام دیگران آسیب برسانی، که این میتواند حلالهای تو را به حرام تبدیل کند.
آنزمان از وصال او بگریز
همچو خاشاک خشک از آتش تیز
هوش مصنوعی: در آن زمان که به نزدیکی و ارتباط با او میرسی، همچون برگهای خشک که از شعلهی آتش فرار میکنند، از او دوری کن.
دیده بربند از وصال عروس
چون کند ماکیان صدای خروس
هوش مصنوعی: اگر چشمانت را ببندی و از دیدن زیبایی عروس لذت ببری، مانند مرغها که با صدای خروس بیدار میشوند، دیگر نگران چیزی نخواهی بود.
زاده چو عاق بر پدر باشد
یا بمادر دمش هدر باشد
هوش مصنوعی: اگر فرزندی نافرمان و شورشی نسبت به پدر یا مادرش باشد، زندگیاش بیثمر و بیفایده خواهد بود.
بایدش پند داد اگر از پند
به نشد کشت باید آن فرزند
هوش مصنوعی: اگر کسی نصیحت نشود، باید او را از بین برد.
با زن اجنبی بیک خانه
منشین ای ز داد بیگانه
هوش مصنوعی: بدون دلیل در خانهای با زن بیگانه ننشین، ای کسی که از عدالت دوری.
ویژه چون خانه شد تهی از غیر
شر در آنجا مسلط است بخیر
هوش مصنوعی: زمانی که دل از چیزهای غیر الهی خالی شود، در آنجا خیر و برکت حاکم میشود.
هست شیطان بر آدمی دشمن
نار بجهد چو سنگ دید آهن
هوش مصنوعی: شیطان همواره دشمن انسان است و در لحظهای که روح و نفس او را ضعیف میبیند، به شدت به او حمله میکند، مانند اینکه سنگی به آهن پرتاب شود.
بشنو از من ز روی فکر سخن
بر زن اجنبی نگاه مکن
هوش مصنوعی: به حرفهای من گوش کن و با دقت فکر کن؛ به بیگانه نگاه نکن.
خور و خفتن مجو فسانه مگوی
خاصه آن بانوی که دارد شوی
هوش مصنوعی: به غذا خوردن و خوابیدن مشغول نباش و از داستان ها سخن مگو، به ویژه درباره آن خانمی که همسر دارد.
همچنین واجب است بر هر زن
نرود رو گشاده در برزن
هوش مصنوعی: هر زن باید با احتیاط و متانت در فضاهای عمومی و خیابانها ظاهر شود.
تن خود را ز چشم نامحرم
باز پوشد کند چو آهو رم
هوش مصنوعی: وقتی که آهو احساس خطر کند، بدنش را از چشمهای نامحرم میپوشاند و پنهان میشود.
نزد صاحبدلان با گوهر
نیست محرم بزن مگر شوهر
هوش مصنوعی: در محافل اهل Wisdom و خرد، ارزش واقعی به صورت درونی و اخلاقی است و نه به ظاهر و داراییها. تنها کسانی که از نظر درونی به کمال رسیدهاند میتوانند به این محافل راه یابند.
بار سنگین منه به پشت ستور
که ز انصاف و عدل باشد دور
هوش مصنوعی: بار سنگینی که بر دوش من است مانند بار سنگینی است که بر دوش اژدهایی است، زیرا این بار از مسیر انصاف و عدالت دور است.
از علیق و علوفه شان تو مکاه
سیرشان کن در آخور از جو وکاه
هوش مصنوعی: علف و خوراکشان را نده، بلکه آنها را با جو و کاه سیر کن.
زان حذر کن که او از بحق نالد
حق دو گوشت زقهر خود مالد
هوش مصنوعی: از آنچه که باعث ناراحتی دیگران میشود، دوری کن؛ زیرا که او از بیعدالتی شکایت خواهد کرد و حق خود را به طور جدی طلب خواهد کرد.
کم فروشی خلاف فرمان است
که ترازوی حق بمیزان است
هوش مصنوعی: کاهش دادن مقدار کالا در فروش، برخلاف دستور است؛ چرا که میزان حقیقت و انصاف با ترازوی درست سنجیده میشود.
آنکه با سنگ کم متاع فروخت
آتش از سنگ جست و ریشش سوخت
هوش مصنوعی: شخصی که با سنگهای بیارزش سعی در فروش آتش دارد، در نهایت با جستوخیز آتش، خودش دچار آسیب میشود و مویش میسوزد.
آب در شیر گاو کرد آن کرد
آمد آن آب و ماده گاو ببرد
هوش مصنوعی: آب در شیر گاو وجود دارد و وقتی که این شیر به دنیا میآید، آب و ماده گاو هم در آن وجود دارد.
میهمان چون درآید از درگاه
باش در پیش او چو خاک براه
هوش مصنوعی: وقتی مهمان به خانهات میآید، باید با احترام و فروتنی از او استقبال کنی و خود را در برابرش humild و متواضع نشان بدهی.
با جبین گشاده اش بپذیر
یا گل و نقل و باده اش بپذیر
هوش مصنوعی: با نگاه باز و مهربان او از تو پذیرایی میکند، یا میتوانی با گل، شیرینی و نوشیدنی به او جواب بدهی.
در برویش مبند و عذر مجوی
تا نبندد خدا درت بر روی
هوش مصنوعی: در برابر او بستهی در نشو و بهانهای نیاور، تا خدا نیز در را بر روی تو نبندد.
شرم ناداری از میان بردار
هرچه داری بیار و باک مدار
هوش مصنوعی: شرم و حیا از نداشتن را کنار بگذار و هر آنچه که داری به نمایش بگذار و نگران نباش.
خانه گر از فلان و از بهمان
خانه صاحب حق است و ما مهمان
هوش مصنوعی: خانه اگر متعلق به هر کسی باشد، ما تنها مهمان آنجا هستیم و حق اصلی با صاحب خانه است.
میهمان را چگونه می شاید
که در حق بدوست نگشاید
هوش مصنوعی: میهمان چگونه میتواند کاری کند که به دوستش ظلم شود؟
ذکر حق کن همیشه بر لب ورد
یاد استاد خود کن ای شاگرد
هوش مصنوعی: همیشه نام خدا را بر زبان خود داشته باش و همواره یاد استاد خود را بکن، ای شاگرد.
غم روزی مدار ای کودک
آنکه جان داد نان دهد بیشک
هوش مصنوعی: غم روز را به دل راه نده؛ ای کودک، کسی که جانش را فدای تو کرد، حتماً نان هم برایت فراهم خواهد کرد.
تا نبودی تو گردگار قدیر
کرد پستان مادرت پر شیر
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو به دنیا نیامدی، خداوند زمین را خوب تدبیر کرد و شیر مادر تو پر از شیر بود.
آنکه در کودکیت را نگذاشت
هم پیری نگاه خواهد داشت
هوش مصنوعی: کسی که در کودکی با مشکلات و سختیها مواجه نشده، در بزرگسالی نیز دچار چالشها و کمبودها نخواهد شد.
سخن مغز را بپوست مگوی
راز بیگانه را بدوست مگوی
هوش مصنوعی: به پیامهای عمیق و پنهان نپرداز و اسرار دیگران را به زبان نیاور.
همچو خم راز دار و سنگین باش
نه چو گلبن که راز گل زو فاش
هوش مصنوعی: همچون یک ظرف پر از راز و سنگین باش، نه مانند گلابی که رازهایش را فاش میکند.
دست در کاردار و دیده براه
مفکن جز بروی دوست نگاه
هوش مصنوعی: دستت را مشغول فعالیتهای خودت کن و چشمت را از راه دیگران بردار، به جز اینکه فقط به دوستت نگاه کنی.
نظرت سوی راه حق باشد
تا تنت در پناه حق باشد
هوش مصنوعی: اگر نگاهت به مسیر درست و حقیقت معطوف باشد، در این صورت از حمایت و حفاظت حقیقت برخوردار خواهی شد.
سیدی را که گوسفند و خروس
کرد قربان بده بدستش بوس
هوش مصنوعی: به کسی که مانند گوسفند و خروس رفتار میکند، با احترام و محبت نزدیک شو و او را مورد تقدیر قرار بده.
وآنگهی پنجشاهی از زر خویش
کن براهش نثار ای درویش
هوش مصنوعی: سپس باید پنج درهم از طلای خود را برای او صرف کنی، ای درویش.
لیک سید چو خارج از ره شد
دستش از وصل دوست کوته شد
هوش مصنوعی: اما وقتی که آن آقا از راه اصلی منحرف شد، دستش از وصل و ارتباط با دوست کوتاه شد.
نه بر او نذر می رسد نه نیاز
بگل از وی بدیگری پرداز
هوش مصنوعی: هیچ نذری به او نمیرسد و نیازی به او نیست، چون گل از او به دیگری میپردازد.
چون نشینی درون صحبت جمع
همچو پروانه باش ناظر شمع
هوش مصنوعی: وقتی که در جمع نشستی، مانند پروانهای باش که به شعله شمع نگاه میکند.
حرف دنیا مزن در آن محفل
کار تنها مکن بخلوت دل
هوش مصنوعی: در آن محفل درباره دنیا صحبت نکن و بهتنهایی در دل خود کار کن.
لب فروبند و گوش هوش گشای
کینه ز آیینه درون بزدای
هوش مصنوعی: دهن را ببند و با دقت گوش کن، حسادت و کینه را از دل خود پاک کن.
نظرت را بروی پیر افکن
شاخ انکار را ز ریشه بکن
هوش مصنوعی: به دیگران بیاموز که بیتوجهی و انکار را کنار بگذارند و با دقت به نظرات و تجربیات افراد باتجربه گوش بسپارند.
باش یکباره پای تا سر گوش
دل پر از داستان و لب خاموش
هوش مصنوعی: یکجا بایست و تمام وجودت را شنونده داستانها کن، در حالی که زبانت خاموش باشد.
با حریفان یکدل یکرنگ
شاد زی رخ گشاده نی دلتنگ
هوش مصنوعی: با دوستانی که همدل و صمیمی هستند شاد و خرم زندگی کن و غم و دلگیری را کنار بگذار.
اهل انکار را بخلوت خاص
مبر ایجان که نیستش اخلاص
هوش مصنوعی: مردم انکارکننده را به جایگاه ویژهای راه نده، زیرا آنها صداقت ندارند.
یار ما از میانه اغیار
دوست گیرد ولی نگیرد یار
هوش مصنوعی: دوست ما از میان دیگران محبت میگیرد، ولی هیچگاه کسی را به عنوان دوست نمیگیرد.
ای پسر دستگیر یاران باش
ساقی بزم میگساران باش
هوش مصنوعی: ای پسر، یاری رسان دوستان باش و در میخانه، ساقی مینوشان باش.
زندگانی را عزیز دار و نکو
در بر زنده سوگ مرده مگو
هوش مصنوعی: زندگی را ارزش و احترام بگذار و در کنار افراد زنده به خوبی رفتار کن، از مردگان صحبت نکن.
صبر کن در عزای خویشاوند
شو شکیبا بماتم فرزند
هوش مصنوعی: صبر داشته باش و در سوگ خویشاوندانت ثابت قدم باش، در mourning فرزند نیز تحمل کن.
شادمان باش از آنکه بتواند
آنچه بخشیده از تو بستاند
هوش مصنوعی: خوشحال باش از اینکه کسی توانایی دارد آنچه را که به او دادهای، دوباره از تو بگیرد.
هم ببخشد ترا پس از ستدن
عبث است از تو دست و پای زدن
هوش مصنوعی: وقتی خداوند از روی رحمت تو را میبخشد، بیهوده است که تو هنوز در تلاش برای جلب رضایت او باشی.
باش دایم ز قهر حق بهراس
هیچکس را بغیر حق مشناس
هوش مصنوعی: همیشه از خشم خدا بترس و جز خدا کسی را نشناس.
کابتدا یار و انتها یار است
حکم خاوندگار در کار است
هوش مصنوعی: شروع و پایان هر چیز به دست یاری است که همه کارها تحت ولایت و ادارهاش انجام میشود.