گنجور

رباعی شمارهٔ ۳۷۷

شوخی که به دیده بود دایم جایش
رفت از نظرم سروِ قد رعنایش
گشت از پی او قطره زنان مردمِ چشم
چندان که ز اشک آبله شد بر پایش

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شوخی که به دیده بود دایم جایش
رفت از نظرم سروِ قد رعنایش
هوش مصنوعی: شخصی که همیشه در نظر من بود و به او عشق می‌ورزیدم، به تدریج نتوانستم او را ببینم و جلوه‌اش از نظرم ناپدید شد.
گشت از پی او قطره زنان مردمِ چشم
چندان که ز اشک آبله شد بر پایش
قطره زدن. [ ق َ رَ / رِ زَ دَ ] ( مص مرکب )تند و تیز به راه رفتن. ( برهان ). کنایه از تند رفتن. ( انجمن آرای ناصری ). به صله «در» کنایه از تیز رفتن و دویدن. ( آنندراج ) : چون قطره زدن آغازیدی پیل آبکش را به تردستی پیل مال ساختن. ( دره نادره چ شهیدی ص 601 ). || تردد کردن. || به صله «بر» کنایه از ریختن و باریدن. ( آنندراج ).

حاشیه ها

1395/09/14 21:12

7055