رباعی شمارهٔ ۱۳۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
دیده فروبستم ازدل وگفتم ای جان تهی شو
این دائره که سیه کردی ازمن بیگانه دورشو
مترسک نمودی به ظاهر قالب جانم راودرآن
ازدل بی خبری کن وفارغ ازاخرت خون شو
مرغکی باش ازپرندگان تا که پرخود پیدا کنی
پرواز به صفا کنی وازاهل روزگاردورشو
یکدم بگریز ازخانه هستی که درهوای مستی
ناگزیر به هوس فکنی جان پستی زخود دور شو
دانه امید کس نکاشت بی سبب دراین مزرعه
که درباغ ارزو بی خدا فتنه شد ز بد دور شو
درد عشاق کمال است کی گریزیست ازاین کمال
آدم به دل نصیحت کن وازشیطان نفس دورشو
پرسید ز من کسی که : معشوق تو کیست ؟
گفتم که : فلان کس است مقصود تو چیست ؟
بنشست و به هایهای بر من بگریست
کز دست چنان کسی تو چون خواهی زیست !؟
کز دست چنان کسی تو چون خواهی زیست چه معنیی داره ؟
چون اینجا یعنی چگونه و چطور هس. علامت سوال هم بنظر باید آخر مصرع باشه
آقا مصطفی
میخواهد بگوید این معشوقی که تو نام میبری قبلاً پدر مرا در آورده ، تو چطور با او سر میکنی
ج.آ : 8264