تکه ۲۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
بسیار زیباست . من به شکل چراغی را که ایزد برفروزد شنیده بودم . قطعا نوشته شما صحیح است
با درود
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند ریشش (ریشه اش) بسوزد.
؟؟؟
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند ریشش بسوزد
کاش میدونستم از تحریف شعرها چه سودی میبرید چون حتما میدونید که درستش چیه
نقل است از شیخ ابوسعید ابوالخیر که از عرفای بزرگ قرن پنجم بود.شیخ ابو سعید در مجالس وعظ و خطابه همیشه اشعار فارسی می خواند و می توان گفت اولین سخنگویی است که افکار عارفانه را با شعر بیان می کرده است. از حالات و خصوصیات این عارف بزرگ نقل شده است که نه تنها از آنچه در حول و حوش او می گذشته واقف و آگاه بوده با قدرت عجیبی نقش و ضمیر دوستان و اطرافیان خود را می خوانده. در تاریخ عرفا حکایتهای زیاد از او درباره کرامات نقل شده است.از جمله ملاقات او با دانشمند نامی شرق ابوعلی سینا که این ملاقات سه شبانه روز در خلوت به طول انجامیده.پس از ملاقات مریدان ابوسعید پرسیدند بوعلی را چگونه دیدی.گفت هر چه من می بینم او می داند.و از بوعلی پرسیدند ابوسعید را چه سان یافتی گفت هر چه من می دانم او می بیند. در زمان ابوسعید شهر نیشابور محتسبی داشت که با ابو سعید بسیار بد و منکر افکار او بود و همیشه منتظر فرصتی می گشت تا او را آزار د هد.و...
یکبار که برای شیخ ابوسعید هدایای زیادی آورده بودند ازآنجا که رسم مردان خدا نیست چیزی را برای خود بخواهند و پس انداز کنند به پیشکارش حسن مودت دستور داد صوفیان و فقرا و اهل محل را برای صرف ناهار در خانقاه دعوت کند.
در خانقاه شمعها روشن کنند و عود بسوزانند. محتسب فرصت را غنیمت شمرده وارد خانقاه شد و ابو سعید را مورد خطاب قرار داده که این کارهای خلاف برای چیست؟ ابوسعید پرسید چه خلافی؟ محتسب در جواب می گوید مگر نمیدانی در روز روشن شمع افروختن اسراف است واسراف نیز حرام،ابوسعید پاسخ می دهد نه من نمی دانستم حال تو می گویی خودت برو خاموش کن. محتسب جلو می رود اولین را پف می کند. آتش در ریش بلند و لباسش می گیرد و می سوزد. با زحمت فراوان محتسب را از آتش نجات می دهند.شیخ ابوسعید روی به او می کند و چنین بیان می دارد.
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
کسی کش پف کند ریشش بسوزد
و به روایت دیگر
چراغی را که ایزد بفروزد
هر آن کس پف کند ریشش بسوزد
و این شعر از آن تاریخ یعنی نهصد سال پیش به صورت ضرب المثل در آمد و مورد استفاده قرار گرفت و شعرای دیگر نیز به این گونه شعر گفته اند مانند مولوی که می گوید:
هرکه بر شمع خدا آرد پفو
شمع کی میرد بسوزد پوز او
در مجله ارمغان آبان ماه 1348 آمده است که بقعه و بارگاهی بوده به نام میرزا ابونعیم از مشایخ صوفیان. بر سقف آن چراغی افراخته بودند که همیشه روشن بود و در کتیبه آن نوشته بودند:
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند ریشش بسوزد
شاه اسماعیل صفوی چون آنجا را بدید بدانست که نیرنگی به کار برده اند. ماموری فرستاد وچراغ را پف کرد. چراغ خاموش شد وریشش هم نسوخت آن گاه فرمان داد سقف را خراب کردند.معلوم شد که راهی از سقف مقبره به خانه متولی آن ساخته بودند و از طریق یک فتیله روغن را به چراغ می رساند!
من ریشش بسوزدو که اصلا نمیپسندم. بنظر حقیر هر ان شمعی که ایزد بر فروزد... کسی کش پف کند سبلش سبیلش بسوزد.
در تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 ص 51 انتشارات افراسیاب چنین آمده:
چراغی را که ایزد برفروزد
هرآنکس پف کن سبلت بسوزد
حک
جهانگشای جوینی حدود 658 قمری تألیف شده یعنی حدود دویست سال پس از مرگ ابوسعید ابوالخیر
اگربیشترتحقیق کردید وفهمیدیدکه متن آقای اسکان صحیح تراست ، لطف متن خود را که ناصحیح وغیرمتعارف است اصلاح نمایید. البته اگر به تحریر درست از فرهنگ ایرانی و شعر پارسی اعتقاد دارید. ازما گفتن بود.
نکته ای که در مورد این شعر لازم به ذکر به نظر می رسد کاربرد کلمه پف است این کلمه دقیقا در puff corn انگلیسی ها به معنی ذرت پف کرده به کار رفته است و نشانگر تاثیر زبان ها بر یکدیگر است
من نمیدانم این داستانهایی که در رابطه با این بیت تعریف میکنند از کجا آمده که کسی به شمع خانقاه فوت کرده و ریشش سوخته!!!
کاملا آشکار است که به آن آیه قرآن اشاره دارد که : یریدون ان یطفئوا نور الله بافواههم... یعنی کافران میخواهند نور الهی را با دهانشان(با سخنان باطل که به باد تشبیه شده) خاموش کنند...