گنجور

شمارهٔ ۳۴

سوخت محرومی دیدار چنان پیکر من
که زهم ریزد اگر دل طپد اندر بر من
تو مرا سوزی و من سوزم از من غم که مباد
باد بیرون برد از کوی تو خاکستر من
آن قدر گریه کنم کاب به افلاک رسد
بو که آن آب برد تیرگی از اختر من
در غمش ضعف رسید است به جایی که مرا
مرده دانند اگر دل بطپد در بر من

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوخت محرومی دیدار چنان پیکر من
که زهم ریزد اگر دل طپد اندر بر من
هوش مصنوعی: عشق و آرزوی دیدار یار به حدی در وجود من شعله‌ور است که اگر دلم بشکند و به تکه‌های کوچک تقسیم شود، این همین حس محرومیت را نشان خواهد داد.
تو مرا سوزی و من سوزم از من غم که مباد
باد بیرون برد از کوی تو خاکستر من
هوش مصنوعی: تو آتش منی و من در آتش عشق تو می‌سوزم. نگران نباش که باد مرا از کوی تو دور نکند و خاکسترم را بباد ندهد.
آن قدر گریه کنم کاب به افلاک رسد
بو که آن آب برد تیرگی از اختر من
هوش مصنوعی: من آن قدر گریه می‌کنم تا اشک‌هایم به آسمان برسد، به طوری که آن آب بتواند تاریکی‌های ستاره‌ام را از بین ببرد.
در غمش ضعف رسید است به جایی که مرا
مرده دانند اگر دل بطپد در بر من
هوش مصنوعی: در دلشکستگی و اندوه او، به جایی رسیده‌ام که اگر دلم هم برای او بتپد، دیگر مرا زنده نمی‌دانند.