گنجور

شمارهٔ ۳

غصه ی عالم نصیب جان ناشاد من است
محنت روی زمین در محنت آباد من است
دایم اندیشد که چون از کوی خود دورم کند
کفر نعمت باشد ار گویم که بی یاد من است
آن چنانم بست کو خود به تیر نتواند گشود
ماندنم در دام کی از زخم صیاد من است
تیره روزم گرچه دارد گوش بر فریاد من
زآن که می‌دانم نمی‌داند که فریاد من است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غصه ی عالم نصیب جان ناشاد من است
محنت روی زمین در محنت آباد من است
هوش مصنوعی: غم و اندوه دنیا سهم جان ناامید من است و سختی‌های زندگی در این سرزمین پر از درد من وجود دارد.
دایم اندیشد که چون از کوی خود دورم کند
کفر نعمت باشد ار گویم که بی یاد من است
هوش مصنوعی: او همیشه در فکر این است که اگر از محل خود دورش کنند، نادیده گرفتن نعمت‌ها به حساب می‌آید؛ اگر بگویم که فراموشش کرده‌ام.
آن چنانم بست کو خود به تیر نتواند گشود
ماندنم در دام کی از زخم صیاد من است
هوش مصنوعی: من به قدری در دام عشق گرفتار شدم که حتی خودم نیز نمی‌توانم از آن رها شوم. این زخم‌هایی که بر دل دارم، همگی ناشی از تیرهای صیاد است که من را به این وضعیت کشانده است.
تیره روزم گرچه دارد گوش بر فریاد من
زآن که می‌دانم نمی‌داند که فریاد من است
هوش مصنوعی: روزگار من ناگوار است، اما حتی اگر کسی به فریاد من گوش می‌دهد، می‌دانم که او نمی‌فهمد که این فریاد از آنِ من است.