گنجور

شمارهٔ ۲۹

نشنیده‌ام مشکی چو آن زلف و نه جایی دیده‌ام
در چین شنیدم مشک را در مشک چین نشنیده‌ام
شب در ثریا ماه را دیدم به یاد آمد مرا
روزی که اندر اشک خود عکس رخش را دیده‌ام
روز وداع آن پری کردم، وداع جان و دل
دل رفت با او جان نرفت از جان به جان رنجیده‌ام

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشنیده‌ام مشکی چو آن زلف و نه جایی دیده‌ام
در چین شنیدم مشک را در مشک چین نشنیده‌ام
هوش مصنوعی: هرگز مشکی به زیبایی آن زلف ندیده‌ام و در هیچ‌جا نشنیده‌ام عطر مشک را در چین و شکن‌های آن به این خوبی.
شب در ثریا ماه را دیدم به یاد آمد مرا
روزی که اندر اشک خود عکس رخش را دیده‌ام
هوش مصنوعی: در شب، ماه را در آسمان مشاهده کردم و این موضوع مرا به یاد روزی انداخت که در اشک‌هایم تصویر چهره محبوبم را دیده بودم.
روز وداع آن پری کردم، وداع جان و دل
دل رفت با او جان نرفت از جان به جان رنجیده‌ام
هوش مصنوعی: در روز وداع با آن پری‌چهره، هم جان و دل من از او جدا شدند. اگرچه جانم از بدنم جدا نشد، اما به خاطر دوری از او دلم بسیار رنجیده و ناراحت است.