گنجور

شمارهٔ ۲۶

زان نبینم چشم خود کز گریه پرشد دامنش
هرکه تر شد دامنش دیگر نمی بینم منش
می دهد بر باد این گل حسن را تر دامنی
گل در آتش کی رود گر تر نباشد دامنش
گر ندارد خون من در گردن آن نامهربان
چون شود رنگین به خونم دست ها در گردنش
چشم می پوشم کنون هرگاه می بینم ز روز
آن که روشن بود چشم از نکهت پیراهنش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زان نبینم چشم خود کز گریه پرشد دامنش
هرکه تر شد دامنش دیگر نمی بینم منش
هوش مصنوعی: به خاطر گریه‌ای که دامنم را خیس کرده، دیگر نمی‌توانم چشمانم را ببینم. هرکس که دامنش تر شده است، دیگر من را نخواهد دید.
می دهد بر باد این گل حسن را تر دامنی
گل در آتش کی رود گر تر نباشد دامنش
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که زیبایی و لطافت این گل در معرض خطر است و اگر دامنش خیس نباشد، چگونه می‌تواند در آتش قرار بگیرد. به نوعی، اشاره به این دارد که اگر مراقبت و محافظتی وجود نداشته باشد، زیبایی و شادابی از بین خواهد رفت.
گر ندارد خون من در گردن آن نامهربان
چون شود رنگین به خونم دست ها در گردنش
هوش مصنوعی: اگر خون من بر گردن آن بی‌رحم نباشد، پس چگونه دستانم که به گردن اوست، رنگین خواهد شد؟
چشم می پوشم کنون هرگاه می بینم ز روز
آن که روشن بود چشم از نکهت پیراهنش
هوش مصنوعی: هم اکنون هنگامی که یاد آن روز روشن را می‌فهمم، چشمانم را می‌بندم وقتی که بوی پیراهنش را احساس می‌کنم.