گنجور

شمارهٔ ۲۲

کجا قاصد برم با نامه آن دلستان آید
به بخت من صبا بی بوی گل از گلستان آید
از آن نام تو دایم بر زبان دارم که گر یک دم
شوم خامش ندارم صبر کز دل بر زبان آید
دم مردن ز مردن نیستم غمگین، از آن ترسم
که گردم خاک و پیکانت برون از استخوان آید
زخوی نازکت جانا چنان اندیش ناکم من
که گر با خود سخن گویم ترا ترسم زیان آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کجا قاصد برم با نامه آن دلستان آید
به بخت من صبا بی بوی گل از گلستان آید
هوش مصنوعی: کجا بروم تا پیامی از آن محبوب به دستم برسد، در حالی که باد صبحگاهی بدون رایحه گل از باغ‌ها می‌گذرد؟
از آن نام تو دایم بر زبان دارم که گر یک دم
شوم خامش ندارم صبر کز دل بر زبان آید
هوش مصنوعی: من همیشه نام تو را بر زبان می‌آورم، زیرا اگر حتی یک لحظه رنگ سکوت به خود بگیرم، نمی‌توانم صبر کنم و نام تو از دل‌ام به زبان خواهد آمد.
دم مردن ز مردن نیستم غمگین، از آن ترسم
که گردم خاک و پیکانت برون از استخوان آید
هوش مصنوعی: در لحظه مرگ از مرگ نگران نیستم، بلکه از این می‌ترسم که خاک شوم و پس از آن پیکرم از درون استخوان‌ها بیرون بیاید.
زخوی نازکت جانا چنان اندیش ناکم من
که گر با خود سخن گویم ترا ترسم زیان آید
هوش مصنوعی: با تو دلم چنان درگمه، که اگر با خودم حرف بزنم، می‌ترسم به تو آسیب برسانم.