گنجور

شمارهٔ ۲۳

بخت تارم سایه ای گر بر شب تار افکند
تا قیامت خور نقاب شب ز رخسار افکند
بلبلم اما نصیبم این که بعد از مرگ هم
باد نتواند که خاک من به گلزار افکند
بوی خون آید ازین وادی برو ای بی خبر
کاروان خواب کی در چشم ما بار افکند
هجر شمعی سوخت جانم را که گر بر آفتاب
در فرو بند درخش خود را از دیوار افکند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بخت تارم سایه ای گر بر شب تار افکند
تا قیامت خور نقاب شب ز رخسار افکند
هوش مصنوعی: اگر شبی آسمان سیاه بر من سایه بیندازد، تا روز قیامت خورشید هم که بر آسمان می‌تابد، حجاب شب را از چهره‌اش برنخواهد داشت.
بلبلم اما نصیبم این که بعد از مرگ هم
باد نتواند که خاک من به گلزار افکند
هوش مصنوعی: من بلبلی هستم که تنها در انتظارم که بعد از مرگ هم هیچ بادی نتواند خاک من را به گلزار ببرد.
بوی خون آید ازین وادی برو ای بی خبر
کاروان خواب کی در چشم ما بار افکند
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی خطاب می‌شود که از خطراتی که در اطرافش وجود دارد، بی‌خبر است. به او گفته می‌شود که به‌سرعت از این مکان دور شود، زیرا بوی خون نشان‌دهنده وقوع حادثه‌ای ناگوار است. همچنین اشاره می‌کند که خواب و آسایش در چنین فضایی جایی ندارد و بار سنگین مشکلات و مسائلی که در راه است، در چشم‌های آنها سنگینی می‌کند.
هجر شمعی سوخت جانم را که گر بر آفتاب
در فرو بند درخش خود را از دیوار افکند
هوش مصنوعی: فراق و جدایی مانند شمعی، روح و جانم را می‌سوزاند؛ زیرا اگر در برابر آفتاب قرار بگیرم، نور خود را از دیوار دور می‌کنم.