گنجور

شمارهٔ ۱۰

یک نظر دیدم و دل با نیش مژگان خوگرفت
یک تبسم کرد و سر با ترک سامان خوگرفت
آرزو دارم که جان در پایش افشانم، ولی
ترسم از تنهایی دردش که با جان خو گرفت
پیرهن پنهان درم دانم زهم دور افکند
گر فلک داند که دستم با گریبان خوگرفت
گریه لازم نیست اظهار محبت را ولی
عشق در روز ازل با چشم گریان خوگرفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک نظر دیدم و دل با نیش مژگان خوگرفت
یک تبسم کرد و سر با ترک سامان خوگرفت
هوش مصنوعی: یکبار که نگاهی به من انداخت، دلم به آرامش و شادی مژگانش عادت کرد. او با یک لبخند، مرا به وضعیتی از آرامش و هماهنگی برد.
آرزو دارم که جان در پایش افشانم، ولی
ترسم از تنهایی دردش که با جان خو گرفت
هوش مصنوعی: می‌خواهم جانم را فدای او کنم، اما از اینکه او با درد تنهایی‌اش آشنا شده، می‌ترسم.
پیرهن پنهان درم دانم زهم دور افکند
گر فلک داند که دستم با گریبان خوگرفت
هوش مصنوعی: من می‌دانم که پیراهن پنهانی در من وجود دارد که اگر زمانه به آن آگاه شود، دور می‌اندازدش؛ چرا که دست من با گریبان آن پیراهن عادت کرده است.
گریه لازم نیست اظهار محبت را ولی
عشق در روز ازل با چشم گریان خوگرفت
هوش مصنوعی: نیازی نیست برای نشان دادن محبت، اشک بریزیم، اما عشق از همان ابتدا با چشمانی گریان آشنا بوده است.