شمارهٔ ۶
ای سیدی که نور سیادت ز روی تو
رخشد چنان که از تتق صبح آفتاب
طفلان شوخ چشم معانی خاطرت
عریان چو سوی صفحه شتابند بی حجاب
ناموس دودمان سخن چون که کلک تست
بافد برویشان ز نقش عنبرین نقاب
لفظی که فیض طبع تو معنی درو نریخت
نزد خرد شکسته سفالی یست بی شراب
تبخاله جوشد از لب نازک دلان فکر
در عهد تو گر از قدح گل خورند آب
دارد شکسته تر ز دل من نوابکی
گر خود همه خطاست بگوشت شود صواب
طبعم که گاه نغمه طرازی بزم فکر
شرمنده تر ز تار گسسته است در رباب
روشن دل تو کس به هزار آب و تاب ساخت
معمار کن زخشت و گل صبح و آفتاب
گویند تیره شد زدم دود مشربم
زآن گونه کافتاب ز گستاخی سحاب
انکار خود نمی کنم، اما ز حضرتت
دارم سوال کی زکرم لطف کن جواب
تو خود همان شگرف بهاری که خون خشک
در داغ لاله از نم خلقت شود گلاب
من هم نه زلف دل برونه شاهد غمم
کز من به هرزه خانه دل ها شود خراب
پس من چرا به هرزه گشایم زبان خویش
با تشنگان نزاع کنم بر سر سراب
ای خوش متاع تر دلت از کاروان مصر
دیگر می ریز در قدح شکوه زهر ناب
خود زهر گفتم وز محبت خجل شد
شهد است در مذاق شهید وفا عتاب
چون شانه صد زبان شده ام تا قسم خورم
اما به زلف دوست نه با آیت و کتاب
کز من به غیر مهر و وفا هیچ سر نزد
شرمنده نیستم ز محبت به هیچ باب
مانا که دردل تو گذشتم که تیره شد
آن بوسه گاه رحمت ازین آیت عذاب
ور زآن که عذرهای منت دلپذیر نیست
ختم سخن کنیم به یک حرف ازین کتاب
من جاهلم ز جهل نیاید به جز خطا
تو عاقلی ز عقل نزیبد مگر صواب
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای سیدی که نور سیادت ز روی تو
رخشد چنان که از تتق صبح آفتاب
هوش مصنوعی: ای آقایی که نور مقام و کبریای تو مانند روشنی صبحگاهان میدرخشد.
طفلان شوخ چشم معانی خاطرت
عریان چو سوی صفحه شتابند بی حجاب
هوش مصنوعی: چشمهای کنجکاو و زندهای که معانی را در ذهن تو بیدار میکنند، مانند کودکانی بازیگوش هستند که بیپرده و بدون حجاب، به سمت صفحه کاغذ جذب میشوند.
ناموس دودمان سخن چون که کلک تست
بافد برویشان ز نقش عنبرین نقاب
هوش مصنوعی: سخن و کلامی که از اصل و نسب خوبی برخوردار است، مانند قلمی است که زیبایی و ظرافت را بر چهره آن میافزاید.
لفظی که فیض طبع تو معنی درو نریخت
نزد خرد شکسته سفالی یست بی شراب
هوش مصنوعی: تعبیر این بیت به این صورت است که: کلامی که از نبوغ تو به وجود آمده، توانسته معانی عمیق و پرمقدار را به وجود آورد. اما نزد فرد خردمند و با درک عمیق، این مضامین و زیباییها ممکن است بیاهمیت و سطحی به نظر برسد. این بدان معناست که زیبایی و وضوح کلام تو برای کسانی که درک و بصیرت کمی دارند، شبیه به یک ظرف شکسته و بیفایده جلوه میکند، حتی اگر با شراب و لذت همراه باشد.
تبخاله جوشد از لب نازک دلان فکر
در عهد تو گر از قدح گل خورند آب
هوش مصنوعی: اگر دلهای لطیف و نازک از شور و شوق پر شوند، گویی شراب گل آلودی مینوشند و در این حال، فکری به یاد عهد و پیمان تو میکنند.
دارد شکسته تر ز دل من نوابکی
گر خود همه خطاست بگوشت شود صواب
هوش مصنوعی: شخصی که دلی شکسته دارد، حتی اگر همه چیز را اشتباه ببیند، اگر به آن توجه کند و درست ببیند، ممکن است از آن حالت رهایی یابد.
طبعم که گاه نغمه طرازی بزم فکر
شرمنده تر ز تار گسسته است در رباب
هوش مصنوعی: طبیعت من که گاهی نغمهپرداز است، در خیال بزم، بیشتر از تار پاره شده شرمنده است.
روشن دل تو کس به هزار آب و تاب ساخت
معمار کن زخشت و گل صبح و آفتاب
هوش مصنوعی: دل تو به قدری زیبا و درخشان است که هیچکس نتوانسته آن را با هزاران زرق و برق بسازد. معمار وجودت با لطافت گلهای صبح و روشنی آفتاب همانند تو را خلق کرده است.
گویند تیره شد زدم دود مشربم
زآن گونه کافتاب ز گستاخی سحاب
هوش مصنوعی: میگویند از شدت شوق و ذوق، حالتی تاریک و غمانگیز به من دست داده است، مانند اینکه خورشید به خاطر بیادبی ابرها تحت تأثیر قرار گرفته و تیره شده است.
انکار خود نمی کنم، اما ز حضرتت
دارم سوال کی زکرم لطف کن جواب
هوش مصنوعی: من خود را انکار نمیکنم، اما از بزرگواری شما خواهش میکنم که بفرمایید چه زمانی برای یادآوریام لطف خواهید کرد و پاسخ خواهید داد.
تو خود همان شگرف بهاری که خون خشک
در داغ لاله از نم خلقت شود گلاب
هوش مصنوعی: تو خود همان بهار شگفتانگیزی هستی که باعث میشود خون خشک شده در داغ گل لاله به گلاب تبدیل شود.
من هم نه زلف دل برونه شاهد غمم
کز من به هرزه خانه دل ها شود خراب
هوش مصنوعی: من نیز مانند دیگران، از زلف دلبر خود بیخبرم و نمیدانم چه بر سر غمهایم میآید، که ممکن است به اماکن دلشکستهها و ویران شدهها راه پیدا کند.
پس من چرا به هرزه گشایم زبان خویش
با تشنگان نزاع کنم بر سر سراب
هوش مصنوعی: چرا زبانم را به سخن بیهوده باز کنم و با تشنگان بر سر چیزی که واقعی نیست، بحث و جدل کنم؟
ای خوش متاع تر دلت از کاروان مصر
دیگر می ریز در قدح شکوه زهر ناب
هوش مصنوعی: ای خوشا که دل تو از هر چیز دیگر باارزشتر است؛ همچون کاروانی از مصر که در قدحی زهر ناب میریزد و شکوه و زیبایی را به نمایش میگذارد.
خود زهر گفتم وز محبت خجل شد
شهد است در مذاق شهید وفا عتاب
هوش مصنوعی: من خودم زهر به زبان آوردم و از عشق شرمنده شدم؛ زیرا که شیرینی را در طعم وفاداران احساس میکنم.
چون شانه صد زبان شده ام تا قسم خورم
اما به زلف دوست نه با آیت و کتاب
هوش مصنوعی: من به اندازهای تحت تأثیر عشق محبوبم قرار گرفتهام که نمیتوانم احساسات و قسمهای خود را به روشی عادی و با استفاده از کتاب و آیات بیان کنم. زلف دوست برای من آنقدر جذاب است که همهی کلامم را متوجه آن کردهام.
کز من به غیر مهر و وفا هیچ سر نزد
شرمنده نیستم ز محبت به هیچ باب
هوش مصنوعی: من فقط به جز محبت و وفاداری چیزی از من برنمیآید و در این زمینه هیچ شرمندهای ندارم؛ زیرا به هیچکسی با دلسردی و بیتوجهی عشق نورزیدهام.
مانا که دردل تو گذشتم که تیره شد
آن بوسه گاه رحمت ازین آیت عذاب
هوش مصنوعی: با اینکه من از دل تو گذشتم، آن بوسه که نشانه رحمت بود، اکنون به خاطر این نشانه عذاب، تیره و تار شده است.
ور زآن که عذرهای منت دلپذیر نیست
ختم سخن کنیم به یک حرف ازین کتاب
هوش مصنوعی: اگرچه عذرهایی که میآوریم خوشایند نیست، بهتر است سخن را به یک نکته از این کتاب ختم کنیم.
من جاهلم ز جهل نیاید به جز خطا
تو عاقلی ز عقل نزیبد مگر صواب
هوش مصنوعی: من نادان هستم و از نادانیام جز اشتباه چیزی نمیآید، در حالی که تو عاقل هستی و از عقل درست جز کار صحیح درنمیآید.