شمارهٔ ۵
سرور ارباب همت خسرو اهل هنر
ای به استقلال در ملک کرم مالک رقاب
با ضمیرت لاف می دانم نزد در حیرتم
کز چه معنی تیغ در گردن فکنداست آفتاب
با وجود جود عامت خواهش کام از فلک
بر کنار چشمه باشد خواهش آب از شراب
نکته های دلکشت چون نقطه های شین عرش
پابه فرق عیش می ساید به هنگام خطاب
دولت دارای دوران بر تو دارد اعتماد
چشم بد دور از رخ این دولت و این انتخاب
هست بی لفظ و عبارت نزد رایت جلوه گر
شاهد مقصود سایل چون عروس بی نقاب
گر بدر باشی سخایت گفته ام از من مرنج
ای سحا در بحر دستت بحر میان در اضطراب
این دلیری زان سبب کردم که هرجا دیده ام
سایلان را دیده ام غرق عرق از بس حجاب
برخلاف آن کنون ذات عدیم المثل تو
میکند احسان و میگردد ز شرم سایل آب
بی تکلف خود بده انصاف هرگز دیده ای
از کریمان جهان این رسم الا از سحاب
با دوستی های جودت بسکه دُرپاشی نمود
با در دستت اکنون بحر را همچون سحاب
ابر اگر بر حال دریا زار گرید دور نیست
طفل را دوری نباشد گریه از افلاس باب
گرز جودت مستحق ناله حقش دان برطرف
هر که را بینی شکایت می کند از بی حساب
وز هیولای عناصر ادعای وحدتی
کرده اند ارباب حکمت از برای انقلاب
گفته اند اول شود قلب هوا وانگه شود
از حرارت تا برودت آب آتش آتش آب
این سخن اصلی ندارد صاحب طبع سلیم
نه توسط بایدش کردن نه وحدت ارتکاب
عنفت آب آتش نمود و لطفت آتش آب کرد
من چنین دانسته ام والله اعلم بالصواب
کامیا با آستانت رنجه گشت از بوسه ام
بر امید پای بوس وزان نگشتم کامیاب
نور چشم عالمی اما چو چشم یار من
گاه مخموری و گاهی مستی و گاهی به خواب
اشک من حالم به طوفان داد و تو با گل رخان
در کنار آب و پنداری جهان را برده آب
همچو غنچک تیر گویا میزند بر سینه ام
یاد یار غنچکی در بزم آن عالیجناب
دوش اندر گوشه بیت الحزن تا صبح دم
با خیالت بودم از ترک ادب گرم عتاب
گفتمش در خانه کمتر می توان دیدن تو را
گفت ای فکرت خطا آخر چنین باشد صواب
گفتمش چون گفت خورشیدم من و در عرض حال
نیست الا ماهی اندر خانه خود آفتاب
گفتمش بهر چه در بزمت ندارم راه، گفت:
زانکه بزم ما بهشتست و تو از اهل عذاب
جز دعا دیگر چه می آید زمن چون طبع من
با همه حاضر جوابی ها فروماند از جواب
باد یارب روز عمرت از حساب افزون دگر
از حسابش چاره نبود باد تا یوم الحساب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سرور ارباب همت خسرو اهل هنر
ای به استقلال در ملک کرم مالک رقاب
هوش مصنوعی: آقای خوشفکر و هنرمند، تو که در ملک کرم به خودکفایی و استقلال رسیدهای، از سرور و بزرگمنشی بهرهمند هستی.
با ضمیرت لاف می دانم نزد در حیرتم
کز چه معنی تیغ در گردن فکنداست آفتاب
هوش مصنوعی: من میدانم که با وجود علم و تواناییهایت، در برابر درک و فهم عمیق زندگی حیران هستی. این حیرت به من میگوید که نور و روشنی زندگی گاه میتواند به مانند تیغی بر گردن ما تأثیرگذار باشد و ما را به چالش بکشد.
با وجود جود عامت خواهش کام از فلک
بر کنار چشمه باشد خواهش آب از شراب
هوش مصنوعی: با اینکه تو بخشنده هستی و خواستههایم به دست تو میرسد، اما گاه آرزو میکنم که به جای خواستههای بزرگ، تنها به آب زلال چشمه بسنده کنم، همچنان که دیگران شراب را طلب میکنند.
نکته های دلکشت چون نقطه های شین عرش
پابه فرق عیش می ساید به هنگام خطاب
هوش مصنوعی: نکات جذاب و دلپذیر مانند نقاطی در آسمان هستند که شادی و خوشی را به زندگی میآورند و در زمان صحبت و ارتباط، احساس خوشایندی را به ارمغان میآورند.
دولت دارای دوران بر تو دارد اعتماد
چشم بد دور از رخ این دولت و این انتخاب
هوش مصنوعی: خوشبختی و موفقیت به تو اعتماد دارند، پس نگران نگاه بد دیگران نباش و به این انتخاب و این فرصت با اطمینان نگاه کن.
هست بی لفظ و عبارت نزد رایت جلوه گر
شاهد مقصود سایل چون عروس بی نقاب
هوش مصنوعی: معنای این بیت این است که حقیقت و مقصود، بدون نیاز به کلمات و عبارات، به وضوح خود را نشان میدهد. مانند عروسی که صورتش را با نقاب نپوشانده و در برابر تماشاچیان خود نمایی میکند.
گر بدر باشی سخایت گفته ام از من مرنج
ای سحا در بحر دستت بحر میان در اضطراب
هوش مصنوعی: اگر تو بدر هستی و من از زیباییهای تو گفتم، ناراحت نشو. ای ابر، در دست تو دریا به هم ریخته و ناآرام است.
این دلیری زان سبب کردم که هرجا دیده ام
سایلان را دیده ام غرق عرق از بس حجاب
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر میگوید که او به خاطر مشاهده افرادی که در جستجوی معرفت و حقیقت هستند و در عرق و تلاش برای برداشتن حجابها و موانع قرار دارند، توانسته است دلیری به دست آورد. او از تلاش مداوم و سختی کشیدن سائلان یاد میکند و به نوعی به عمق تلاش آنها اشاره میکند.
برخلاف آن کنون ذات عدیم المثل تو
میکند احسان و میگردد ز شرم سایل آب
هوش مصنوعی: علیرغم اینکه همیشه چنین نبوده، حالا ذات بینظیر تو به نیکی عمل میکند و از شرمِ درخواستکننده، آب میشود.
بی تکلف خود بده انصاف هرگز دیده ای
از کریمان جهان این رسم الا از سحاب
هوش مصنوعی: بدون هیچ زحمت و تظاهر، انصاف را بده. آیا تاکنون از افراد بخشنده دیدهای که چنین رفتاری داشته باشند جز از ابرها؟
با دوستی های جودت بسکه دُرپاشی نمود
با در دستت اکنون بحر را همچون سحاب
هوش مصنوعی: با دوستیهای سخاوتمندانهات، آنچنان زیبایی و ارزش به وجود آوردهای که اکنون میتوانی دریای عمیق را مانند ابر نرم و سبک احساس کنی.
ابر اگر بر حال دریا زار گرید دور نیست
طفل را دوری نباشد گریه از افلاس باب
هوش مصنوعی: اگر ابر به حال دریا ناراحت شود و ببارد، دور نیست که کودک هم دوری را احساس کند و از فقر پدرش گریه کند.
گرز جودت مستحق ناله حقش دان برطرف
هر که را بینی شکایت می کند از بی حساب
هوش مصنوعی: اگر کسی از بیحسابی و مشکلاتش شکایت میکند، بداند که برای حل این مشکلات، باید به بخشش و مهربانی تو اتکا کند.
وز هیولای عناصر ادعای وحدتی
کرده اند ارباب حکمت از برای انقلاب
هوش مصنوعی: اهل دانش، از ترکیب و تغییر وضعیتهای عناصر طبیعی، به یکپارچگی و وحدتی اشاره کردهاند که به دلیل دگرگونیها و تحولاتی که رخ میدهد، به وجود آمده است.
گفته اند اول شود قلب هوا وانگه شود
از حرارت تا برودت آب آتش آتش آب
هوش مصنوعی: گفتهاند که ابتدا قلب تنها به دنبال desires و خواستهها میرود، سپس به خاطر گرما و حرارت اشتیاق، آب به آتش تبدیل میشود و آتش هم به آب تبدیل میشود.
این سخن اصلی ندارد صاحب طبع سلیم
نه توسط بایدش کردن نه وحدت ارتکاب
هوش مصنوعی: این گفته معنادار نیست و کسی که فکر روشنی داشته باشد، نه میتواند به آن توجه کند و نه میتواند آن را به هم پیوند دهد.
عنفت آب آتش نمود و لطفت آتش آب کرد
من چنین دانسته ام والله اعلم بالصواب
هوش مصنوعی: عاطفه و محبت تو باعث التیام آتش عشق من شد و در عوض، گرمی این آتش به من در آرامش وآسایش کمک کرد. من این را به این شکل درک کردهام، و خداوند بهترین آگاهان است.
کامیا با آستانت رنجه گشت از بوسه ام
بر امید پای بوس وزان نگشتم کامیاب
هوش مصنوعی: دوست محبوبم به خاطر بوسهام از محبت تو دلتنگ و ناراحت شده است، اما من به امید اینکه دوباره تو را ببینم، از این که به پای تو بیفتم و تو را به دست آورم، منصرف نشدم.
نور چشم عالمی اما چو چشم یار من
گاه مخموری و گاهی مستی و گاهی به خواب
هوش مصنوعی: تو روشنی و تابش دلها هستی، اما مانند نگاه محبوب من، گاهی سرمست و در حال نشئگی هستی و گاهی در خواب به سر میبری.
اشک من حالم به طوفان داد و تو با گل رخان
در کنار آب و پنداری جهان را برده آب
هوش مصنوعی: اشک من حال و روزم را به هم ریخت، در حالی که تو با زیبایی چهرهات کنار آب ایستادهای و انگار کل جهان زیر آب رفته است.
همچو غنچک تیر گویا میزند بر سینه ام
یاد یار غنچکی در بزم آن عالیجناب
هوش مصنوعی: مانند یک غنچهی زیبا که به دل میزند، یاد محبوبم بر سینهام سنگینی میکند، غنچهای که در محفل آن نازکدل حضور دارد.
دوش اندر گوشه بیت الحزن تا صبح دم
با خیالت بودم از ترک ادب گرم عتاب
هوش مصنوعی: شب گذشته در گوشهای از دلم، تا سپیده دم به یاد تو بودم و از آنجا که ادب را ترک کردهام، با تو از روی دلخوری صحبت میکردم.
گفتمش در خانه کمتر می توان دیدن تو را
گفت ای فکرت خطا آخر چنین باشد صواب
هوش مصنوعی: به او گفتم که نمیتوانم زیاد تو را در خانه ببینم. او جواب داد که این فکر تو اشتباه است و در واقع چنین کاری درست و منطقی است.
گفتمش چون گفت خورشیدم من و در عرض حال
نیست الا ماهی اندر خانه خود آفتاب
هوش مصنوعی: به او گفتم که من خورشیدم، و او در جواب گفت که در دنیای من فقط ماهی وجود دارد که در خانهاش آفتاب نمیتابد.
گفتمش بهر چه در بزمت ندارم راه، گفت:
زانکه بزم ما بهشتست و تو از اهل عذاب
هوش مصنوعی: به او گفتم: چرا در محفل شما جایی ندارم؟ او پاسخ داد: زیرا محفل ما بهشت است و تو از اهل عذاب و گرفتار.
جز دعا دیگر چه می آید زمن چون طبع من
با همه حاضر جوابی ها فروماند از جواب
هوش مصنوعی: جز دعای خیر، چیز دیگری از من بر نمیآید، چون با توجه به اینکه همیشه آماده و توانا در پاسخگویی هستم، از جواب دادن ناتوان ماندهام.
باد یارب روز عمرت از حساب افزون دگر
از حسابش چاره نبود باد تا یوم الحساب
هوش مصنوعی: ای کاش که روزهای عمرت بیشتر از حساب و کتابی که در نظر داری، سپری شود؛ اما متأسفانه، تا روز حسابرسی نمیتوان راهی برای فرار از این حساب و کتاب پیدا کرد.