شمارهٔ ۴
خسرو ارباب دانش سرو اهل هنر
ای به استقلال در ملک سخن مالک رقاب
با وجود شعرهای آبدارت شاعری
دیگران را راست تصویر است بر بالای آب
معنیّت از بس بلندی تا برون آید ز لب
پا به فرق عرش ساید چون دعای مستجاب
آن سفینه نیست اشعار تو در وی مندرج
ژرف دریایی است سطر و نقطه اش موج و حباب
با ضمیر لاف میدانم نزد در حیرتم
کز چه معنی تیغ در گردن فکندست آفتاب
خود بگو جز کلک جادوی فسون سازت که ساخت
بیت کزیک عنصرش باشد بنا یعنی زآب
این چنین کز دوری بزم تو گوید جان من
کس نمی گیرد مگر از دوری دریا سحاب
شکوه یی دارم اگر داری دماغ استماع
رخصتی کز چهره این راز بردارم نقاب
ربط من با میرزا نوری چو اخلاصم به تو
بر تو روشن ترز خورشید است ای عالی جناب
خود نکودانی که من این ناخوشی های فلک
دل بدو خوش میکنم در عالم پر انقلاب
بارها دیدی که گر بادی وزیدی بر سرش
آه من آتش زدی بر آسمان ناصواب
ور نشستی بر ضمیرش کرد خالم بر دهن
اشک من بنیاد عالم را رسانیدی به آب
شد کنون عمری که مجبوسست در ویرانه یی
غم فزا جایی که وام از وی کند دوزخ عذاب
از هوای گرم آن ویرانه هرگز چشم او
همچو چشم بخت بیدارت نگردد گرم خواب
با چنین حالی که گفتم خود بده انصاف من
چون توانم دید او را در لگدکوب دواب
آن که نامش را سلیمان کرده ای بر غم او
می برد فرمان دیوی چند زشت بی حجاب
بیش ازین دیوان بفرمان سلیمان بوده اند
وین سلیمان می برد فرمان دیوان العجاب
زین مراتب در گذشتم یک سوالم بیش نیست
عرضه میدارم به شرط آن که فرمایی جواب
آشنایی بر طرف آخر نه مظلوم است او
در کدامین دین روا باشد به مظلومان عتاب
از تو میلافد میفکن هم همچنینش بر زمین
وز تو می نازد مفرما بیش ازینش اضطراب
آن نوید لطف واین بی التفاتی الامان
وین خلاف رسم و این کان گهر الاجتناب
من خلاف رسم می گویم خلاف رسم کو
بر زمین افکندن نو رست رسم آفتاب
ثبت بادا نام تو در صدر دیوان هنر
تا بود ختم سخن والله اعلم بالصواب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خسرو ارباب دانش سرو اهل هنر
ای به استقلال در ملک سخن مالک رقاب
هوش مصنوعی: خسرو، صاحبنظران و بزرگترین هنرمندان، تویی که در عرصه ادبیات و سخنوری مانند یک فرمانروای مستقل و بیرقیب هستی.
با وجود شعرهای آبدارت شاعری
دیگران را راست تصویر است بر بالای آب
هوش مصنوعی: شعرهای زیبا و دلنشین من باعث میشود که شاعران دیگر فقط مانند تصاویری بر روی آب به نظر بیایند و نتوانند به خوبی برجسته شوند.
معنیّت از بس بلندی تا برون آید ز لب
پا به فرق عرش ساید چون دعای مستجاب
هوش مصنوعی: معنیاش این است که مفهوم و معنا به قدری بلند و عمیق است که وقتی از زبان بیرون میآید، به اندازهای تاثیرگذار و بزرگ است که تا بالای عرش میرسد و همچون دعایی که مورد اجابت قرار گرفته، اثرگذار است.
آن سفینه نیست اشعار تو در وی مندرج
ژرف دریایی است سطر و نقطه اش موج و حباب
هوش مصنوعی: اشعار تو مانند یک کشتی نیست که تنها در آن نوشته شده باشد، بلکه دنیای عمیقی است که هر سطر و نقطهاش مثل موج و حباب دریا، پر از احساسات و معانی است.
با ضمیر لاف میدانم نزد در حیرتم
کز چه معنی تیغ در گردن فکندست آفتاب
هوش مصنوعی: من از درک این که چرا آفتاب، مانند شمشیری، بر گردن خود آویخته است، حیرتزدهام و با خود میگویم که به چه دلیل این موضوع باید چنین باشد.
خود بگو جز کلک جادوی فسون سازت که ساخت
بیت کزیک عنصرش باشد بنا یعنی زآب
هوش مصنوعی: خودت بگو چه چیزی جز ترفند جادویی تو میتواند سبب شود که این شعر از عناصری از آب ساخته شده باشد؟
این چنین کز دوری بزم تو گوید جان من
کس نمی گیرد مگر از دوری دریا سحاب
هوش مصنوعی: دل من از دوری مجالستان این گونه ناله میکند، هیچ کس از درد دوری معشوق نمیچشد مگر آن که مانند ابر از دوری دریا به تلاطم بیفتد.
شکوه یی دارم اگر داری دماغ استماع
رخصتی کز چهره این راز بردارم نقاب
هوش مصنوعی: من یک شکوه و گلایه دارم و اگر تو آمادگی شنیدن را داری، اجازه بده که از چهرهام پرده بردارم و این راز را برایت آشکار کنم.
ربط من با میرزا نوری چو اخلاصم به تو
بر تو روشن ترز خورشید است ای عالی جناب
هوش مصنوعی: رابطه من با میرزا نوری به اندازهای خالص و صادقانه است که روشنتر از نور خورشید برای شما مشخص است، ای آقای بزرگوار.
خود نکودانی که من این ناخوشی های فلک
دل بدو خوش میکنم در عالم پر انقلاب
هوش مصنوعی: من نمیتوانم خودم را با بدیها و سختیهای دنیا آشنا کنم، در حالی که دل من به او (خداوند) آرامش میدهد و در این روزگار پرآشوب شاداب است.
بارها دیدی که گر بادی وزیدی بر سرش
آه من آتش زدی بر آسمان ناصواب
هوش مصنوعی: چندین بار مشاهده کردی که زمانی که بادی به سمت او میوزد، آه من همچون آتش بر آسمان ناعادلانه میسوزد.
ور نشستی بر ضمیرش کرد خالم بر دهن
اشک من بنیاد عالم را رسانیدی به آب
هوش مصنوعی: اگر بر دل او نشستی، دستان خود را بر دهان بگذاری، اشک من جهانی را به آب رسانده است.
شد کنون عمری که مجبوسست در ویرانه یی
غم فزا جایی که وام از وی کند دوزخ عذاب
هوش مصنوعی: اکنون سالهاست که در یک مکان ویران و غمانگیز گرفتار شدهام، جایی که عذابها و رنجها میتواند از آنجا به من برسد.
از هوای گرم آن ویرانه هرگز چشم او
همچو چشم بخت بیدارت نگردد گرم خواب
هوش مصنوعی: از هوای گرمی که آن ویرانه دارد، هیچگاه چشمان او مانند چشمان بخت بیدار تو گرم خواب نخواهند شد.
با چنین حالی که گفتم خود بده انصاف من
چون توانم دید او را در لگدکوب دواب
هوش مصنوعی: با چنین وضعیتی که توصیف کردم، خودت قضاوت کن که چگونه میتوانم او را در حالتی ببینم که زیر پاهای وسیله نقلیه قرار دارد.
آن که نامش را سلیمان کرده ای بر غم او
می برد فرمان دیوی چند زشت بی حجاب
هوش مصنوعی: آن شخصی که تو او را سلیمان نامیدهای، به خاطر غم و اندوهش، چندین دیو زشت و بدصورت را به خدمت میگیرد تا او را تسلی دهد.
بیش ازین دیوان بفرمان سلیمان بوده اند
وین سلیمان می برد فرمان دیوان العجاب
هوش مصنوعی: بسیاری از دیوانها در گذشته به فرمان سلیمان بودهاند و این سلیمان، فرمان دیوان شگفتانگیز را به عهده دارد.
زین مراتب در گذشتم یک سوالم بیش نیست
عرضه میدارم به شرط آن که فرمایی جواب
هوش مصنوعی: از این مراحل عبور کردهام و فقط یک سوال دارم. آن را مطرح میکنم به این شرط که پاسخی به من بدهی.
آشنایی بر طرف آخر نه مظلوم است او
در کدامین دین روا باشد به مظلومان عتاب
هوش مصنوعی: آشنایی به پایان کار خود نمیرسد و او که مظلوم است، در کدام دین اجازه دارد به بیگناهان خشم و عتاب نشان دهد؟
از تو میلافد میفکن هم همچنینش بر زمین
وز تو می نازد مفرما بیش ازینش اضطراب
هوش مصنوعی: از تو محبت و لطف نریزید، زیرا دلشنگی و نازش را بیشتر از این دچار اضطراب نکنید.
آن نوید لطف واین بی التفاتی الامان
وین خلاف رسم و این کان گهر الاجتناب
هوش مصنوعی: این شعر به معنای این است که شخصی امیدی به مهربانی و لطف دارد، اما در عین حال بیتوجهی را تجربه میکند. این تضاد با انتظاراتش و همچنین نادیده گرفتن قواعد و آداب باعث نگرانی و ناراحتی او شده است. به طور کلی، او احساس میکند که در موقعیتی غیرعادی و ناخوشایند قرار گرفته است.
من خلاف رسم می گویم خلاف رسم کو
بر زمین افکندن نو رست رسم آفتاب
هوش مصنوعی: من به طرز غیرمعمولی سخن میگویم، زیرا عادت بر این است که نور جدیدی که بر زمین میافتد، به اندازهای که به خورشید مرتبط است، از بین برود.
ثبت بادا نام تو در صدر دیوان هنر
تا بود ختم سخن والله اعلم بالصواب
هوش مصنوعی: امیدوارم نامت در آغاز کتاب هنر نوشته شود تا جایی که سخن به پایان برسد. به راستی که تنها خدا از حقیقت مطلع است.