شمارهٔ ۲۵
عالم به غیب اگر نیست چون هر که را قرین شد
نشنیده زونویسد هرچش گذشت در دل
آب سیه برآرد و از قعر بحر تیره
در ثمین نماید چون آورد به ساحل
از ضعف میبرندش بر دوش و این عجب تر
گز یک قدم تواند رفتن ز چین به بابل
گر جمله جهان را چومیر جمله عالم
بخشد نمیکند سر بالا ز شرم سایل
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عالم به غیب اگر نیست چون هر که را قرین شد
نشنیده زونویسد هرچش گذشت در دل
هوش مصنوعی: اگر کسی به عالم غیب آگاه نیست، پس چرا هر کسی که با دیگران همراه میشود، از آنچه در دلش میگذرد، خبر ندارد؟
آب سیه برآرد و از قعر بحر تیره
در ثمین نماید چون آورد به ساحل
هوش مصنوعی: آب تیره و سیاه حتی در عمق دریا میتواند زیبایی را نشان دهد و وقتی به ساحل میرسد، جلوهای زیبا و دلنواز پیدا میکند.
از ضعف میبرندش بر دوش و این عجب تر
گز یک قدم تواند رفتن ز چین به بابل
هوش مصنوعی: در پی ضعف و ناتوانی، او را با زحمت روی دوش میبرند و جالبتر این که با وجود این وضعیت، او میتواند یک گام از چین به بابل بردارد.
گر جمله جهان را چومیر جمله عالم
بخشد نمیکند سر بالا ز شرم سایل
هوش مصنوعی: اگر همهی جهان را به کسی بدهند، او از شرمِ درخواست کنندگان، سرش را بالا نمیبرد.