گنجور

شمارهٔ ۱۵

می‌دهند از شوق آن رخساره جان از بهر آن
روز و شب خورشید و مه در خانه روشن کردنند
گر غباری داشتی در دل بیا بگذر بس است
از غریبانی که کویت را غبار دامنند
دوستند آنان که در اندیشه ی قتل منند
دشمنانم دوستند و دوستانم دشمنند
با خیالت تا بود در سینه دل در گفتگو
بلبلان را شکوه باشد کار تا در گلشنند
بر امید دیدن خورشید رویت مهر و ماه
گاه بر درگاه و گه در بام و گه در روزنند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می‌دهند از شوق آن رخساره جان از بهر آن
روز و شب خورشید و مه در خانه روشن کردنند
هوش مصنوعی: از روی شوق، جان خود را به خاطر آن چهره زیبا می‌دهند و روز و شب، خورشید و ماه را برای روشن کردن خانه می‌آورند.
گر غباری داشتی در دل بیا بگذر بس است
از غریبانی که کویت را غبار دامنند
هوش مصنوعی: اگر ناراحتی و غمی در دل داری، با آن کنار بیا، زیرا دیگر غریبانی که به تو وابسته‌اند، فقط باعث دلتنگی‌ات می‌شوند.
دوستند آنان که در اندیشه ی قتل منند
دشمنانم دوستند و دوستانم دشمنند
هوش مصنوعی: افرادی که در فکر از بین بردن من هستند، به نوعی برای من دوست به حساب می‌آیند، و بالعکس، کسانی که به ظاهر دوستانم هستند، در واقع به من ضرر می‌زنند.
با خیالت تا بود در سینه دل در گفتگو
بلبلان را شکوه باشد کار تا در گلشنند
هوش مصنوعی: به دلی که در آن خیال تو وجود دارد، بلبلان به خاطر زیبایی و داستان‌های خود شکایت و گفتگو دارند، تا زمانی که در باغ و گلزار باشند.
بر امید دیدن خورشید رویت مهر و ماه
گاه بر درگاه و گه در بام و گه در روزنند
هوش مصنوعی: به امید دیدن چهره‌ات، گاهی در درگاه، گاهی در بام و گاهی در پنجره‌های خانه‌ات منتظرم.