گنجور

شمارهٔ ۷

چون گرم گریه کردم چشم گهرفشان را
انداختم به ساحل چون موج آسمان را
ترسم زننگ ننهد دیگر بر آستان پا
ورنه به بوسه زحمت میدادم آستان را
تا زودتر بسوزی ای برق آه او را
چون عندلیب از خس میسازم آشیان را
گر بودی از سگانش امید التفاتی
کی بود تاب بودن در سینه استخوان را
جان را نبود قوت کز سینه تا لب آید
از چاک سینه صد در بررخ گشوده جان را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون گرم گریه کردم چشم گهرفشان را
انداختم به ساحل چون موج آسمان را
هوش مصنوعی: در حین اینکه با شدت گریه می‌کردم، چشمانم را به سمت ساحل انداختم که مانند امواج آسمان در حال حرکت بود.
ترسم زننگ ننهد دیگر بر آستان پا
ورنه به بوسه زحمت میدادم آستان را
هوش مصنوعی: نگرانی من این است که دیگر نتوانم به پای درگاه کسی برسم و به همین دلیل، با بوسه‌ای که بر آن درگاه می‌زدم، خود را به زحمت می‌انداختم.
تا زودتر بسوزی ای برق آه او را
چون عندلیب از خس میسازم آشیان را
هوش مصنوعی: برای اینکه سریع‌تر بسوزی، ای برق، آه او را، من مانند بلبل، آشیانه‌ام را از خس و خاشاک می‌سازم.
گر بودی از سگانش امید التفاتی
کی بود تاب بودن در سینه استخوان را
هوش مصنوعی: اگر از سگ‌ها امید توجهی بود، آیا می‌توانست تاب تحمل وجود استخوان را در سینه داشته باشد؟
جان را نبود قوت کز سینه تا لب آید
از چاک سینه صد در بررخ گشوده جان را
هوش مصنوعی: جان من به حدی ضعیف است که نمی‌تواند از سینه‌ام خارج شود و به لب‌هایم برسد، در حالی که درد و غم در دل من به شدت وجود دارد.