گنجور

شمارهٔ ۴۷

یا رضای دوست باید یا رضای خویشتن
آشنای او نباید آشنای خویشتن
آتشم بی سوختن چون زندگانی می کنم
تا نسوزم برنمی خیزم ز جای خویشتن
من سزای آتش و از دیده آبم برکنار
در کنار خود نمی بینم سزای خویشتن
گرنه در آیینه خود را دیده ای زنجیر زلف
از چه رو می افکنی هردم به پای خویشتن
بی تو دل خون کردم و از دیده بیرون ریختم
عاقبت از دل گرفتم خون بهای خویشتن
گفتمش درد دل و گفت از خدا شرمی بدار
کس در آتش چون رود هردم به پای خویشتن
ای که می‌گویی چرا بر خود نمی‌سوزد دلت
آتشم، آتش نمی‌سوزد برای خویشتن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یا رضای دوست باید یا رضای خویشتن
آشنای او نباید آشنای خویشتن
هوش مصنوعی: یا باید به دنبال رضایت محبوب باشی یا به دنبال رضایت خود؛ اما نباید همزمان به شناخت او پرداخته و در عین حال خود را بشناسی.
آتشم بی سوختن چون زندگانی می کنم
تا نسوزم برنمی خیزم ز جای خویشتن
هوش مصنوعی: می‌خواهم بگویم که مثل آتش هستم که بدون سوختن زندگی می‌کند. تا زمانی که نسوزم، از جایم بلند نمی‌شوم و به حرکت درنمی‌آیم.
من سزای آتش و از دیده آبم برکنار
در کنار خود نمی بینم سزای خویشتن
هوش مصنوعی: من سزاوار آتش هستم و از چشم دیگران دورم. در کنار خودم نمی‌توانم حقیقت وجودی‌ام را ببینم.
گرنه در آیینه خود را دیده ای زنجیر زلف
از چه رو می افکنی هردم به پای خویشتن
هوش مصنوعی: اگر خود را در آینه دیده‌ای، پس چرا هر لحظه زنجیر موهایت را به پای خود می‌اندازی؟
بی تو دل خون کردم و از دیده بیرون ریختم
عاقبت از دل گرفتم خون بهای خویشتن
هوش مصنوعی: بی تو، دل را به درد و اندوه آمیختم و اشک‌هایی که از چشمانم ریختم، سرانجام به این نتیجه رسیدم که باید از دل خود، بهایی برای وجودم بپردازم.
گفتمش درد دل و گفت از خدا شرمی بدار
کس در آتش چون رود هردم به پای خویشتن
هوش مصنوعی: به او گفتم از غم‌هایم بگویم، اما او پاسخ داد که از خدا خجالت بکش. هیچ‌کس در آتش مصیبت دیگران نرود و مدام خود را در درد و رنج غرق کند.
ای که می‌گویی چرا بر خود نمی‌سوزد دلت
آتشم، آتش نمی‌سوزد برای خویشتن
هوش مصنوعی: ای کسی که می‌گویی چرا دلت آتش نمی‌گیرد، بدان که آتش برای خود نمی‌سوزد.