شمارهٔ ۴۶
سرو من آمد به باغ ای سرو، سربازی مکن
پیش سرو قامتش دیگر سرافرازی مکن
نیست دل در سینه ای جان چند کاوی سینه را
آتشت مُرد است، با خاکسترش بازی مکن
در گلویم شو گره ای گریه تا دم درکشم
تا توانی پرده پوشی گیر و غمازی مکن
ای که می سوزی مرا با ناله زارم بساز
با تو می سازیم ما با ما تو ناسازی مکن
رستگاری در خموشی باشد ای مرغ چمن
نکته ای گفتم بفهم و نکته پردازی مکن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سرو من آمد به باغ ای سرو، سربازی مکن
پیش سرو قامتش دیگر سرافرازی مکن
هوش مصنوعی: دوستانه به درخت سرو میگوید که هیچ فشاری به او نیاورید و خودتان را کمتر از او نشان ندهید. این سرو به باغ آمده و زیبایی و سربلندیاش قابل توجه است؛ بنابراین، از او خواهش میکند که به خود نبالد و خود را بزرگتر از آنچه هست، نبیند.
نیست دل در سینه ای جان چند کاوی سینه را
آتشت مُرد است، با خاکسترش بازی مکن
هوش مصنوعی: در هیچ سینهای دل واقعی وجود ندارد، زیرا با وجود جان، دلها بیمعنی هستند. اگر دل مرده است، با خاکستر آن بازی نکن.
در گلویم شو گره ای گریه تا دم درکشم
تا توانی پرده پوشی گیر و غمازی مکن
هوش مصنوعی: در گلویم یک گره از گریه بزن تا زمانی که بتوانی، پردهپوشی کن و غیبت نکن.
ای که می سوزی مرا با ناله زارم بساز
با تو می سازیم ما با ما تو ناسازی مکن
هوش مصنوعی: ای کسی که با نالههای رنجآورم مرا میسوزانی، خواهش میکنم برای من کاری کن. ما با تو کنار میآییم، اما تو با ما نامهربانی نکن.
رستگاری در خموشی باشد ای مرغ چمن
نکته ای گفتم بفهم و نکته پردازی مکن
هوش مصنوعی: رستگاری در سکوت و آرامش است، ای پرنده باغ. حرفی را که گفتم درک کن و بیشتر به بحث و جدل نپرداز.

ابوالحسن فراهانی