شمارهٔ ۴۵
مژده باد ای دل که باز آن شمع را پروانهام
کز نگاه آشنایش از خرد بیگانهام
من شرارم دوری آتش نمیسازد مرا
تا ز آتش دور گشتم با فنا همخانهام
بینصیبم از شراب وصل گویی چون حباب
سرنگون ایجاد شد روز ازل پیمانهام
هر نفس با مرگ امیدی به سر میآورم
نگذرد یک دم که شیون نیست در ویرانهام
آن ز هر شمعی در آتش این ز هر گل در خروش
ننگ عشاقند دائم بلبل و پروانهام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مژده باد ای دل که باز آن شمع را پروانهام
کز نگاه آشنایش از خرد بیگانهام
هوش مصنوعی: خوشحال باش ای دل، زیرا دوباره به آن شمعی که پروانهاش هستم، نزدیک شدهام. به طوری که از نگاه آشنای او احساس ناآشنایی و بیگانگی میکنم.
من شرارم دوری آتش نمیسازد مرا
تا ز آتش دور گشتم با فنا همخانهام
هوش مصنوعی: من مانند یک شعله هستم که از آتش دور شدهام و این دوری باعث نمیشود که آتش مجدداً به وجود بیاید. به همین خاطر، وقتی از آتش دور شدم، اکنون با نابودی و فنا همنشین شدهام.
بینصیبم از شراب وصل گویی چون حباب
سرنگون ایجاد شد روز ازل پیمانهام
هوش مصنوعی: من از نعمت وصال و عشق بیبهرهام، مانند حبابی که در اثر سقوط از بین میرود. در روز آغاز، پیمانهام به همین صورت شکل گرفت.
هر نفس با مرگ امیدی به سر میآورم
نگذرد یک دم که شیون نیست در ویرانهام
هوش مصنوعی: هر لحظه از زندگیام را با امید به مرگ سپری میکنم و هیچ لحظهای از آرامش نیست که در دل این ویرانی فریاد و نالهای وجود نداشته باشد.
آن ز هر شمعی در آتش این ز هر گل در خروش
ننگ عشاقند دائم بلبل و پروانهام
هوش مصنوعی: من همیشه در حال عشق و شور و شوق هستم، همانطور که بلبل در آواز خواندن و پروانه در پرواز است. عشق مانند شمعی است که در آتش میسوزد و وجود من را پر از هیجان و هیاهو میکند.

ابوالحسن فراهانی