گنجور

شمارهٔ ۳۹

ز مژگان پر برآوردست و سویش می‌پرد چشمم
دلی دارم نثار خاک راهش می‌برد چشمم
چو طفل ناخلف چون از نظر خواهد فکند آخر
سرشکم را به خون دل چرا می‌پرورد چشمم
دمادم می‌کند دامان مژگان پر ز در گویا
برای سرمه خاک رهگذارش می‌خرد چشمم
میان چشم و دل پیوسته چون بودی نمی‌دانم
که با این دشمن خونی به سر چون می‌برد چشمم
چرا درهای اشکم را چنین در خاک می‌ریزد
اگر جز خاک پایش در نظر می‌آورد چشمم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز مژگان پر برآوردست و سویش می‌پرد چشمم
دلی دارم نثار خاک راهش می‌برد چشمم
هوش مصنوعی: چشمانم به خاطر زیبایی‌های او پر از اشک است و همچنان به سوی او پرواز می‌کند. دل من فدای اوست و هرگاه به یادش می‌افتم، به سمت خاکی که در آن قدم می‌زند می‌روم.
چو طفل ناخلف چون از نظر خواهد فکند آخر
سرشکم را به خون دل چرا می‌پرورد چشمم
هوش مصنوعی: هنگامی که کودک نافرمان از دور دست می‌شود، چرا باید چشمانم با اشک خونینش را پر کند؟
دمادم می‌کند دامان مژگان پر ز در گویا
برای سرمه خاک رهگذارش می‌خرد چشمم
هوش مصنوعی: چشمم هر لحظه به مژگانش نگاه می‌کند و به خاطر زیبایی‌اش، خاک زیر پاهایش را به جای سرمه می‌خرد.
میان چشم و دل پیوسته چون بودی نمی‌دانم
که با این دشمن خونی به سر چون می‌برد چشمم
هوش مصنوعی: میان چشم و دل همیشه یک رابطه وجود دارد، اما نمی‌دانم چگونه می‌توانم با این دشمن قدیمی که به دل من آسیب می‌زند، کنار بیایم.
چرا درهای اشکم را چنین در خاک می‌ریزد
اگر جز خاک پایش در نظر می‌آورد چشمم
هوش مصنوعی: چرا اشک‌هایم را به زمین می‌ریزم اگر چشمم فقط او را مانند خاک پایش ببیند؟