شمارهٔ ۳۴
از صبوری لاف زد خون دل ناشاد ریز
خار در آرامگاه صبر بی بنیاد ریز
من نخواهم رفت ازین در آتشم در زن بسوز
وز برای امتحان خاکسترم بر باد ریز
مرد دوری نیستی ای دل چو من بسمل شوم
خویشتن را خون کن و در دامن صیاد ریز
مست عشقم لطف را از قهر نتوانم شناخت
خواه جرمم بخش و خواهی ناوک بیداد ریز
ای صبا گر میتوانی پای خسرو نازک است
خار راه عشق را در دیده فرهاد ریز
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از صبوری لاف زد خون دل ناشاد ریز
خار در آرامگاه صبر بی بنیاد ریز
هوش مصنوعی: صبوری را نشانهای از قدرت میداند، اما در دلش غمی عمیق وجود دارد. او در مکانی که صبر بیاساس حاکم است، احساس ناراحتی و تلخی میکند و در این مکان به واقعیت تلخی که در دل دارد اشاره میکند.
من نخواهم رفت ازین در آتشم در زن بسوز
وز برای امتحان خاکسترم بر باد ریز
هوش مصنوعی: من قصد ترک کردن این مکان را ندارم، حتی اگر آتش به جانم بیفتد. بسوز و خاکسترم را به باد بده تا فقط برای امتحان من باشد.
مرد دوری نیستی ای دل چو من بسمل شوم
خویشتن را خون کن و در دامن صیاد ریز
هوش مصنوعی: ای دل، تو که دوری ت را احساس میکنی، مثل کسی که در دام افتاده، اگر بندهات شوم، خود را به چنگال صیاد بسپار و در دامن او ریز.
مست عشقم لطف را از قهر نتوانم شناخت
خواه جرمم بخش و خواهی ناوک بیداد ریز
هوش مصنوعی: من در شوق عشق به حالت مستی رسیدهام و نمیتوانم محبت را از غضب تشخیص دهم. خواه مرا ببخشی و خواه به من بلای ناگهانی بزنی، برایم یکسان است.
ای صبا گر میتوانی پای خسرو نازک است
خار راه عشق را در دیده فرهاد ریز
هوش مصنوعی: ای نسیم، اگر میتوانی، پای خسرو بسیار حساس است. پس خارهای مسیر عشق را در چشمان فرهاد بریز.