شمارهٔ ۳۱
دردا که یار بر سر لطف نهان نماند
نامهربان دو روز به ما مهربان نماند
شرمنده ی سگان ویم، بعد مرگ هم
کز سوز سینه در تن من استخوان نماند
اکنون کشید تیغ که در آستان او
دیگر برای روح شهیدان مکان نماند
از بس به باغ برد صبا عطر بهر گل
خاکم به سر که خاک در آن آستان نماند
او خود به اختیار کی این لطف می نمود
تیرش ز جذبه ی دل ما در کمان نماند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دردا که یار بر سر لطف نهان نماند
نامهربان دو روز به ما مهربان نماند
هوش مصنوعی: ای کاش محبت و لطف محبوب برای همیشه باقی میماند، اما متأسفانه او تنها برای مدت کوتاهی با ما مهربان بود و حالا این مهربانی را از ما دریغ کرده است.
شرمنده ی سگان ویم، بعد مرگ هم
کز سوز سینه در تن من استخوان نماند
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و دلبستگیام به سگان ویم، حتی بعد از مرگ نیز از دلتنگی و درد درونم چیزی جز استخوانی بر جا نمیماند.
اکنون کشید تیغ که در آستان او
دیگر برای روح شهیدان مکان نماند
هوش مصنوعی: اکنون زمان آن رسیده که شمشیر کشیده شود، زیرا در حضور او دیگر جایی برای روح شهیدان وجود ندارد.
از بس به باغ برد صبا عطر بهر گل
خاکم به سر که خاک در آن آستان نماند
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه صبا (باد بهاری) به باغ عطر و بوی گلها میآورد، من خاک خود را بر سر میریزم، چون دیگر هیچ خاکی در آن آستان (درگاه) باقی نمانده است.
او خود به اختیار کی این لطف می نمود
تیرش ز جذبه ی دل ما در کمان نماند
هوش مصنوعی: او با میل خود این لطف را نمیکرد، تیر اشتیاق دل ما دیگر در کمان نمانده است.