گنجور

شمارهٔ ۳

مخواه از دوستان ای دوست عذر کم‌نگاهی را
که هم چشم تو خواهد کرد آخر عذرخواهی را
نه خورشید است دارد داغ های او فلک بر دل
ز شب هر صبحدم می‌افکند داغ سیاهی را
شهادت بر جراحت‌های دل داد اشک و نشنیدی
بلی چرخ ست ناپرسیده می‌داد این گواهی را
ز اشک و چهره بردم سیم و زر وصلش نشد ممکن
به سیم و زر خریدن نیست ممکن پادشاهی را
ندانی حال دل تا ساعتی بر دیده ننشینی
نه طوفان دیده نه دریا چه می‌دانی تباهی را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مخواه از دوستان ای دوست عذر کم‌نگاهی را
که هم چشم تو خواهد کرد آخر عذرخواهی را
هوش مصنوعی: ای دوست، از دوستانت درخواست نکن که به خاطر کم‌توجهی‌ات عذرخواهی کنند، زیرا در نهایت خود چشمان تو نیز عذرخواهی خواهند کرد.
نه خورشید است دارد داغ های او فلک بر دل
ز شب هر صبحدم می‌افکند داغ سیاهی را
هوش مصنوعی: در آسمان خورشید نیست و جایگرین آن، دردها و غم‌های زندگی بر دل‌ها سایه می‌اندازند. هر صبح، غم‌ها و تیرگی‌های شب گذشته را بر دوش ما می‌گذارند.
شهادت بر جراحت‌های دل داد اشک و نشنیدی
بلی چرخ ست ناپرسیده می‌داد این گواهی را
هوش مصنوعی: اشک‌ها به عنوان نشانه‌ای از درد دل شکایت کردند، اما تو متوجه نشدی. البته که زندگی همیشه بی‌خبر از این دردها گواهی می‌دهد.
ز اشک و چهره بردم سیم و زر وصلش نشد ممکن
به سیم و زر خریدن نیست ممکن پادشاهی را
هوش مصنوعی: از اشک و چهره‌ام جواهرات و نقره به دست آوردم، اما نتوانستم آنچه را که می‌خواستم به دست بیاورم. خریدن عشق او با پول و ثروت امکان‌پذیر نیست، حتی برای یک پادشاه.
ندانی حال دل تا ساعتی بر دیده ننشینی
نه طوفان دیده نه دریا چه می‌دانی تباهی را
هوش مصنوعی: اگر مدتی به دل دیگران توجه نکنی، نمی‌دانی که چه حالتی دارند. نه طوفان‌های داخلی‌شان را درک می‌کنی و نه عمق مشکلاتشان را می‌شناسی. پس چه چیزهایی را می‌توانی از ویرانی‌ها و رنج‌هایشان بفهمی؟