گنجور

شمارهٔ ۱۸

ز ضعف تن مژه‌ام را به هم رسیدن نیست
نبستن مژه از مرده بهر دیدن نیست
خوشم به سنگدلی‌های او که درد مرا
دل ار نه سنگ بود، طاقت شنیدن نیست
مرا جفای تو پابسته‌تر کند، آری
چو پر بسوزد پروانه را پریدن نیست
به خون تپیدن بسمل، یقین نمود مرا
که بعد کشته شدن نیز آرمیدن نیست
چه شد که از رخ او گل نچیده‌ام کان گل
برای زینت باغ است، بهر چیدن نیست
تأسف است که بر روزگار رفته خورد
برای کشته شدن صید را تپیدن نیست
چگونه آه کشم، کآنچنان گرفتارم
به دست غم که مجال نفس کشیدن نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز ضعف تن مژه‌ام را به هم رسیدن نیست
نبستن مژه از مرده بهر دیدن نیست
هوش مصنوعی: به خاطر ضعف بدنم، نمی‌توانم چشمانم را به هم بیاورم. چشم‌هایم که به خاطر دیدن یک مرده بسته نمی‌شوند.
خوشم به سنگدلی‌های او که درد مرا
دل ار نه سنگ بود، طاقت شنیدن نیست
هوش مصنوعی: از بی‌احساسی او خوشحالم، چون اگر دلش مثل سنگ نبود، نمی‌توانست درد من را تحمل کند.
مرا جفای تو پابسته‌تر کند، آری
چو پر بسوزد پروانه را پریدن نیست
هوش مصنوعی: درد و رنج ناشی از بی‌مهری تو برای من بیشتر می‌شود. درست است که وقتی پروانه در آتش می‌سوزد، دیگر نمی‌تواند پرواز کند.
به خون تپیدن بسمل، یقین نمود مرا
که بعد کشته شدن نیز آرمیدن نیست
هوش مصنوعی: به شدت زخم خوردن و درد کشیدن کسی که به قتل رسیده، به من این را ثابت کرد که بعد از مرگ نیز آسایش و آرامش وجود ندارد.
چه شد که از رخ او گل نچیده‌ام کان گل
برای زینت باغ است، بهر چیدن نیست
هوش مصنوعی: چرا از زیبایی او بهره‌ای نبرده‌ام؟ زیرا این زیبایی برای تزئین و زیبایی باغ است و برای چیدن و برداشتن نیست.
تأسف است که بر روزگار رفته خورد
برای کشته شدن صید را تپیدن نیست
هوش مصنوعی: نفس تاسف بر گذشته‌ای که سپری شده است، حالا برای از دست رفتن شکار دیگری هیچ نشانه‌ای از درد و رنج ندارد.
چگونه آه کشم، کآنچنان گرفتارم
به دست غم که مجال نفس کشیدن نیست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چطور آه بزنم، زیرا آن‌قدر درگیر غم و اندوه هستم که حتی فرصتی برای نفس کشیدن ندارم.