شمارهٔ ۱۴
ز یار شکوه عاشق به کفر نزدیک است
بدی که صاحب روی نکو کند نیک است
دلم در آن خم زلفست گرچه خود دورم
چه غم ز دوری راهست دل چو نزدیک است
همای روح سعادت به دام ما افتد
عجب که نگسلد این رشته سخت باریک است
فتاده زلف تو چون سایه چراغ به پات
درست بوده که پای چراغ تاریک است
کسی گمان نبرم کز تو جان تواند برد
که ترک چشم تو آشوب ترک و تاجیک است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز یار شکوه عاشق به کفر نزدیک است
بدی که صاحب روی نکو کند نیک است
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر زیبایی یار خود، ممکن است به کفر نزدیک شود، اما کسی که در عین دوستی با او، کارهای نیکو انجام میدهد، واقعاً انسان خوبی است.
دلم در آن خم زلفست گرچه خود دورم
چه غم ز دوری راهست دل چو نزدیک است
هوش مصنوعی: دلم در آن خم زلفت است و با اینکه از تو دورم، این دوری برایم مهم نیست، چون راهی وجود دارد و دل من به تو نزدیک است.
همای روح سعادت به دام ما افتد
عجب که نگسلد این رشته سخت باریک است
هوش مصنوعی: اگر روح سعادت به دام ما بیفتد، عجیب است که این رشته باریک و محکم نتواند گسسته شود.
فتاده زلف تو چون سایه چراغ به پات
درست بوده که پای چراغ تاریک است
هوش مصنوعی: زلفهای تو مثل سایهی چراغ به پای تو افتادهاند، که در حقیقت پای چراغ تاریک است.
کسی گمان نبرم کز تو جان تواند برد
که ترک چشم تو آشوب ترک و تاجیک است
هوش مصنوعی: هیچکس گمان نکند که میتواند از عشق و جذبهی تو دل بکند، چرا که زیبایی و مجذوبیت تو آنقدر قوی است که ترک و تاجیک (دو قومیت) را به هم میزند و آرامش را از آنها میگیرد.