گنجور

شمارهٔ ۳

خوش در نگار بسته دگر نوبهارست
گل رنگ کرده باز به خون هزار دست
آب از نگار رنگ برد وین عجب که گل
از آب ابر بسته چنین در نگار دست
از حرص چیدن گل شاید که در چمن
روید به جای سبزه از مرغزار دست
ز آبی که ابر بر رخ گل زد سپیده دم
شستست نوبهار ز صبر و قرار دست
یارب چه گل شکفته چمن را که از نسیم
بر دست میزند ز تحیر چنار دست
در موسم چنین همه کس در کنار یار
جز من که میدهد غمم از هر کنار دست
دستم ز کوتهی به گریبان نمی رسد
من از جنون برم سوی دامان یار دست
از دست من چه آید کز ضعف چون چنار
میلرزد از نسیمم بی اختیار دست
بس نیست از برای گریبان در یدنم
گر چون چنار رویدم از تن هزار دست
... بسته باشد بر دست های نگار
گویند عادت ست کشیدن ز کار دست
بس چون فراق دست تعدی دراز کرد
اکنون که کرده است به خونم نگار دست
من سوگوار هجرم دستم نگر بسر
بر سر که میزند به جز از سوگوار دست
نه نه گرفته دستم دامان شاه دین
بر فرق خود نشانده ام از افتخار دست
شاه سریر دین که در ایام جود او
بر سر نزد کسی به جز از انتظار دست
پا در میان اگر ننهادی عطای او
از تن به گاه خلقت کردی فرار دست
نبود؟ مجّره آن چه تو بینی که آسمان
بر سینه می نهد بر او بنده وار دست
انگشت زینهار برآورد دست خلق
از بس که کرد جودش در زیر بار دست
چرخ بلند اگر نبود آستان او
بر چرخ از چه دارد امیدوار دست
جودی بود ورا که ز حرص سوال او
خواهد چنین نخست ز صورت نگار دست
ای دل ز آستان رضا برمگیر سر
از دامن امام امم وامدار دست
تا دامن نبی و ولی آوری به کف
داده خدا تو را زیمین و یسار دست
شاها اگر بدیدی حاتم کف تو را
از آستین نکردی بیرون ز عار دست
روز و شب از زمانه برافتد اگر نهد
منعت بروی سینه ی لیل و نهار دست
فرزند آن شهی تو که جای نهاد پا
کانجا نهاده بود خداوندگار دست
جود تو در شمار از آن تن نمیدهد
کز اخذ باز ماند وقت شمار دست
شاها به فّر مدح تو امروز برده ام
در فن شعر از شعر ای کبار دست
از تیر آسمان قصب السّبق میبرم
بر زرده ی قلم چو نمایم سوار دست
شیرین بود چنان سخنم کز نوشتنش
باید مکید عمری چون شیرخوار دست
گرچه گداست شاعر شکر خدا نشد
از آستین هیچ کسم شرمسار دست
در دامن ثنای تو زدوست فکرتم
کردیم ردیف شعر بدین اعتبار دست
بر دفتر ار خلاف مدیحت رقم کند
دردم ز آستین کنم اندر حصار دست
مداح آستان توام در گذشت آن
مدح آن که بوسه زنندش کبار دست
گلدسته ریاض صدارت که می برد
از ابر گوهر افشان وقت نثار دست
آن کو زمین سپهر سپهر برین شود
علمش چو بر فلک نهاد از اقتدار دست
بحر کرم سمی گل گلشن خلیل
گر مهر برده رایش در اشتهار دست
تا نوبت کرم به کف او بیوفتاد
از دامن هنر نکشید افتقار دست
دارند از برای بقایش جهانیان
بر کرد کار در دل شبهای تار دست
چون مدح او نگویم کز یمن همتش
داده مرا زیارتت ای شهریار دست
گر در جوار حفظش گیرد غبار جای
من بعد باد را نبود بر غبار دست
در امر برخلاف طبیعت کند دگر
مخمور را به لرزه نیارد خمار دست
تا هست بر زبان خلایق که کس ندید
بالای دست خالق پروردگار دست
در دست مرگ دامن خصم تو و تو را
تا دامن قیامت بر روزگار دست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش در نگار بسته دگر نوبهارست
گل رنگ کرده باز به خون هزار دست
هوش مصنوعی: در چهره زیبا، بهار جدیدی آغاز شده است، گلی که به رنگ خون، هزاران دست را زینت داده است.
آب از نگار رنگ برد وین عجب که گل
از آب ابر بسته چنین در نگار دست
هوش مصنوعی: آب رنگ چهره معشوق را از بین برد و این حیرت‌انگیز است که گل از آب پرورش یافته، چنین در چهره معشوق جا گرفته است.
از حرص چیدن گل شاید که در چمن
روید به جای سبزه از مرغزار دست
هوش مصنوعی: به خاطر طمع و حرص چیدن گل، ممکن است در چمن به جای سبزه، چیزی دیگر بروید. از این رو، باید از دشت و مرغزار دوری کرد.
ز آبی که ابر بر رخ گل زد سپیده دم
شستست نوبهار ز صبر و قرار دست
هوش مصنوعی: با بارانی که ابر بر روی گل می‌ریزد، صبح زود، نوید بهار آغاز می‌شود و این نشانه‌ای از صبر و آرامش است.
یارب چه گل شکفته چمن را که از نسیم
بر دست میزند ز تحیر چنار دست
هوش مصنوعی: ای خداوند، چگونه گل‌های شکفته در چمن از نسیم چه حالی به دست می‌زنند؛ چنار نیز در حیرت به این منظره نگاه می‌کند.
در موسم چنین همه کس در کنار یار
جز من که میدهد غمم از هر کنار دست
هوش مصنوعی: در این فصل که همه افراد در کنار محبوبشان هستند، تنها من هستم که با غم و اندوه خود تنها مانده‌ام و این حالت را از هر طرف تجربه می‌کنم.
دستم ز کوتهی به گریبان نمی رسد
من از جنون برم سوی دامان یار دست
هوش مصنوعی: دست من به خاطر کوتاهی به گریبانم نمی‌رسد و از سر جنون به سوی آغوش محبوب می‌روم.
از دست من چه آید کز ضعف چون چنار
میلرزد از نسیمم بی اختیار دست
هوش مصنوعی: من از دست خودم چه می‌توانم بکنم، وقتی که مانند درخت چنار از باد و نسیم می‌لرزم و به طور ناخودآگاه تحت تأثیر قرار می‌گیرم.
بس نیست از برای گریبان در یدنم
گر چون چنار رویدم از تن هزار دست
هوش مصنوعی: کافی نیست که فقط لباس من را بکشید، اگر مثل درخت چنار باشم، هزار دست از بدنم خواهد روید.
... بسته باشد بر دست های نگار
گویند عادت ست کشیدن ز کار دست
هوش مصنوعی: می‌گویند که وقتی دستان زیبای معشوقه را ببینی، معمولاً از کار دست خود باز می‌مانی و به این عادت دچار می‌شوی.
بس چون فراق دست تعدی دراز کرد
اکنون که کرده است به خونم نگار دست
هوش مصنوعی: چندین بار که جدایی باعث زخم و آزار شده، حالا که عشق به من آسیب زده، این زخم عمیق‌تر شده است.
من سوگوار هجرم دستم نگر بسر
بر سر که میزند به جز از سوگوار دست
هوش مصنوعی: من در غم دوری محبوبم بسیار ناراحت و غمگین هستم. دستم را ببین که چطور به سرم می‌زند، زیرا تنها کسی که این کار را می‌کند، کسی است که در سوگ و اندوه به سر می‌برد.
نه نه گرفته دستم دامان شاه دین
بر فرق خود نشانده ام از افتخار دست
هوش مصنوعی: من با افتخار دستانم را به دامن پادشاه دین سپرده‌ام و این افتخار را بر سرم دارم.
شاه سریر دین که در ایام جود او
بر سر نزد کسی به جز از انتظار دست
هوش مصنوعی: پادشاهی که در دوران بخشش و نیکوکاری‌اش، هیچ‌کس را از خود ناامید نمی‌کند و همواره منتظر کمک و دستگیری از دیگران است.
پا در میان اگر ننهادی عطای او
از تن به گاه خلقت کردی فرار دست
هوش مصنوعی: اگر قدمی در این مسیر برنداری، نعمت او را از دست خواهی داد و در زمان خلقت به دوری و فرار از او خواهی افتاد.
نبود؟ مجّره آن چه تو بینی که آسمان
بر سینه می نهد بر او بنده وار دست
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن احساساتی عمیق دربارهٔ عظمت آسمان و زمین اشاره دارد. شاعر به طور نمادین به این نکته می‌پردازد که آسمان بر زمین، که همچون بنده‌ای در برابر اوست، حس خاصی دارد. این احساس به مراتب بزرگ‌تر از آن چیزی است که می‌توان دید و درک کرد. آسمان با زیبایی و شکوه خود، در واقع امری فراتر از آنچه در ظاهر می‌بینیم، تعبیری از وجود و زندگی است.
انگشت زینهار برآورد دست خلق
از بس که کرد جودش در زیر بار دست
هوش مصنوعی: دست خداوند به خاطر generosity و بخشندگی‌اش، از شدت فشار و بار سنگین، بالا رفته و به ما رحم کرده است.
چرخ بلند اگر نبود آستان او
بر چرخ از چه دارد امیدوار دست
هوش مصنوعی: اگر چرخ فلک وجود نمی‌داشت، چه بود که او بر آن تکیه کند و به آن امیدوار باشد؟
جودی بود ورا که ز حرص سوال او
خواهد چنین نخست ز صورت نگار دست
هوش مصنوعی: در اینجا به توضیح یکی از جنبه‌های انسانی اشاره شده است. شخصی از روی حرص و کنجکاوی، به دنبال شناخت و درک عمیق‌تری از زیبایی‌ها و موجودات است. این جستجو در واقع نشان‌دهنده اشتیاق و تمایل او برای کشف و فهم بهتر دنیای اطرافش می‌باشد.
ای دل ز آستان رضا برمگیر سر
از دامن امام امم وامدار دست
هوش مصنوعی: ای دل، از درگاه امام رضا روی نگردان و دامن او را رها نکن. دستت را از حمایت ایشان کوتاه مکن.
تا دامن نبی و ولی آوری به کف
داده خدا تو را زیمین و یسار دست
هوش مصنوعی: اگر دامن پیامبر و ولی را به دست آورده‌ای، خداوند تو را از زمین و چپ و راست حمایت کرده است.
شاها اگر بدیدی حاتم کف تو را
از آستین نکردی بیرون ز عار دست
هوش مصنوعی: ای شاه، اگر حاتم را می‌دیدی، هرگز دستت را از آستین بیرون نمی‌آوردی، چرا که از شرم دست به خیری نمی‌زدی.
روز و شب از زمانه برافتد اگر نهد
منعت بروی سینه ی لیل و نهار دست
هوش مصنوعی: اگر روز و شب از چنگ زمانه رهایی یابند، تو با دستانت می‌توانی بر سینه شب و روز مانع ایجاد کنی.
فرزند آن شهی تو که جای نهاد پا
کانجا نهاده بود خداوندگار دست
هوش مصنوعی: فرزند آن فرمانروا تو هستی که خداوند دست خود را در آنجا قرار داده است.
جود تو در شمار از آن تن نمیدهد
کز اخذ باز ماند وقت شمار دست
هوش مصنوعی: بخشش تو به قدری زیاد است که نمی‌توان آن را با هیچ عددی اندازه‌گیری کرد، زیرا هرگز از دریافت نعمت‌ها باز نمی‌ماندی حتی زمانی که حساب و کتاب آنها را می‌کنی.
شاها به فّر مدح تو امروز برده ام
در فن شعر از شعر ای کبار دست
هوش مصنوعی: ای شاهان، امروز در فن شعر برای تو مدحی آورده‌ام و این کار را با دستانی پر از توانایی انجام داده‌ام.
از تیر آسمان قصب السّبق میبرم
بر زرده ی قلم چو نمایم سوار دست
هوش مصنوعی: از آسمان هدف را به دست می‌آورم و بر روی کاغذ می‌نویسم مانند سوارکاری که افسار در دست دارد.
شیرین بود چنان سخنم کز نوشتنش
باید مکید عمری چون شیرخوار دست
هوش مصنوعی: سخنم به قدری شیرین و دلنشین بود که باید آن را به گونه‌ای با احتیاط و علاقه‌مندی نوشید و لذت برد؛ مانند کودکی که از شیر مادرش بهره‌مند می‌شود.
گرچه گداست شاعر شکر خدا نشد
از آستین هیچ کسم شرمسار دست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه شاعر در وضعیتی فقیرانه به سر می‌برد، اما به خاطر شکرگزاری خداوند، هیچ‌کس از کمک به او احساس شرمندگی نمی‌کند.
در دامن ثنای تو زدوست فکرتم
کردیم ردیف شعر بدین اعتبار دست
هوش مصنوعی: در آغوش ستایش تو، به فکر تو بودیم و آن‌چنان در نظم شعر غرق شدیم که به این خاطر دست به قلم بردیم.
بر دفتر ار خلاف مدیحت رقم کند
دردم ز آستین کنم اندر حصار دست
هوش مصنوعی: اگر در دفتر دشمنی تو نقصی بر نام نیک من بنویسند، من درد و رنج خود را از آستینم به نمایش می‌گذارم و در حصار دستم قرار می‌دهم.
مداح آستان توام در گذشت آن
مدح آن که بوسه زنندش کبار دست
هوش مصنوعی: من یک مداح دربار تو هستم و آن مدح و ستایشی که درباره‌اش گفته می‌شود، مربوط به کسی است که بزرگانی او را با بوسه می‌ستایند.
گلدسته ریاض صدارت که می برد
از ابر گوهر افشان وقت نثار دست
هوش مصنوعی: گلدسته‌ای که در باغ صدارت قرار دارد و تمامی زیبایی‌ها و ثروت‌های آسمانی را از ابرها به زمین می‌ریزد، زمانی که دست نثار می‌شود.
آن کو زمین سپهر سپهر برین شود
علمش چو بر فلک نهاد از اقتدار دست
هوش مصنوعی: هر کس که بر فراز آسمان‌ها برود و علم و دانشش را به اوج برساند، قدرت و توانایی او همچون ستاره‌ای در آسمان نمایان خواهد شد.
بحر کرم سمی گل گلشن خلیل
گر مهر برده رایش در اشتهار دست
هوش مصنوعی: در دنیای بخشندگی، دریایی از نیکویی وجود دارد. اگر محبت و عشق را از او بگیری و به دیگران برسانی، این کار باعث اعتلای نام و یاد تو خواهد شد.
تا نوبت کرم به کف او بیوفتاد
از دامن هنر نکشید افتقار دست
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت لطف و مهربانی او فرا رسید، بدون اینکه به هنر خود ببالد یا خود را برتر از دیگران بداند، از دامن هنر خود را کنار کشید.
دارند از برای بقایش جهانیان
بر کرد کار در دل شبهای تار دست
هوش مصنوعی: جهانیان در دل شب‌های تاریک به فکر حفظ و بقای خود هستند و برای این کار تلاش می‌کنند.
چون مدح او نگویم کز یمن همتش
داده مرا زیارتت ای شهریار دست
هوش مصنوعی: وقتی که درباره تو تعریف نمی‌کنم، به خاطر بزرگواری‌ات فرصتی برای زیارت تو به من عطا شده است، ای پادشاه.
گر در جوار حفظش گیرد غبار جای
من بعد باد را نبود بر غبار دست
هوش مصنوعی: اگر در کنار حفاظت او غبار، گودالی از من باشد، بعد از آن دیگر بادی بر غبار نخواهد وزید.
در امر برخلاف طبیعت کند دگر
مخمور را به لرزه نیارد خمار دست
هوش مصنوعی: اگر کسی برخلاف طبیعت خود عمل کند، در این صورت نمی‌تواند به سادگی تغییر کند و رفتارهایش تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد.
تا هست بر زبان خلایق که کس ندید
بالای دست خالق پروردگار دست
هوش مصنوعی: تا زمانی که مردم به زبان بیاورند که کسی بالای دست خداوند پروردگار را ندیده است.
در دست مرگ دامن خصم تو و تو را
تا دامن قیامت بر روزگار دست
هوش مصنوعی: در برابر مرگ، دشمن تو و خود تو تا روز قیامت در معرض آزمون و چالش‌های زندگی قرار دارید.