گنجور

شمارهٔ ۲

ترسم که بس که می کنم از درد اضطراب
از من چو نور دیده کند یار اجتناب
آهم ربوده خواب کسان ورنه گفتمی
هرگز کسی مبیناد این روز را به خواب
از آب دیده بر سر دریا نشسته ام
با آن که آب در بدنم نیست چون حباب
خواب آن چنان محال نماید نظر به من
کز بخت خویش هم بنمایم قبول جواب
گویا گداخته است شکر خواب صبح دم
در آب دیده من همچون شکر در آب
شد درد عاشق من و این طرفه تر که من
چون عاشقان فشانم از دیده خون ناب
بر چشم من چنین که شد از روزگار تنگ
ترسم ز سایه اش نگذارد بر آفتاب
مانند کودکان ز مکتب گریخته
به گریه در کنار نگیرم خط و کتاب
بینم به چشم خویش قیامت که اختران
از آسمان چشمم ریزند بی حساب
پوشیده اند پرده نشینان چشم من
بر هفت پرده پرده ی دیگر زهی حجاب
پوشند پرده مردم بر عیب خویشتن
بر پرده من چه پوشم ازینم در اضطراب
اشکم شراب رنگ شد از خون و دور نیست
گر بر منش زمانه به عیشی کند حساب
عین الکمال دور ز عیشی که کرده ام
از چشم خود پیاله و از خون خود شراب
از زلف و روی لاله رخان دیده بسته ام
کاین یک به مهر ماند و آن یک به مشک ناب
یارب چه حالت یست که بر درد چشم من
بی صورت است درمان چون صورت بر آب
دیگر چه واقعه ست که چون طره های یار
از بوی مشک و عنبر آیم به پیچ و تاب
دارد خبر از آمدن روز از آن شود
براین نوید مرغ سحر ناله غراب
گفتم به اشک شویم از دیده رنگ خون
از خود بتر نمود به خود دیده ام خضاب
هرگز گلی که دید که رنگش فزون شود
هرچند بیش گیرد از وی کسی گلاب
پرهیز تا به چند کسی چند دست خویش
همچون مگس به سر زند از دیدن لعاب
آب ار برد غبار پس از آب ریختن
چشم مرا غبار شد چنین حجاب
چسبیده آن چنان مژه هایم به هم که نیست
امکان باز کردن آن هم به هیچ باب
اکنون درست کشت مرا گرچه گفته اند
تا آن که چشم باز کنی بگذرد شباب
با درد بر نیاید هرگز به حیله کس
بیهوده دیده ی من در شیر کرد آب
شیری که می چکانم در دیده خون شود
آری به اصل باشد هرچیز را مآب
شادم بدین زگریه خونین که عاقبت
خواهد گرفت خون من این چرخ ناصواب
پرهیزگاریم همه از ترس مردم ست
زان هرگزم نجات نمی بخشد از عذاب
چون سایه اختیار نمودم ز چشم درد
باری روم به سایه شاه فلک جناب
شاه زمانه مهدی هادی لقب که هست
معصوم از پدر به پدر تا ابوتراب
شاهی که آفتاب برای منیر او
جوید بسان ذره به خورشید انتساب
دارم زبیم عدلش بر دیده آستین
ترسم که سیل اشک کند خانه خراب
شد چون رکاب دیده ام از نوری نصیب
در انتظار آن که کند پای در رکاب
شاها تو آن امامی کز خاک پای تو
یعنی که من سپهر برین می کشد عتاب
آن کس که دامن توبه امید دیگری
از کف گذاشت بس بود او را همین عذاب
این بس عذاب تشنه که از آب بگذرد
وانگه به قصد آب نهد روی بر سر آب
چاهی است تیره در نظر عقل آسمان
قدر تو یوشفی ست در... فلک جناب
تا سوی لامکان کشدش زین چه عمیق
افکند مالک قدر از کهکشان طناب
گردانم این که ترک ادب نیست بنده را
گفتن مدیح و کردن هردم چنین خطاب
تا آنکه زنده باشم گویم مدیح تو
یا مدح خادم تو مخدوم کامیاب
خصمند دست و کلکش یا دوستان هم
مشکل بود ازین دو یکی کردن ارتکاب
گر زانکه دشمنند چرا همچو دوستان
از وصل یکدگر همه عمرند کامیاب
ور زانکه دوستند چرا پس دو شغل ضد
از شغل های عالم کردند انتخاب
آن هر دری که دید پراکنده میکند
وین روز و شب نماید نظم در خوشاب
از آبداری سخن بی نظیر وی
از من اگر سوال کنی بشنوی جواب
در هر زمین که طرح سخن شد به نوک کلک
کاوید آن چنان که رسیدن آن زمین به آب
ماهی ز وصل دریا آسوده خاطر است
اما ز دوری او دایم در اضطراب
ما را ز ماهی قلم و بحر دست او
برعکس این مشاهده افتد زهی عجاب
تا دیده ام معانی وی در لباس نظم
دعوی کنم که دیده ام اندر شب آفتاب
در علم و شعر پرهیز و صاحب اقتدار
در نظم و نثر پادشاه مالک الرقاب
شد وقت آن که کاتب اعمال نظم وی
بر آسمان بر وجود دعاهای مستجاب
باد آسمان به رفعت قدر رفیع تو
اما به شرط آن که مبنیاد انقلاب
غم منزل عدوی تو جوید بی درنگ
شادی به درگه تو شتابد بی مآب
هستم امیدوار که بادا بدین نسق
تا خاک را درنگ و فلک را بود شتاب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترسم که بس که می کنم از درد اضطراب
از من چو نور دیده کند یار اجتناب
هوش مصنوعی: نگرانم که به خاطر دلتنگی و دردی که دارم، محبوبم از من دوری کند و مانند نور چشمی از من فاصله بگیرد.
آهم ربوده خواب کسان ورنه گفتمی
هرگز کسی مبیناد این روز را به خواب
هوش مصنوعی: اگر ناله‌ام خواب دیگران را گرفته است، به شما می‌گفتم که هرگز کسی خواب چنین روزی را نمی‌بیند.
از آب دیده بر سر دریا نشسته ام
با آن که آب در بدنم نیست چون حباب
هوش مصنوعی: من در کنار دریا نشسته‌ام و اشک‌هایم مانند آب دریا رفته‌اند، با این حال خودم خالی از آب هستم، درست مثل حبابی که پر از هواست.
خواب آن چنان محال نماید نظر به من
کز بخت خویش هم بنمایم قبول جواب
هوش مصنوعی: خواب چنان رویایی به من نشان می‌دهد که حتی از سرنوشت خودم هم راضی و خوشحال به نظر می‌رسم.
گویا گداخته است شکر خواب صبح دم
در آب دیده من همچون شکر در آب
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که اشک‌های من در صبح به مانند شکر در آب حل شده و گداخته شده‌اند.
شد درد عاشق من و این طرفه تر که من
چون عاشقان فشانم از دیده خون ناب
هوش مصنوعی: عاشق من دچار درد و رنجی شده، و جالب‌تر اینکه من مانند عاشقان دیگر اشک ریخته، از چشمانم خون جاری است.
بر چشم من چنین که شد از روزگار تنگ
ترسم ز سایه اش نگذارد بر آفتاب
هوش مصنوعی: دوران سختی بر من گذشته و از آن می‌ترسم که سایه‌اش بر زندگی‌ام بماند و اجازه ندهد به آرامش و روشنی برسم.
مانند کودکان ز مکتب گریخته
به گریه در کنار نگیرم خط و کتاب
هوش مصنوعی: مانند کودکانی که از مدرسه فرار کرده و ناراحت هستند، نمی‌توانم در کنار کسی به گریه بپردازم و از کتاب و نوشتن دور شوم.
بینم به چشم خویش قیامت که اختران
از آسمان چشمم ریزند بی حساب
هوش مصنوعی: در برابر چشمانم، روز قیامت را می‌بینم که ستاره‌ها به شکل بی‌نظمی از آسمان به زمین می‌ریزند.
پوشیده اند پرده نشینان چشم من
بر هفت پرده پرده ی دیگر زهی حجاب
هوش مصنوعی: چشم من به پرده‌های مختلفی از راز و رمز پوشیده شده است و این حجاب‌ها، مانع دیدن حقیقت می‌شوند.
پوشند پرده مردم بر عیب خویشتن
بر پرده من چه پوشم ازینم در اضطراب
هوش مصنوعی: مردم عیب‌های خود را با پرده‌ای می‌پوشانند، ولی من در این نگرانی و اضطراب نمی‌دانم چه چیزی را از دیگران پنهان کنم.
اشکم شراب رنگ شد از خون و دور نیست
گر بر منش زمانه به عیشی کند حساب
هوش مصنوعی: اشک من با رنگ خون آمیخته شده و دور نیست که روزگار یک زمانی مرا به خوشی‌هایش بسنجد.
عین الکمال دور ز عیشی که کرده ام
از چشم خود پیاله و از خون خود شراب
هوش مصنوعی: من از زندگی که داشته‌ام دوری می‌کنم، بر این اساس که نوشیدنی‌هایم را از چشم خود و شرابم را از خون خود به دست آورده‌ام.
از زلف و روی لاله رخان دیده بسته ام
کاین یک به مهر ماند و آن یک به مشک ناب
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جذابیت دو جلوه از عشق، یکی را به خاطر محبت و دیگری را به خاطر خلوص و اصالتش از دست داده‌ام.
یارب چه حالت یست که بر درد چشم من
بی صورت است درمان چون صورت بر آب
هوش مصنوعی: ای خدای من، چه حالی داری که درمان درد چشمان من بی‌صورت است، مانند تصویری که بر آب نقش می‌بندد.
دیگر چه واقعه ست که چون طره های یار
از بوی مشک و عنبر آیم به پیچ و تاب
هوش مصنوعی: دیگر چه واقعه‌ای رخ داده است که وقتی موهای یار بوی مشک و عنبر می‌دهد، من به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرم و دچار چرخش و هیجان می‌شوم.
دارد خبر از آمدن روز از آن شود
براین نوید مرغ سحر ناله غراب
هوش مصنوعی: پرندگان سحرگاهی از آمدن روز خبر می‌دهند و با ناله، نوید خوشی را به گوش می‌رسانند.
گفتم به اشک شویم از دیده رنگ خون
از خود بتر نمود به خود دیده ام خضاب
هوش مصنوعی: گفتم که با اشک احساسات خود را نشان دهم، اما رنگ خون از غم درونم به وضوح نمایان شد، چون خود را در آینه دیدم که مانند خضاب رنگین شده‌ام.
هرگز گلی که دید که رنگش فزون شود
هرچند بیش گیرد از وی کسی گلاب
هوش مصنوعی: گل هرگز نمی‌خواهد که رنگش بیشتر شود، حتی اگر کسی به او گلاب بیشتری بدهد. این نشان می‌دهد که طبیعت و زیبایی خود را با افزایش کثرت و محبوبیت نمی‌خواهد بلکه بیشتر به عمق و اصالت خود اهمیت می‌دهد.
پرهیز تا به چند کسی چند دست خویش
همچون مگس به سر زند از دیدن لعاب
هوش مصنوعی: از کسی که مثل مگس به زیبایی‌های ظاهری و فریبنده می‌چسبد، دوری کن و احتیاط کن؛ چون این جذابیت‌ها ممکن است تو را از مسیر صحیح منحرف کنند.
آب ار برد غبار پس از آب ریختن
چشم مرا غبار شد چنین حجاب
هوش مصنوعی: اگر آب غبار را ببرد، پس از آن که آب بر روی چشمان من ریخته شود، غبار به وجود می‌آید و برای من مانند حجاب می‌شود.
چسبیده آن چنان مژه هایم به هم که نیست
امکان باز کردن آن هم به هیچ باب
هوش مصنوعی: مژه‌های من به قدری به هم چسبیده است که هیچ راهی برای باز کردن آن‌ها وجود ندارد.
اکنون درست کشت مرا گرچه گفته اند
تا آن که چشم باز کنی بگذرد شباب
هوش مصنوعی: اکنون که به درستی مرا از پا درآورده‌اند، با این‌که گفته‌اند جوانی تا زمانی که چشم را باز کنی، سپری خواهد شد.
با درد بر نیاید هرگز به حیله کس
بیهوده دیده ی من در شیر کرد آب
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به آسانی به درد و مشکلات من غلبه کند؛ زیرا چشم من بیهوده در آب شیرین نگاه نمی‌کند.
شیری که می چکانم در دیده خون شود
آری به اصل باشد هرچیز را مآب
هوش مصنوعی: شیری که در چشمانم می‌ریزد، باعث می‌شود که چشمانم خونین شود. بله، هر چیزی ریشه‌ای دارد و به اصل خود برمی‌گردد.
شادم بدین زگریه خونین که عاقبت
خواهد گرفت خون من این چرخ ناصواب
هوش مصنوعی: من از اینکه با درد و رنجی عمیق، شادابم، چرا که می‌دانم در نهایت این زندگی ناعادلانه از خون من خواهد گرفت.
پرهیزگاریم همه از ترس مردم ست
زان هرگزم نجات نمی بخشد از عذاب
هوش مصنوعی: ما همه از ترس قضاوت و واکنش مردم از اعمال ناپسند دوری می‌کنیم، اما بدانیم که این ترس هیچ‌گاه نمی‌تواند ما را از عذاب و مجازات الهی نجات دهد.
چون سایه اختیار نمودم ز چشم درد
باری روم به سایه شاه فلک جناب
هوش مصنوعی: چون تصمیم گرفتم که تحت تاثیر نگاه دیگران نباشم، از این درد و رنج می‌خواهم به آرامش و سایه بزرگتری پناه ببرم.
شاه زمانه مهدی هادی لقب که هست
معصوم از پدر به پدر تا ابوتراب
هوش مصنوعی: مهدی، که لقب هادی را دارد و شاه زمانه است، معصوم است و نسب او از پدر به پدر ادامه دارد تا به ابوتراب می‌رسد.
شاهی که آفتاب برای منیر او
جوید بسان ذره به خورشید انتساب
هوش مصنوعی: پادشاهی که همچون خورشید می‌درخشد و نورش به دیگران تابیده می‌شود، همانند ذره‌ای است که به خورشید وابسته است.
دارم زبیم عدلش بر دیده آستین
ترسم که سیل اشک کند خانه خراب
هوش مصنوعی: من از شدت ترس از عدالت او، آستینم را پر از اشک کرده‌ام؛ می‌ترسم که سیلاب اشک‌هایم باعث ویرانی‌ام شود.
شد چون رکاب دیده ام از نوری نصیب
در انتظار آن که کند پای در رکاب
هوش مصنوعی: چشمم به نور توجه دوخته شده است و منتظر هستم که کسی قدم به عرصه بگذارد و مرا از این انتظار برهاند.
شاها تو آن امامی کز خاک پای تو
یعنی که من سپهر برین می کشد عتاب
هوش مصنوعی: ای شاه، تو کسی هستی که خاک پای تو به قدری ارزشمند است که آسمان برتر از خود را به خاطر تو به انتقاد می‌کشد.
آن کس که دامن توبه امید دیگری
از کف گذاشت بس بود او را همین عذاب
هوش مصنوعی: کسی که از توبه و امید خود به دیگران دست کشیده، همین عذاب برای او کافی است.
این بس عذاب تشنه که از آب بگذرد
وانگه به قصد آب نهد روی بر سر آب
هوش مصنوعی: فردی به شدت تشنه است و حتی از کنار آب می‌گذرد، اما وقتی به آب دسترسی پیدا می‌کند، تمام توجهش به آب جلب می‌شود. این نشان می‌دهد که شدت عطش چگونه می‌تواند انسان را به سمت آب بکشاند.
چاهی است تیره در نظر عقل آسمان
قدر تو یوشفی ست در... فلک جناب
هوش مصنوعی: درک عقل از حقیقت تو مانند چاهی تاریک است و مقام تو همچون ستاره‌ای در آسمان است که در میان فلک می‌درخشد.
تا سوی لامکان کشدش زین چه عمیق
افکند مالک قدر از کهکشان طناب
هوش مصنوعی: آن کس که عمیق‌ترین دانش و قدرت را دارد، مانند مالکی که در دنیایی بی‌نهایت دراز می‌کند، می‌تواند انسان را به عمق لامکان و بی‌نهایت سوق دهد.
گردانم این که ترک ادب نیست بنده را
گفتن مدیح و کردن هردم چنین خطاب
هوش مصنوعی: گفتن شعر و ستایش درباره کسی، هر لحظه و به طور مداوم، بی‌احترامی به ادب نیست.
تا آنکه زنده باشم گویم مدیح تو
یا مدح خادم تو مخدوم کامیاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که زنده هستم، ستایش تو یا ستایش خدمت‌گزار تو را خواه‌ام گفت.
خصمند دست و کلکش یا دوستان هم
مشکل بود ازین دو یکی کردن ارتکاب
هوش مصنوعی: یکی از دوستان اشاره می‌کند که انتخاب بین دو چیز دشوار است و این کار ممکن است به مشکلاتی منجر شود. در حقیقت، گاهی اوقات باید بین دو گزینه حیاتی یکی را انتخاب کنیم و این انتخاب می‌تواند بسیار سخت باشد.
گر زانکه دشمنند چرا همچو دوستان
از وصل یکدگر همه عمرند کامیاب
هوش مصنوعی: اگر دشمنان یکدیگر هستند، چرا مثل دوستان زندگی می‌کنند و تمام عمرشان را در کنار هم با خوشحالی می‌گذرانند؟
ور زانکه دوستند چرا پس دو شغل ضد
از شغل های عالم کردند انتخاب
هوش مصنوعی: اگر به دوستی‌اش اشاره می‌شود، پس چرا شغل‌هایی را انتخاب کرده‌اند که با هم تضاد دارند و در عالم با یکدیگر سازگار نیستند؟
آن هر دری که دید پراکنده میکند
وین روز و شب نماید نظم در خوشاب
هوش مصنوعی: هر دروازه‌ای را که او می‌بیند، به هم می‌ریزد و این جریان روز و شب، نظمی خوش و زیبا به وجود می‌آورد.
از آبداری سخن بی نظیر وی
از من اگر سوال کنی بشنوی جواب
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسی دربارهٔ ویژگی‌های کم‌نظیر این فرد، به تو پاسخ می‌دهم.
در هر زمین که طرح سخن شد به نوک کلک
کاوید آن چنان که رسیدن آن زمین به آب
هوش مصنوعی: در هر مکانی که صحبت و گفت‌وگو آغاز شود، باید به دقت و با تیزبینی به ادامه آن پرداخت تا به نتیجه و جواب مورد نظر دست یابیم.
ماهی ز وصل دریا آسوده خاطر است
اما ز دوری او دایم در اضطراب
هوش مصنوعی: ماهی وقتی در دریا باشد و به وصال آن برسد، آرامش دارد و احساس راحتی می‌کند. اما همین که از دریا دور می‌شود، دائماً در نگرانی و اضطراب به سر می‌برد.
ما را ز ماهی قلم و بحر دست او
برعکس این مشاهده افتد زهی عجاب
هوش مصنوعی: ما با وجود اینکه در دنیای مادی و محدود زندگی می‌کنیم، به وسیله‌ی خلاقیت و استعدادهایی که داریم، توانسته‌ایم کارهایی شگفت‌انگیز و متفاوت انجام دهیم که واقعاً شگفت‌آور است.
تا دیده ام معانی وی در لباس نظم
دعوی کنم که دیده ام اندر شب آفتاب
هوش مصنوعی: من تا حالا معانی او را در قالب شعر دیده‌ام و می‌توانم ادعا کنم که در شب ستارگان، آفتاب را مشاهده کرده‌ام.
در علم و شعر پرهیز و صاحب اقتدار
در نظم و نثر پادشاه مالک الرقاب
هوش مصنوعی: در دانش و شعر باید احتیاط کرد و کسی که در نظم و نثر توانمند است، مانند یک پادشاه بر جان‌های مردم مسلط است.
شد وقت آن که کاتب اعمال نظم وی
بر آسمان بر وجود دعاهای مستجاب
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده است که نویسنده‌ی تقدیر، کارهای زیبای او را در آسمان ثبت کند و وجود دعاهای مستجاب را به تصویر بکشد.
باد آسمان به رفعت قدر رفیع تو
اما به شرط آن که مبنیاد انقلاب
هوش مصنوعی: باد در آسمان در ارتفاعی به اندازه‌ی مقام بلند تو در حرکت است، البته به شرطی که تغییر و انقلابی در اینجا ایجاد نشود.
غم منزل عدوی تو جوید بی درنگ
شادی به درگه تو شتابد بی مآب
هوش مصنوعی: غم به سرعت به دنبال منزلگاه دشمن تو می‌گردد و شادی بدون هیچ تب و تابی به سوی تو می‌آید.
هستم امیدوار که بادا بدین نسق
تا خاک را درنگ و فلک را بود شتاب
هوش مصنوعی: من امیدوارم که به این ترتیب، زمین آرام بگیرد و آسمان با شتاب حرکت کند.