شمارهٔ ۱
آنم که از ضمیر منست انور آفتاب
زان برندارد ازقدم من سر آفتاب
کردندی از ثوابتش افلاک سنگسار
گر دست و پای من بفتادی گر آفتاب
خورشید ملک دانشم و بر معاینم
الفاظ عاشقند چو هندو بر آفتاب
در لفظ بد نگنجد، بکر ضمیر من
از صبح میکند کندار چادر آفتاب
هر صفحه از سفینه ی من آسمان بود
اما ستارگانش سر تا سر آفتاب
هر صبح تا به شام اختر انتظار
تا آن که کی غروب کند دیگر آفتاب
شعر مرا مگر ز عطارد شنیده است
کافتاده است از نظر اختر آفتاب
آبش ز سرگذشت بس از رشک من گریست
زین رو در آب جوید نیلوفر آفتاب
تازاد معنی من آفاق را گرفت
آفاق گیر زاید از مادر آفتاب
الا معاینم که دقیقند و روشنند
پروین که دیده است درو مضمر آفتاب
ایران کنون به شعر بلندم منور است
ای آسمان برون بر از این کشور آفتاب
در بحر و بر عالم مانند من ندید
هرچند شد مسافر بحروبر آفتاب
روشن دلم چه شد که زخاک است بسترم
آخر نه هم ز خاک کند بستر آفتاب
چون دیگران نه بندم مضمون دیگری
کی نور عایت کند از اختر آفتاب
دانی کز آسمان ز چه افتاد بر زمین
می خواست سایه افتد از من بر آفتاب
گر میل سرفشانی در پای من نداشت
بر چرخ از چه گشت سراپا سر آفتاب
بیهوده با من این همه گرمی نمی کند
طبعم چه حق ها که ندارد بر آفتاب
باید به بندگی منش اعتراف کرد
گر خود درین مقام شود داور آفتاب
چون بنده ام نباشد کاندر گریزگاه
کلکم نوشت در عقب حیدر آفتاب
در دفتری که مدح وصی رسول بود
کردم ردیف شعر درین دفتر آفتاب
شاهی که چون فکندی رایش زنور خوان
همچون هلال کشتی تن پرور آفتاب
بر تن هنوز جامه درد از فراق او
با آن که صبح دارد اندر بر آفتاب
گر مرغ ساخت عیسی از کل ضمیر او
سازد بالتفات زخاکستر آفتاب
گر پا نهد ز دایره امر وی برون
هم چرخ خود برون کند از خیبر آفتاب
تا دفع چشم بد کند از رای روشنش
آتش شد و سپند شد و مجمر آفتاب
گر ز آن که بردی از سر اخلاص نام وی
دیدی درون ظلمت اسکندر آفتاب
در جوی صبح ار چه خورد غوطه هر صباح
رشکش اگر ندارد در آذر آفتاب
روشن بدوست و هرچه شد کز مخالفان
چون صبح کاذبند مقدم بر آفتاب
گرچه سه پرده بسته به رخ از هر آسمان
دارد هنوز روی زمین انور آفتاب
خصمان شوند منکر فضل و کمال وی
کوران نهند تهمت ظلمت بر آفتاب
گر روز بذل دیدی آن دست زرفشان
کی از هلال باز گرفتی زر آفتاب
ور یاری از ضمیرش جستی کجا شدی
از لقمه ی کسوف سیه منظر آفتاب
دانی کسوف چیست ضمیر؟ میرزد
هنگام لاف و دعوی سیلی بر آفتاب
نه نه شبیه قنبر او شد که تا دود
اندر رکاب او بدل قنبر آفتاب
این همه نه شکوه میبرد از رای او باد
زان می کند پلاس سیه بر آفتاب
چرخ نه کوکب ست این پا بیش رای او
آورده بر غلای خود محضر آفتاب
شاها پس از رسول تو بر خلق سروری
چون آن که بر ستاره بود سرور آفتاب
باشد پس از رسول خلافت تو را که تو
ماه جهان فروزی و پیغمبر آفتاب
از جویبار قدرت یک جوی کهکشان
وز مطبخ نوالت یک اخگر آفتاب
گر نیست وصف صدق جز آل و را حرام
بر صبح صادق از چه کشد خنجر آفتاب
از سردی فلک به تو آرد پناه مهر
دردی برهنه چون ننشیند در آفتاب
عون تو بود ورنه به ساحل نمی رسد
زین بحر همچو کشتی بی لنگر آفتاب
خوش کور باطن است که خاک در تو دید
و آنگاه شد فریفته ی زیور آفتاب
تا کردم آفتاب ردیف مدح تو
ای رای انورت را مدحت گر آفتاب
بالید بس که بر خود زین ذوق هر صباح
بیرون فتاد از بغل خاور آفتاب
هرگز جدا نگردد چون دل ز کوی یار
گردون اگر برون بزد زین در آفتاب
من کیستم که بگذرم اندر ضمیر تو
ای معنی ضمیر ترا مظهر آفتاب
بر خاک آستان تو جاکرده و هنوز
از بخت خویشتن نکند باور آفتاب
تر دامنی من منگر گرچه بی گزاف
گر دامنم فشاری گردد تر آفتاب
زین بهتر که به حالم در حشر کن نظر
گرمی فزون نماید در محشر آفتاب
تا از مسیر گنبد گردنده، همچو ماه
فربه نگشت گاهی و گه لاغر آفتاب
گر تیغ زن نباشد بر فرق دشمنت
بادا ز ماه یک شبه لاغرتر آفتاب
دانند منصفان که کسی همچو من نگفت
گفتند اگرچه از شعرا اکثر آفتاب
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنم که از ضمیر منست انور آفتاب
زان برندارد ازقدم من سر آفتاب
هوش مصنوعی: من کسی هستم که وجودم از درونم واصل به نور الهی است، بهطوریکه آفتاب هم نمیتواند از قدم من فاصله بگیرد و یا چیزی از من کم کند.
کردندی از ثوابتش افلاک سنگسار
گر دست و پای من بفتادی گر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر ستارهها بر من سنگ بزنند و حتی اگر دست و پای من بشکنند، من هیچگاه از عشق و محبت خود دست نخواهم کشید.
خورشید ملک دانشم و بر معاینم
الفاظ عاشقند چو هندو بر آفتاب
هوش مصنوعی: سرمایهٔ علم و دانش من مانند شعاعهای خورشید است و کلمات من، عاشقانه و به شکلی درخشان، به آن مینگرند مانند هندوهایی که به آفتاب مینگرند.
در لفظ بد نگنجد، بکر ضمیر من
از صبح میکند کندار چادر آفتاب
هوش مصنوعی: در کلام نمیتوانم احساسات پاک و نوظهور درونم را بیان کنم؛ از صبح که آفتاب طلوع میکند، نورش به آرامی دل مرا مینوازد.
هر صفحه از سفینه ی من آسمان بود
اما ستارگانش سر تا سر آفتاب
هوش مصنوعی: هر قسمت از کشتی من نماد آسمان بود، ولی ستارههای آن به طور کامل پر از نور خورشید بودند.
هر صبح تا به شام اختر انتظار
تا آن که کی غروب کند دیگر آفتاب
هوش مصنوعی: هر روز از صبح تا غروب ستارهای در انتظار است که چه زمانی خورشید ناپدید میشود.
شعر مرا مگر ز عطارد شنیده است
کافتاده است از نظر اختر آفتاب
هوش مصنوعی: شعر من را انگار عطارد (سیاره نزدیک به خورشید) شنیده است؛ چون از دید آفتاب (خورشید) دور افتاده است.
آبش ز سرگذشت بس از رشک من گریست
زین رو در آب جوید نیلوفر آفتاب
هوش مصنوعی: آب به خاطر داستانها و یادهایی که دارد، به شدت از غم من به گریه افتاد. به همین دلیل است که نیلوفر آبی به دنبال نور خورشید در آب میگردد.
تازاد معنی من آفاق را گرفت
آفاق گیر زاید از مادر آفتاب
هوش مصنوعی: منظور این است که زمانی که مفهوم من به وسعتهای مختلف رسید، جهان بیرونی نیز از من پیروی میکند و همچون آفتاب که از مادر خود به دنیا میآید، این معنا نیز زاده میشود.
الا معاینم که دقیقند و روشنند
پروین که دیده است درو مضمر آفتاب
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به ستارههای پروین اشاره میکند و میگوید که این ستارهها به قدری روشن و واضح هستند که کسی که آنها را دیده، میتواند اشعههای آفتاب را نیز در آنها ببیند.
ایران کنون به شعر بلندم منور است
ای آسمان برون بر از این کشور آفتاب
هوش مصنوعی: ایران اکنون به خاطر شعر بلند و زیبا من روشن و پرنور است، ای آسمان! از این سرزمین خورشید بیرون بیا.
در بحر و بر عالم مانند من ندید
هرچند شد مسافر بحروبر آفتاب
هوش مصنوعی: در میان دریا و سرزمین، کسی مثل من را ندیده است، هرچند که بسیاری به سفر در دریا و زمین رفتهاند و زیر نور آفتاب بودهاند.
روشن دلم چه شد که زخاک است بسترم
آخر نه هم ز خاک کند بستر آفتاب
هوش مصنوعی: دل من دیگر چگونه روشن شد که بستر من از خاک است؟ آیا آفتاب هم به حال من به خاطر خاکی بودن بسترش نمیتابد؟
چون دیگران نه بندم مضمون دیگری
کی نور عایت کند از اختر آفتاب
هوش مصنوعی: من مانند دیگران نمینویسم، بلکه موضوعی متفاوت دارم؛ آیا نوری از ستاره خورشید به وجود میآید؟
دانی کز آسمان ز چه افتاد بر زمین
می خواست سایه افتد از من بر آفتاب
هوش مصنوعی: میدانی که چه اتفاقی باعث شد چیزی از آسمان به زمین بیفتد؟ میخواست سایهام بر نور خورشید بیفتد.
گر میل سرفشانی در پای من نداشت
بر چرخ از چه گشت سراپا سر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر تمایل به سربلندی و شجاعت در پای من نداشتی، پس چرا به دور چرخ فلک، به شکل کامل و تمام، مانند آفتاب درخشیدی؟
بیهوده با من این همه گرمی نمی کند
طبعم چه حق ها که ندارد بر آفتاب
هوش مصنوعی: بیجهت با من اینقدر محبت نمیکند؛ طبع من چه حقهایی دارد که بتواند بر آفتاب اثر بگذارد.
باید به بندگی منش اعتراف کرد
گر خود درین مقام شود داور آفتاب
هوش مصنوعی: باید به این نکته اعتراف کنیم که در مقام بندگی، ما تنها میتوانیم به نور و حقیقت الهی پی ببریم، حتی اگر در این راه، آفتابی به عنوان داور بر ما نمایان شود.
چون بنده ام نباشد کاندر گریزگاه
کلکم نوشت در عقب حیدر آفتاب
هوش مصنوعی: از آنجا که من بندهام، در هیچ مکانی نمیتوانم از پشت سر حیدر، که آفتاب است، دور شوم.
در دفتری که مدح وصی رسول بود
کردم ردیف شعر درین دفتر آفتاب
هوش مصنوعی: در دفتر شعری که به ستایش جانشین پیامبر پرداختهام، مانند آفتاب بر روی صفحات آن میدرخشد.
شاهی که چون فکندی رایش زنور خوان
همچون هلال کشتی تن پرور آفتاب
هوش مصنوعی: پادشاهی که وقتی تاج و تختش را بر زمین میکوبی، مانند هلالی در آسمان میدرخشد و همچون کشتیای که در نور خورشید شناور است، جلوهگر میشود.
بر تن هنوز جامه درد از فراق او
با آن که صبح دارد اندر بر آفتاب
هوش مصنوعی: بر تن هنوز اثر درد جدایی او باقی مانده است، هرچند که صبح روشنایی در حال طلوع است و آفتاب درخشانی وجود دارد.
گر مرغ ساخت عیسی از کل ضمیر او
سازد بالتفات زخاکستر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر عیسی (علیهالسلام) از تمام وجود انسان پرندهای بسازد، با نگاهی به خاکستر تابش خورشید، آن پرنده را خواهد ساخت.
گر پا نهد ز دایره امر وی برون
هم چرخ خود برون کند از خیبر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر کسی از دایره فرمان الهی خارج شود، آفتاب نیز از سرزمین خیبر خارج خواهد شد.
تا دفع چشم بد کند از رای روشنش
آتش شد و سپند شد و مجمر آفتاب
هوش مصنوعی: برای دور کردن چشم زخم از نظر روشنش، آتش و بخور خوشبو برافروخت.
گر ز آن که بردی از سر اخلاص نام وی
دیدی درون ظلمت اسکندر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر از روی اخلاص نام او را برسر داشتید، در دل تاریکیهای اسکندر، نور او را مشاهده میکردید.
در جوی صبح ار چه خورد غوطه هر صباح
رشکش اگر ندارد در آذر آفتاب
هوش مصنوعی: هر صبح که در جوی آب غوطهور میشود، اگر به زیباییهای آفتاب در آذرماه حسادت نداشته باشد، نشاندهنده این است که از زندگی و طبیعت لذت میبرد.
روشن بدوست و هرچه شد کز مخالفان
چون صبح کاذبند مقدم بر آفتاب
هوش مصنوعی: دوست روشن است و هر چیزی که رخ دهد، زیرا مخالفان مانند صبح دروغین هستند که پیش از آفتاب میآیند.
گرچه سه پرده بسته به رخ از هر آسمان
دارد هنوز روی زمین انور آفتاب
هوش مصنوعی: با وجود اینکه پردههایی از نور بر چهرهاش افتاده است و در آسمانهای مختلف قابل رؤیت است، اما همچنان در سطح زمین نور و درخشش خورشید به وضوح دیده میشود.
خصمان شوند منکر فضل و کمال وی
کوران نهند تهمت ظلمت بر آفتاب
هوش مصنوعی: دشمنان ویژگیها و برتریهای او را انکار میکنند و به مانند کسانی که نادانند، به او اتهام ظلمت میزنند، در حالی که او مانند خورشید روشن است.
گر روز بذل دیدی آن دست زرفشان
کی از هلال باز گرفتی زر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر روزی احسان و بخشش را مشاهده کردی، آن دست که همچون دستان زرفشان است، چگونه از هلال گرفتهای که نور آن به مانند زر آفتاب میدرخشد؟
ور یاری از ضمیرش جستی کجا شدی
از لقمه ی کسوف سیه منظر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر به کمک کسی نیاز داشته باشی و او از درون خود یاری نکند، چگونه میتوانی از تاریکی شب که سایهاش بر روی خورشید افتاده، نجات پیدا کنی؟
دانی کسوف چیست ضمیر؟ میرزد
هنگام لاف و دعوی سیلی بر آفتاب
هوش مصنوعی: کسوف به معنی خورشیدگرفتگی است و در اینجا به معنای پنهان شدن حقیقت یا واقعیت اشاره دارد. در زمانهایی که افراد به خودبالیدگی و مباهات میپردازند، به نوعی مانند تلاشی است که برای نشان دادن خود در برابر حقیقت انجام میشود، ولی در نهایت این تلاشها مانند سیلی به سمت آفتاب است که تنها نتیجهاش شکست و عدم موفقیت است. به عبارت دیگر، وقتی حقیقت تاباندن خود را دارد، هیچ لاف و دعویای نمیتواند آن را پنهان کند.
نه نه شبیه قنبر او شد که تا دود
اندر رکاب او بدل قنبر آفتاب
هوش مصنوعی: دیگر او مانند قنبر نخواهد بود، چرا که تا زمانی که دود در زیر پایش وجود داشته باشد، قنبر همچون آفتابی درخشان باقی خواهد ماند.
این همه نه شکوه میبرد از رای او باد
زان می کند پلاس سیه بر آفتاب
هوش مصنوعی: این همه شکایت و نالهای که از خداوند میشود، به خاطر آن است که ابرها بدون فکر و تدبیر حرکت میکنند و مثل کسی که احساس ناتوانی کند، در برابر آفتاب، پوشش تاریک و سنگینی بر خود میگذارند.
چرخ نه کوکب ست این پا بیش رای او
آورده بر غلای خود محضر آفتاب
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که این چرخ و دوران دنیا همانند ستارهای نیست که بر اساس خواستههای ما بچرخد. بلکه ما باید به فعالیت و تلاش خود ادامه دهیم و در این مسیر به سوی روشنایی و حقیقت حرکت کنیم.
شاها پس از رسول تو بر خلق سروری
چون آن که بر ستاره بود سرور آفتاب
هوش مصنوعی: ای پادشاه، پس از رسول تو، تو بر مردم سلطنت میکنی، همچنانکه خورشید بر ستارهها رهبری دارد.
باشد پس از رسول خلافت تو را که تو
ماه جهان فروزی و پیغمبر آفتاب
هوش مصنوعی: پس از پیامبر، خلافت تو به وجود میآید و تو همچون ماهی هستی که در میان جهان میدرخشی، و پیامبر همچون آفتاب است.
از جویبار قدرت یک جوی کهکشان
وز مطبخ نوالت یک اخگر آفتاب
هوش مصنوعی: از نیروی یک جوی کوچک میتوان به وسعت یک کهکشان پی برد و از آشپزخانهای که به خوبی اداره میشود، میتوانند شعلهای به روشنی آفتاب برخیزد.
گر نیست وصف صدق جز آل و را حرام
بر صبح صادق از چه کشد خنجر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر تنها توصیف صدق و حقیقت، ویژگی اهل بیت باشد، پس چرا خورشید حقیقت به آسمان صبح صادق خنجر میزند؟
از سردی فلک به تو آرد پناه مهر
دردی برهنه چون ننشیند در آفتاب
هوش مصنوعی: از سرما و سختی های دنیا، خورشید مهر و محبت در زندگی تو به کمک میآید، اما اگر درد و رنج را تحمل نکنی، این محبت هم مانند کسی خواهد بود که در برابر آفتاب نمینشیند و به او گرما نمیرسد.
عون تو بود ورنه به ساحل نمی رسد
زین بحر همچو کشتی بی لنگر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر کمک تو نباشد، این کشتی بی لنگر در دریایی طوفانی هرگز به ساحل نخواهد رسید.
خوش کور باطن است که خاک در تو دید
و آنگاه شد فریفته ی زیور آفتاب
هوش مصنوعی: کسی که باطنش خوشحال و بیخبر است، وقتی گرد و غبار را بر روی خود دید، فریب زیبایی خورشید را خورد.
تا کردم آفتاب ردیف مدح تو
ای رای انورت را مدحت گر آفتاب
هوش مصنوعی: من با تمام وجودم تو را مدح میگویم، ای کسی که مانند آفتاب درخشان هستی.
بالید بس که بر خود زین ذوق هر صباح
بیرون فتاد از بغل خاور آفتاب
هوش مصنوعی: هر روز صبح، آفتاب با شوق و ذوقی خاص از سمت شرق بیرون میآید و به قدری زیبا و دلنشین است که به نظر میرسد در حال بالیدن و شکوفا شدن است.
هرگز جدا نگردد چون دل ز کوی یار
گردون اگر برون بزد زین در آفتاب
هوش مصنوعی: دل هرگز از کوی یار جدا نمیشود، حتی اگر به خارج از این در به آفتاب برود.
من کیستم که بگذرم اندر ضمیر تو
ای معنی ضمیر ترا مظهر آفتاب
هوش مصنوعی: من کیستم که بخواهم در درون تو نفوذ کنم، ای معنا! تو همانند آفتاب، تجلی و نمایانگر خودت هستی.
بر خاک آستان تو جاکرده و هنوز
از بخت خویشتن نکند باور آفتاب
هوش مصنوعی: در آستان تو نشستهام و هنوز امیدوارم که خوشبختی به من روی آورد.
تر دامنی من منگر گرچه بی گزاف
گر دامنم فشاری گردد تر آفتاب
هوش مصنوعی: به دامنم نگاه نکن، هرچند بیدلیل باشد. اگر دامنم فشاری بیابد، به آفتاب تر میشود.
زین بهتر که به حالم در حشر کن نظر
گرمی فزون نماید در محشر آفتاب
هوش مصنوعی: بهتر است که در روز رستاخیز به حال من توجه کنی، زیرا اگر نگاه تو به من بیفتد، گرما و روشنی بیشتری نسبت به آفتاب در آن روز خواهد بود.
تا از مسیر گنبد گردنده، همچو ماه
فربه نگشت گاهی و گه لاغر آفتاب
هوش مصنوعی: زندگی مانند مسیر یک گنبد گردان است؛ در بعضی اوقات همچون ماه، پرنشاط و پرتوان و در زمانهایی نیز، چون خورشید، کمرنگ و ناتوان میشود.
گر تیغ زن نباشد بر فرق دشمنت
بادا ز ماه یک شبه لاغرتر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر بر سر دشمنان تو تیغ نباشد، پس نور ماه آنها را نسبت به آفتاب، یک شبه لاغرتر خواهد کرد.
دانند منصفان که کسی همچو من نگفت
گفتند اگرچه از شعرا اکثر آفتاب
هوش مصنوعی: مردم عادل میدانند که کسی مانند من این سخنها را نگفته است، اگرچه بیشتر شاعران مشهور و شناخته شدهاند.