گنجور

شمارهٔ ۲۱

باز این منم گذاشته در کوی یار پای
بر اختیار خود زده بی اختیار پای
در چارباغ عالم من نایب گلم
سوزم گرم نباشد بر فرق خار پای
روزی که در رهش ننهم نار پیکرم
دوری کند چو همدم ناسازگار پای
مشغولش آن چنانم بعد از وفات هم
کز جا نخیزم ار نهد بر مزار پای
بنگر جنون که یار ندیدیم و دیده را
بستیم تا برون ننهد عکس یار پای
پامال حادثات از آنم که هیچ گه
بر بخت خفته ام نزند غمگسار پای
تنگ است دهر ز آن نتواند گذاشتن
اشکم برون ز دیده خونابه بار پای
خارم به پا خلاند چرخ ستیزه گر
گر فی المثل گارم بر لاله زار پای
ثانی نداشت گام نخستین من مگر
هم نقش پای کرد مرا در حصار پای
راه است راه عشق که باید شدن به سر
دانسته ام که نایدم آنجا به کار پای
اما بدین قدر که نهم سر به جای پا
از گل برون نیاوردم روزگار پای
نه نه چه عذر گویم من خود به اختیار
برجای سر نهادم در کوی یار پای
گر سر عزیزتر شمرم تا نهاده ام
در روضه ی امام صغار و کبار پای
سلطان علی موسی جعفر که زابرش
بر دیده فلک نهد از افتخار پای
دریای مکرمت که باب سخای او
شستست بخت اهل هنر از نگار پای
بر آسمان زرایش گیرد ستاره نور
وندر هوار حفظش گیرد قرار پای
ماند چو شعله ی خور جاوید اگر نهد
ز آتش به باد حفظش بیرون شرار پای
بالاتر از سپهر برین جاکند اگر
گوید به مرکز کل کز گل برآر پای
خون کشتی شکسته شود غرق اگر نسیم
با یاد حلم او نهد اندر به حار پای
پهناور است لجه جودش چنان که موج
تا روز حشر زو ننهد بر کنار پای
از انفعال رایش هر شام آفتاب
مجنون صفت گذارد بر کوهسار پای
در روزگار عدلش مرغان نمی نهند
بی اذن باغبانان بر شاخسار پای
بر سیم دوخت چشم در ایام او از آن
شاخ شکوفه خورد ز باد بهار پای
از گردش سپهر دو روزی اگر نهاد
بر مسندش مخالف بی اعتبار پای
قهر وی از اثیر نهادست چرخ را
تا روز حشر بر سر سوزنده نار پای
ریزد ستاره همچو شکوفه ز باد اگر
قهرش زند به طارم نیلی حصار پای
گر پیرهن قبا نکند گل ز شوق او
در گلستان دگر نگذارد هزار پای
شاها تو آنکسی که نهادست جد تو
برجای دست ایزد پروردگار پای
پوید به آستان رفیع تو آسمان
زان هرگزش ز پویه نگردد فکار پای
محروم از آستان تو شد هر قدم چو من
بر خاک می نشیند ازین رهگذار پای
گر باشدش خبر که به کوی تو میرسد
زین بس به جای دست مکد شیرخوار پای
دانست از ازل که تو پا می نهی بر او
ننهاد بر زمین فلک بی مدار پای
از غیبت از حضور همان به که بندگان
ننهند بر بساط خداوندگار پای
خصم ترا برای فرار از تو در رحم
پاروید از سراپا هم چون هزار پای
در عرصه ی وجود تو فرمان اگر دهی
با هم نهند زین پس لیل و نهار پای
کز ذره حلم تو گردد بر او سوار
خنگ زمین در آب نهد هر چهارپای
دیری یست تا گذاشته کلک فضول من
در شاه راه مدحت ای شهسوار پای
شعرم هنوز پای ز دنبال می کشد
با آن که داده جود تواش بی شمار پای
شد باردار کلک ضعیفم به دختران
پهلوی هم نهد ز گرانی بار پای
اکنون چگونه پویه کند باد و پارهی
کزبهر پویه اش نبود بس هزار پای
شاها ز ضعف حالم و از ضعف پیکرم
از آستانه است نشود کامکار پای
زین تیره بوم کاش برون افکند مرا
گویند کار دیده کند جای تار پای
نتوانم از ضعیفی برپای خواستن
بر دامن من ار بفشارد غبار پای
با این ضعیف پیکر و با این ضعیف بخت
دارد هنوز خواهش من استوار پای
شاید به دستگیری صاحب در آن حرم
بار دگر گذارم ای شهریار پای
امیدگاه خلق که تا آستان اوست
جای دگر نمی نهد امیدوار پای
خورشید آسمان سیادت که ذره را
خورشید سازد از مهدش در جوار پای
بنهاد رخ به خاک درش کس که عاقبت
ننهاد بر سپهر ز غرو وقار پای
در روزگار بخشش بی انتظار او
بر صفحه از قلم ننهد انتظار پای
مخدوم کاینات ابوطالب آن که زد
بر طارم سپهر برین آشکار پای
چون مدح گویمش که نیارد نهاد کس
در بزم او زده‌ست کهَر روز بار پای
چون مدح گویمش که نظیرش سخن شناس
ننهاد بر بسیط زمین هیچ بار پای
ای آسمان جناب که خورشید زرنثار
برسد چو سائلانت روز نثار پای
بزمی که آن نه بزم تو باشد نمی روم
گر باشدم بر آتش از اضطرار پای
آری کسی که آمده یکره ببزم تو
در بزم دیگران نگذارد ز عار پای
ممدوح من کسی است که باشد شخن شناس
نه آن که گه زرم دهد و گه چهار پای
مدح مرا بسیم نیارد خرید کس
گر بر سر درم نهدم چون عیار پای
من شاعرم ولیک آنان که به خلاف
چون مور از ترددشان شد هزار پای
بهر شکم به سینه نمایند راه طی
گرفی المثل نباشدشان همچو مارپای
از روی پایشان شده شرمنده شهروده
وین قوم راز پویه نشد شرمسار پای
آن آب نیست ز آبله پایشان چکان
بر حال خویش گریه کند زار زار پای
تریاکی تردد درهاست پایشان
گر کم کنند لرزدشان از خمار پای
چون کوکنار تلخ مراجند و در طلب
شد رخنه رخنه شان چو سرکو کنار پای
گردانم این که بر درد و نان برد مرا
من خود بدست خویش کنم سنگسار پای
زانان نیم که چون نهم از شعر پا برون
باید کشیدنم زمیان بر کنار پای
با آن که شاعرانم در شعر و در علوم
بوسند و فاضلان فضایل شعار پای
امروز در قلم و عالم منم که هست
در جاده ی سخنوریم برقرار پای
اشعار من عراق و خراسان گرفته اند
و اکنون نهاده اند بهند و تتار پای
گیرند عالم اکنون کاکنون نموده اند
نوزادگان خاطر من استوار پای
گیرد سر خود ار به مثل سحر سامریست
هرجا نهاد این سخن آبدارپای
وا پس ترند بیشتر ار چه نهاده اند
جمعی درین زمین ز سر اقتدار پای
آری رسد پیاده بمنزل پس از سوار
گرچه بره گذارد پیش از سوار پای
نیک است تیغ هندی اندر میان ولی
چندان که در میان ننهد ذوالفقار پای
پر صرفه نبرد که با من نهاد خصم
اندر مصاف شعر پی گیر و دار پای
جز کوریش نتیجه نباشد اگر نهد
در رزمگاه رستم و اسفندیار پای
زانان نیم که گویم همچون مقلدان
کز جای پای بیش روان برمدار پای
بی دستیاری دگری فکر عاجزم
از جای برنگیرد بر کاروار پای
و آن هم نیم که گویم گلبیزهای زشت
کاین طرز تازه است برین رهگذار پای
بیرون روم ز راه چو کوران کوردل
گه بر یمین گذارم و گه بر یسار پای
پهلوی هم نهم دو سه لفظ سمج کزو
معنی گریزد از کشیش در چدار پای
پس پس روم وز آنسوی بام اوفتم بزیر
گر گویدم کسی که منه بر کنار پای
خیرالامور اوسطها گفت مصطفی
بیرون منه ز گفته او زینهار پای
دارم ازین مقوله شتر کز بهابلی
نبود ستارگان را بر یکمدار پای
این عیب نیست عیب همان است کز طریق
بیرون نهند چون شتر بی مهار پای
با دانشی که گر یکی از صد بیان کنم
بوسه خرد مرا ز لب اعتذار پای
خود را به شعر شهره نمودم چون من نخورد
هرگز کس از زمانه ناپایدار پای
دوشیزگان طبعم کامروز می زنند
از همت تو بر گهر شاهوار پای
بر آستان مدح به یک پا ستاده اند
یک دم به پای بوسی ایشان سیارپای
شعرم بود غریب خراسان و بر غریب
عیب است اگر زنند سران دیار پای
نبود کنایه طرز من الحق کشیده بود
زین راه طبع قادر معنی گذار پای
لیکن اگر نگویم گویند منکران
زین ره کشد ز عاجزی وانکسار پای
وقت دعا رسید همان به که فکرتم
در دامن آورد ز پی اختصار پای
تا سیم ریز یابد در بارگاه دست
تا استوار یابد در کارزار پای
پیوسته باد دست جواد تو سیم ریز
هرگز مباد خصم تو را استوار پای
بهر موافقانت گشوده سپهر دست
بهر مخالفانت فرو برده دار پای
خصمت چو پای راه نشین باد خاکسار
چندان که ره نشین بود و خاکسار پای
مشتاق پای بوس تو زآن گونه آسمان
کز شوق هر زمانت گوید به یار پای

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز این منم گذاشته در کوی یار پای
بر اختیار خود زده بی اختیار پای
هوش مصنوعی: بار دیگر من هستم که در کوی محبوبم، بدون اراده و اختیاری، پا بر زمین گذاشته‌ام.
در چارباغ عالم من نایب گلم
سوزم گرم نباشد بر فرق خار پای
هوش مصنوعی: در باغ وسیع جهان، من مانند گل می‌سوزم و در آتش اشتیاق هستم. اگرچه خارها زیر پایم هستند، اما این آتش نمی‌تواند بر سرم تاثیر بگذارد.
روزی که در رهش ننهم نار پیکرم
دوری کند چو همدم ناسازگار پای
هوش مصنوعی: روزی که در مسیر عشق او، بار سنگین وجودم را به دوش نیاورم، در آن روز از دوری او مانند همدمی ناهماهنگ رنج می‌برم.
مشغولش آن چنانم بعد از وفات هم
کز جا نخیزم ار نهد بر مزار پای
هوش مصنوعی: من بعد از مرگ هم چنان به یادش هستم که اگر بر سر مزارم پا بگذارد، حتی از جا هم بلند نمی‌شوم.
بنگر جنون که یار ندیدیم و دیده را
بستیم تا برون ننهد عکس یار پای
هوش مصنوعی: به جنون توجه کن که ما یار خود را ندیدیم و چشمانمان را بستیم تا تصویر یار نتواند به خارج درآید و بر زمین بیفتد.
پامال حادثات از آنم که هیچ گه
بر بخت خفته ام نزند غمگسار پای
هوش مصنوعی: من به خاطر اتفاقات سخت و زیان‌آور، حس می‌کنم که هیچ‌گاه بخت من به برکت و شادی نمی‌رسد و این مرا غمگین کرده است.
تنگ است دهر ز آن نتواند گذاشتن
اشکم برون ز دیده خونابه بار پای
هوش مصنوعی: جهان به قدری تنگ و سخت است که نمی‌توانم اشک‌های خونینم را از چشمانم بریزم.
خارم به پا خلاند چرخ ستیزه گر
گر فی المثل گارم بر لاله زار پای
هوش مصنوعی: خاری در پایم است که چرخ زمان به من ظلم می‌کند. اگر بخواهم، می‌توانم در میان گل‌ها قدم بزنم.
ثانی نداشت گام نخستین من مگر
هم نقش پای کرد مرا در حصار پای
هوش مصنوعی: گام اول من هیچ همتایی نداشت، جز اینکه رد پای من مرا در محاصره­‌ای قرار داد.
راه است راه عشق که باید شدن به سر
دانسته ام که نایدم آنجا به کار پای
هوش مصنوعی: عشق راهی است که باید در آن قدم گذاشت، اما من می‌دانم که نمی‌توانم به آنجا برسم، چون هنوز آماده نیستم.
اما بدین قدر که نهم سر به جای پا
از گل برون نیاوردم روزگار پای
هوش مصنوعی: من تا به حال نتوانسته‌ام برای خودم به جای پا، یعنی به مقام بالا و محترم، سر پیدا کنم و همچنان در دنیای دشواری‌ها مشغول زندگی‌ام.
نه نه چه عذر گویم من خود به اختیار
برجای سر نهادم در کوی یار پای
هوش مصنوعی: من چه دلیلی برای عذرخواهی دارم؟ خودم با اراده و انتخاب خود در کنار معشوقم مانده‌ام.
گر سر عزیزتر شمرم تا نهاده ام
در روضه ی امام صغار و کبار پای
هوش مصنوعی: اگر سرم را بیشتر از همه چیز ارزشمند بدانم، از آنجا که آن را در حرم امامان بزرگ و کوچک گذاشته‌ام.
سلطان علی موسی جعفر که زابرش
بر دیده فلک نهد از افتخار پای
هوش مصنوعی: سلطان علی موسی جعفر، که بر سرزمین آسمان‌ها با افتخار قدم می‌زند.
دریای مکرمت که باب سخای او
شستست بخت اهل هنر از نگار پای
هوش مصنوعی: دریای بزرگواری که در آن دروازه سخاوت باز است، به اهل هنر و توانمندی، شانس و اقبال می‌بخشد.
بر آسمان زرایش گیرد ستاره نور
وندر هوار حفظش گیرد قرار پای
هوش مصنوعی: بر آسمان، ستارگان به گونه‌ای درخشان جلوه‌گری می‌کنند و در حالی که نورشان به هر سو پخش می‌شود، در زیر آسمان، آرامش و ثباتی نیز وجود دارد که آن‌ها را در بردارد.
ماند چو شعله ی خور جاوید اگر نهد
ز آتش به باد حفظش بیرون شرار پای
هوش مصنوعی: اگر شعله‌ای که جاودانه است، از آتش به باد سپرده شود، دیگر نمی‌تواند حراست کند و خویشتن را از شعله‌های آتش دور کند.
بالاتر از سپهر برین جاکند اگر
گوید به مرکز کل کز گل برآر پای
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند فراتر از آسمان‌ها برود و به مرکز هستی برسد، باید از زمین برخیزد و پا به گل بگذارد.
خون کشتی شکسته شود غرق اگر نسیم
با یاد حلم او نهد اندر به حار پای
هوش مصنوعی: اگر کشتی شکست و به اعماق دریا رفت، حتی نسیم هم نمی‌تواند بر احساسات و یاد او تاثیر بگذارد و آن را فراموش کند.
پهناور است لجه جودش چنان که موج
تا روز حشر زو ننهد بر کنار پای
هوش مصنوعی: بخشش او آن‌قدر وسیع و گسترده است که مانند امواج دریا تا روز قیامت هرگز به کناره نخواهد رسید.
از انفعال رایش هر شام آفتاب
مجنون صفت گذارد بر کوهسار پای
هوش مصنوعی: هر روز غروب، آفتاب با ویژگی‌های عاشقانه‌اش، بر فراز کوه‌ها قدم می‌گذارد و از وضعیت بی‌عملی و تنهایی رهایی می‌یابد.
در روزگار عدلش مرغان نمی نهند
بی اذن باغبانان بر شاخسار پای
هوش مصنوعی: در زمانیکه عدالت برقرار است، پرندگان بدون اجازه باغبان‌ها بر درختان نمی‌نشینند.
بر سیم دوخت چشم در ایام او از آن
شاخ شکوفه خورد ز باد بهار پای
هوش مصنوعی: در زمان او، چشمش مانند دوختی بر روی رشته‌ای نازک بود، و به واسطه‌ی وزش نسیم بهاری، از شاخ blossomed، شکوفه‌ای چید.
از گردش سپهر دو روزی اگر نهاد
بر مسندش مخالف بی اعتبار پای
هوش مصنوعی: اگر دو روزی در چرخش آسمان، کسی به مقام قضاوت نشسته باشد که مخالف اوست، این مقام و اعتبارش پایدار نخواهد بود.
قهر وی از اثیر نهادست چرخ را
تا روز حشر بر سر سوزنده نار پای
هوش مصنوعی: غضب او چنان قدرتی به چرخ داده است که تا روز قیامت بر سر آتش سوزان قرار خواهد گرفت.
ریزد ستاره همچو شکوفه ز باد اگر
قهرش زند به طارم نیلی حصار پای
هوش مصنوعی: ستاره‌ها مانند شکوفه‌ها از باد می‌ریزند، اگرکه باد بر طارم نیلی فشار آورد.
گر پیرهن قبا نکند گل ز شوق او
در گلستان دگر نگذارد هزار پای
هوش مصنوعی: اگر گل به خاطر عشق او، لباس زیبایی نپوشد، دیگر در باغ گلستان یازده پای نخواهد گذاشت.
شاها تو آنکسی که نهادست جد تو
برجای دست ایزد پروردگار پای
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو آن کسی هستی که خداوند، به خاطر بزرگی و مقام جدت، تو را به جایگاه رفیع خود قرار داده است.
پوید به آستان رفیع تو آسمان
زان هرگزش ز پویه نگردد فکار پای
هوش مصنوعی: به سوی آستان بلند تو، آسمان حرکت می‌کند، ولی هرگز از راه رفتن نمی‌افتد.
محروم از آستان تو شد هر قدم چو من
بر خاک می نشیند ازین رهگذار پای
هوش مصنوعی: هر کس که به درگاه تو نزدیک می‌شود، همچون من، با هر قدمی که بر زمین می‌گذارد، از تو دورتر می‌شود و بی‌برکت می‌گردد.
گر باشدش خبر که به کوی تو میرسد
زین بس به جای دست مکد شیرخوار پای
هوش مصنوعی: اگر خبر برسد که به کوی تو می‌رسد، به جای اینکه دست از نوازش شیرخوار بر داری، پای خود را از آنجا بر مکن.
دانست از ازل که تو پا می نهی بر او
ننهاد بر زمین فلک بی مدار پای
هوش مصنوعی: از ابتدا مشخص بود که تو بر زمین قدم نمی‌گذاری، به همین دلیل آسمان را بدون محور پا نیافرید.
از غیبت از حضور همان به که بندگان
ننهند بر بساط خداوندگار پای
هوش مصنوعی: بهتر است بندگان در حضور خداوند در پاهای خود به جای نشستن بر سر بساط او، از غیبت و دوری بپرهیزند.
خصم ترا برای فرار از تو در رحم
پاروید از سراپا هم چون هزار پای
هوش مصنوعی: دشمن تو به خاطر فرار از تو در شکم مادرش مانند هزارپا به طور کامل و همه جانبه در حرکت است.
در عرصه ی وجود تو فرمان اگر دهی
با هم نهند زین پس لیل و نهار پای
هوش مصنوعی: اگر تو در زندگی تصمیم بگیری که چگونه عمل کنی، شب و روز به تبعیت از آن، در کنار هم خواهند بود و معنای خود را از دست خواهند داد.
کز ذره حلم تو گردد بر او سوار
خنگ زمین در آب نهد هر چهارپای
هوش مصنوعی: از ذره‌ای از صبر و شکیبایی تو، زمین را به زیر پای خود می‌آورد و حتی آب را هم برای چهارپایان نرم و آرام می‌کند.
دیری یست تا گذاشته کلک فضول من
در شاه راه مدحت ای شهسوار پای
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که قلم بیهوده‌ام دیگر در مسیر ستایش تو، ای شاهوار، نوشته نشده است.
شعرم هنوز پای ز دنبال می کشد
با آن که داده جود تواش بی شمار پای
هوش مصنوعی: شعر من هنوز از عشق و زیبایی‌های تو الهام می‌گیرد، با این‌که عطای تو به من بسیار و بی‌پایان است.
شد باردار کلک ضعیفم به دختران
پهلوی هم نهد ز گرانی بار پای
هوش مصنوعی: کلک ضعیف من در اثر فشار و سختی، به حالت بارداری درآمده و توانایی حمل بار سنگین را ندارد، به طوری که مثل زنی که در انتظار زایمان است، به دختران جوان می‌ماند و به زحمت می‌تواند بار را به دوش بکشد.
اکنون چگونه پویه کند باد و پارهی
کزبهر پویه اش نبود بس هزار پای
هوش مصنوعی: اکنون چگونه می‌تواند باد به حرکت درآید در حالی که هزار پای به خاطر پویایی‌اش وجود ندارد؟
شاها ز ضعف حالم و از ضعف پیکرم
از آستانه است نشود کامکار پای
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به خاطر ضعف حال و ناتوانی بدنی‌ام، از درگاه تو ناامید شدم و نمی‌توانم به هدفم دست یابم.
زین تیره بوم کاش برون افکند مرا
گویند کار دیده کند جای تار پای
هوش مصنوعی: از این سرزمین تیره و غم‌انگیز، کاش مرا بیرون بیندازد؛ می‌گویند که چشم‌ها نمی‌توانند جایی را ببینند که در آن سایه‌ای از پا وجود داشته باشد.
نتوانم از ضعیفی برپای خواستن
بر دامن من ار بفشارد غبار پای
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم از ضعف و ناتوانی‌ام برخواستم، حتی اگر غبار پای کسی بر دامنم بیفتد.
با این ضعیف پیکر و با این ضعیف بخت
دارد هنوز خواهش من استوار پای
هوش مصنوعی: با این که او ظاهری ناتوان و بختی نامساعد دارد، اما هنوز هم آرزوی من به قوت خودش باقی است.
شاید به دستگیری صاحب در آن حرم
بار دگر گذارم ای شهریار پای
هوش مصنوعی: شاید در آن حرم دوباره به کمک صاحب آنجا برسم، ای پادشاه.
امیدگاه خلق که تا آستان اوست
جای دگر نمی نهد امیدوار پای
هوش مصنوعی: مردم امید خود را به درگاه او می‌سپارند و هیچ‌جایی جز آستان او به انتظار نخواهند ایستاد.
خورشید آسمان سیادت که ذره را
خورشید سازد از مهدش در جوار پای
هوش مصنوعی: خورشید آسمان، قدرتی دارد که می‌تواند ذره‌ای کوچک را به درخشش خورشید تبدیل کند و این توانایی از ابتدای وجودش در کنار او بوده است.
بنهاد رخ به خاک درش کس که عاقبت
ننهاد بر سپهر ز غرو وقار پای
هوش مصنوعی: هر کس که سر بر خاک درگاه تو می‌نهد، در نهایت نمی‌تواند بر بلندی آسمان استوار بایستد.
در روزگار بخشش بی انتظار او
بر صفحه از قلم ننهد انتظار پای
هوش مصنوعی: در زمان‌هایی که مهربانی و بخشش در حال وقوع است، انتظار برای دریافت این نعمت‌ها، خودبه‌خود از بین می‌رود و نیازی به یادآوری ندارد.
مخدوم کاینات ابوطالب آن که زد
بر طارم سپهر برین آشکار پای
هوش مصنوعی: این بیت به شخصیت ابوطالب اشاره می‌کند، که به عنوان یک مقام بزرگ و محترم در دنیا شناخته می‌شود. او با قدرت و تأثیر خود، بر فراز آسمان‌ها و جهان نمایان است. در واقع، او به عنوان یک ستاره درخشان در آسمان کائنات به شمار می‌آید که بر دیگران تأثیر می‌گذارد.
چون مدح گویمش که نیارد نهاد کس
در بزم او زده‌ست کهَر روز بار پای
هوش مصنوعی: وقتی که من او را ستایش می‌کنم، هیچ‌کس نمی‌تواند در مهمانی‌اش بایستد، زیرا او مثل روزی است که در آن هنوز تاریکی وجود ندارد.
چون مدح گویمش که نظیرش سخن شناس
ننهاد بر بسیط زمین هیچ بار پای
هوش مصنوعی: زمانی که من او را ستایش می‌کنم، می‌بینم که هیچ کس در زمین مانند او کلامی نداشته که بتواند به گفتن صفات او بپردازد.
ای آسمان جناب که خورشید زرنثار
برسد چو سائلانت روز نثار پای
هوش مصنوعی: ای آسمان عزیز، هنگامی که خورشید با درخشش خود مانند سائلان به زمین می‌رسد، روزی پر برکت و نیکو برای تو فرامی‌رسد.
بزمی که آن نه بزم تو باشد نمی روم
گر باشدم بر آتش از اضطرار پای
هوش مصنوعی: من به هیچ جشن و مهمانی که متعلق به تو نباشد نمی‌روم، حتی اگر مجبور شوم و بر آتش هم پای بگذارم.
آری کسی که آمده یکره ببزم تو
در بزم دیگران نگذارد ز عار پای
هوش مصنوعی: بله، کسی که در حماسه و کارزار به میدان آمده، اجازه نمی‌دهد که در مجالس و محافل دیگران شرمنده و خوار شود.
ممدوح من کسی است که باشد شخن شناس
نه آن که گه زرم دهد و گه چهار پای
هوش مصنوعی: فردی که مورد ستایش من قرار می‌گیرد، کسی است که به درستی و با آگاهی سخن می‌گوید، نه کسی که گاهی حرف‌های بدون پایه و اساس می‌زند یا فقط به دنبال جلب توجه است.
مدح مرا بسیم نیارد خرید کس
گر بر سر درم نهدم چون عیار پای
هوش مصنوعی: هیچ‌کس ارزش ستایش من را نمی‌داند، اگر من همچون دزد بر در خانه‌ام بایستم.
من شاعرم ولیک آنان که به خلاف
چون مور از ترددشان شد هزار پای
هوش مصنوعی: من شاعرم، اما افرادی که با رفتار و تفکر نادرست خود مثل مور که در رفت و آمد است، به هزار مشکل و چالش دچار شده‌اند.
بهر شکم به سینه نمایند راه طی
گرفی المثل نباشدشان همچو مارپای
هوش مصنوعی: به خاطر شکم، سینه خود را به نمایش می‌گذارند و در این راه، چنان مسیر را طی می‌کنند که مانند ماری که بر روی پاهایش حرکت می‌کند، نیستند.
از روی پایشان شده شرمنده شهروده
وین قوم راز پویه نشد شرمسار پای
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مردم شهر از رفتار یا حالت کسانی که در حال حرکت هستند، شرمنده و خجالت‌زده شده‌اند. به عبارتی، زشتی یا نقصی در رفتار آنها باعث شده که دیگران احساس ناامنی یا شرمندگی کنند. همچنین، این افراد که در تلاش و کوشش هستند، همچنان به راه خود ادامه می‌دهند و از این موضوع ابایی ندارند.
آن آب نیست ز آبله پایشان چکان
بر حال خویش گریه کند زار زار پای
هوش مصنوعی: این آب، از درد و مصیبت آن‌ها می‌ریزد، همان‌گونه که پاهایشان زخم‌دار و پر از درد است. آن‌ها به حال خودشان سخت گریه می‌کنند و ناله‌ی جانسوزی دارند.
تریاکی تردد درهاست پایشان
گر کم کنند لرزدشان از خمار پای
هوش مصنوعی: کسانی که دچار اعتیاد هستند، همچنان به رفت و آمد و حضور در مکان‌ها ادامه می‌دهند. اگر این افراد کمتر در این مکان‌ها رفت و آمد کنند، نشانه‌های اعتیاد و آثار آن بر روی آن‌ها نمایان خواهد شد.
چون کوکنار تلخ مراجند و در طلب
شد رخنه رخنه شان چو سرکو کنار پای
هوش مصنوعی: چون کوکنار تلخ باقی مانده، در تلاش هستند و در حال ایجاد شکاف‌هایی هستند، مانند سرکه‌ای که در کنار پای کسی قرار دارد.
گردانم این که بر درد و نان برد مرا
من خود بدست خویش کنم سنگسار پای
هوش مصنوعی: من خودم را به خاطر درد و نانی که بر من سخت شده، به زحمت می‌اندازم و با تلاش خود، خود را از بلایایی که دچارش هستم، رهایی می‌بخشم.
زانان نیم که چون نهم از شعر پا برون
باید کشیدنم زمیان بر کنار پای
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که باید از میان شعر و ادبیات خود را بیرون بکشیم و از آن جدا شویم، زیرا همچون کسی هستیم که نمی‌تواند به درستی از شعر فاصله بگیرد و از آن کنار بایستد. به عبارت دیگر، گویا شاعر در تلاش است تا خود را از دنیای شعر دور کند، اما نمی‌تواند به آسانی از آن جدا شود.
با آن که شاعرانم در شعر و در علوم
بوسند و فاضلان فضایل شعار پای
هوش مصنوعی: با وجود این که شاعران در شعر و علوم به مقام بلندی رسیده‌اند و دانشمندان در فضایل و ویژگی‌های برجسته خود از مردم پیشی گرفته‌اند، اما من در پی چیز دیگری هستم.
امروز در قلم و عالم منم که هست
در جاده ی سخنوریم برقرار پای
هوش مصنوعی: امروز من در دنیای نوشتن و سخن گفتن حضوری پررنگ دارم و در این مسیر به خوبی قرار دارم.
اشعار من عراق و خراسان گرفته اند
و اکنون نهاده اند بهند و تتار پای
هوش مصنوعی: اشعار من در سرزمین‌های عراق و خراسان انتشار یافته و حالا در هند و سرزمین‌های مغول هم جا گرفته است.
گیرند عالم اکنون کاکنون نموده اند
نوزادگان خاطر من استوار پای
هوش مصنوعی: اکنون دانشمندان در تلاش‌اند که نوزادان را بپرورانند و به آنها کمک کنند تا ذهن مستحکم و پایداری داشته باشند.
گیرد سر خود ار به مثل سحر سامریست
هرجا نهاد این سخن آبدارپای
هوش مصنوعی: اگر کسی به خود بگیرد، مانند سحر سامری است که در هر مکانی که این سخن شیرین گفته شود، تأثیر خود را خواهد گذاشت.
وا پس ترند بیشتر ار چه نهاده اند
جمعی درین زمین ز سر اقتدار پای
هوش مصنوعی: افرادی که در این زمین با قدرت و اقتدار قرار دارند، به تدریج پسرفت می‌کنند و جایگاهشان کم ارزش‌تر می‌شود.
آری رسد پیاده بمنزل پس از سوار
گرچه بره گذارد پیش از سوار پای
هوش مصنوعی: بله، کسی که با تلاش و کوشش خود به مقصد می‌رسد، حتی اگر به آرامی و بدون عجله حرکت کند، بهتر از کسی است که با سرعت و بدون توجه به مسیر پیش می‌رود. در حقیقت، رسیدن با پشتکار و صبر ارزش بیشتری دارد تا رسیدن سریع و سطحی.
نیک است تیغ هندی اندر میان ولی
چندان که در میان ننهد ذوالفقار پای
هوش مصنوعی: تیغ هندی در میان خوب است، اما تا زمانی که ذوالفقار را در میان نگذارد، ارزشی ندارد.
پر صرفه نبرد که با من نهاد خصم
اندر مصاف شعر پی گیر و دار پای
هوش مصنوعی: نباید به جنگی پرداخته شود که با من به خشم و دشمنی وارد می‌شود. در میدان شعر، همواره پیگیر و استوار باش.
جز کوریش نتیجه نباشد اگر نهد
در رزمگاه رستم و اسفندیار پای
هوش مصنوعی: اگر کسی همچون رستم و اسفندیار را در میدان نبرد قرار دهد، تنها نتیجه‌ای که می‌تواند به دست آورد، نابینایی و عدم درک است.
زانان نیم که گویم همچون مقلدان
کز جای پای بیش روان برمدار پای
هوش مصنوعی: من به آنانی که چنین می‌گویند، نمی‌مانم، مانند پیروان که از جایی که دیگران گذاشته‌اند، پا نمی‌گذارند و به راه خود نمی‌روند.
بی دستیاری دگری فکر عاجزم
از جای برنگیرد بر کاروار پای
هوش مصنوعی: بدون کمک دیگران، نمی‌توانم از جایی که هستم حرکت کنم یا کاری انجام دهم.
و آن هم نیم که گویم گلبیزهای زشت
کاین طرز تازه است برین رهگذار پای
هوش مصنوعی: من می‌گویم که این روش جدید در درختان گل‌بوته‌های زشت، زیبایی خاصی دارد و به این ترتیب، آن را تغییر داده است.
بیرون روم ز راه چو کوران کوردل
گه بر یمین گذارم و گه بر یسار پای
هوش مصنوعی: وقتی از خانه بیرون می‌روم، مانند افرادی که کور و ناامید هستند، گاهی به سمت راست و گاهی به سمت چپ می‌روم.
پهلوی هم نهم دو سه لفظ سمج کزو
معنی گریزد از کشیش در چدار پای
هوش مصنوعی: در کنار هم قرار می‌دهم چند کلمه‌ی زشت که معنای آن‌ها از کشیش در عبا یا پارچه‌ای متمایز می‌شود.
پس پس روم وز آنسوی بام اوفتم بزیر
گر گویدم کسی که منه بر کنار پای
هوش مصنوعی: من به آرامی به سمت او می‌روم و اگر بخواهم از بام او پایین بیفتم، این کار را می‌کنم. اگر کسی به من بگوید که از کنار پایش دور شوم، به آن توجه نخواهم کرد.
خیرالامور اوسطها گفت مصطفی
بیرون منه ز گفته او زینهار پای
هوش مصنوعی: خیرترین کارها میان‌مایگی است، مصطفی (پیامبر اسلام) پیشنهاد می‌کند که از گفته‌اش دور نشوید و مراقب باشید که در مسیر افراط و تفریط نروید.
دارم ازین مقوله شتر کز بهابلی
نبود ستارگان را بر یکمدار پای
هوش مصنوعی: من درباره موضوعی صحبت می‌کنم که مانند شتری است که در کنار ستارگان در یک مسیر نمی‌تواند قرار بگیرد.
این عیب نیست عیب همان است کز طریق
بیرون نهند چون شتر بی مهار پای
هوش مصنوعی: این مشکل نیست، مشکل واقعی وقتی است که از جاده درست منحرف شویم و مانند شتری که در کنترل نیست، بی‌هدف و سرگردان حرکت کنیم.
با دانشی که گر یکی از صد بیان کنم
بوسه خرد مرا ز لب اعتذار پای
هوش مصنوعی: اگر دانشی را که دارم، تنها یکی از صد نکته‌ام را بیان کنم، خرد و فهم من از ذکر آن حتی از بوسه هم عذرخواهی می‌کند.
خود را به شعر شهره نمودم چون من نخورد
هرگز کس از زمانه ناپایدار پای
هوش مصنوعی: من خود را در شعر مشهور کردم، زیرا هیچ‌کس مانند من از این دنیای ناپایدار استفاده نکرده است.
دوشیزگان طبعم کامروز می زنند
از همت تو بر گهر شاهوار پای
هوش مصنوعی: دوشیزگان روح من امروز به خاطر اراده تو به مانند جواهرات باارزش می‌درخشند.
بر آستان مدح به یک پا ستاده اند
یک دم به پای بوسی ایشان سیارپای
هوش مصنوعی: در آستانه ی ستایش، همگی در یک قدم ایستاده‌اند و لحظه‌ای برای احترام به آنها در حال رفت و آمد هستند.
شعرم بود غریب خراسان و بر غریب
عیب است اگر زنند سران دیار پای
هوش مصنوعی: شعری از من به سرزمین خراسان تعلق دارد و ناپسند است اگر بزرگان آنجا به این شعر بی‌اعتنا باشند.
نبود کنایه طرز من الحق کشیده بود
زین راه طبع قادر معنی گذار پای
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در بیان احساسات و افکار، گاهی اوقات به طرز خاصی سخن می‌گوییم که ممکن است به دلیل قدرت قلم و استعدادمان، معانی عمیق‌تری را منتقل کنیم. هرچند که بعضی از نکات ممکن است به طرق مختلف و با ظرافت بیان شوند.
لیکن اگر نگویم گویند منکران
زین ره کشد ز عاجزی وانکسار پای
هوش مصنوعی: اما اگر من چیزی نگوییم، مخالفان خواهند گفت که این سکوت ناشی از ضعف و ناتوانی من است.
وقت دعا رسید همان به که فکرتم
در دامن آورد ز پی اختصار پای
هوش مصنوعی: زمان دعا که فرا می‌رسد، بهتر است که احساسات و افکارت را به زبان بیاوری و از کوتاه‌گویی بپرهیزی.
تا سیم ریز یابد در بارگاه دست
تا استوار یابد در کارزار پای
هوش مصنوعی: تا وقتی که نقره‌کاری در مکان مقدس جایگاه پیدا کند، پایش در میدان نبرد محکم و استوار خواهد شد.
پیوسته باد دست جواد تو سیم ریز
هرگز مباد خصم تو را استوار پای
هوش مصنوعی: همواره در کنار تو باشد، ای جواد، دست حمایت و یاری، و هرگز اجازه نده که دشمنانت با قدرت و استواری بر تو تسلط یابند.
بهر موافقانت گشوده سپهر دست
بهر مخالفانت فرو برده دار پای
هوش مصنوعی: آسمان برای حامیانت گشوده شده و دست قدرت برای دشمنانت پایین آورده است.
خصمت چو پای راه نشین باد خاکسار
چندان که ره نشین بود و خاکسار پای
هوش مصنوعی: دشمن تو باید همچون راست نشسته بر جاده باشد، زیرا هر چه خوب‌تر در مسیر قرار گیرد، از خاکساری و تواضع خود بهره‌مندتر خواهد بود.
مشتاق پای بوس تو زآن گونه آسمان
کز شوق هر زمانت گوید به یار پای
هوش مصنوعی: کسی که مشتاق بوسیدن پای توست، از چنان آسمانی است که به خاطر عشق تو همیشه با عشق و شوق، از دوست نام می‌برد.