گنجور

شمارهٔ ۱۷

شد چنان گرم جهان ز آمدن تابستان
که رسد عاشق از گرمی معشوق به جان
راست چون دانه که برتابه گرم اندازی
برجهد هر دم از روی زمین کوه گران
گر کسی نسبت خورشید به معشوق کند
همه عمر شود عاشق از دور و گردان
تا برون آید کانون هوا گرمی خور
شعله را روی سیه گردد مانند دخان
این چنین کاب شده کرم عجب نبود اگر
با سمندر نکند ماهی تبدیل مکان
گرمی مهر رسید است به حدی که کنون
می کند حربا چون شب پره زورخ پنهان
چون فتیله که کسی بر سر داغی سوزد
تیر می سوزد، از گرمی پیکان انسان
خلق را اکنون خاصیت ماهست درست
که ز نزدیکی خورشید رسدشان نقصان
زند زآنند خلایق که ز گرمی هوا
ملک الموت نیاید ز پی بردن جان
شخص از گرمی استاده به یک پای چو شمع
سایه اش بینی چون ماهی بر خاک طپان
خود غلط گفتم شد تافته زان گونه زمین
که نمی افتد از بیم کنون سایه بر آن
نیست ممکن که نسوزد کسی از گرمی خور
گر رود بر فلک هفتم هم چون کیوان
بس که شد تافته از آتش خورشید فلک
وصفش اکنون بکبودی نبود جز بهتان
ساده لوحی که ندارد به فلک حرق روا
تا دگر نارد بر دعوی باطل برهان
گو بیا بنگر کز دیدن خورشید فلک
راست آن بیند کز دیدن مهتاب کتان
گر نه به گداختن موم بود حاجت کس
در ته آتش ناچارش سازد پنهان
دیدن اشیاء ممکن نبود مردم را
زان که سوزد چو جدا گشت نگاه از مژگان
سرو را گر سر به گریختن از بستان نیست
از چه دایم به میان بر زد ...ـان
بدر را این همه کاهیدن از آن است که او
کرد خواهد پس ازین وقتی با مهر قران
من ندانم که عناصر همه آتش شده اند
یا گرفتند خود آن باقی ازین فصل کران
نه خطا کردم کز عدل شهنشاه رسل
با همه ضدی یک رنگ شدستند ارکان
احمد مرسل سلطان عرب شاه عجم
شافع محشر ابوالقاسم امین یزدان
آن که گر نسبت رایش به مه و مهر کنند
هم چنان است که گویند یقین است گمان
ذات مستغنی او دست نفرسوده به خط
خط سیه پوش از آن رو شده چون مایمتان
همه دانند که مقصود دو عالم او بود
گر مقدم شده باشند به صورت چه زیان
بین که در برهان هستند مقدم طرفین
با وجود یک نتیجه عرض است از برهان
خیمه جایی زده در خطه امکان کزوی
تا به سرحد و جوبست به قدر دو کمان
رتبه جاه تو ای از همه عالم برتر
هست چون کنه خدا از نظر عقل نهان
برتو می نازد فردوس برین پیوسته
آری آری به مکین باشد خوبی امکان
چه عجب گر تو زجبریل شدی محرم تر
کی به مطلوب رسد قاصد پیغام رسان
در ازل منع تو بر روی زمان دست افشاند
چون رسن تاب رود پس پس تا حشر زمان
دارد آن قدرت عدل تو که گر فرماید
چرخ زنجیر حوادث کند از کاهکشان
جاهلی گر نکند گوش به امرت چه شود
بد به خود میکند از سجده نکردن شیطان
هرکجا قد تو افکند بساط عظمت
فکر بیچاره سودا زده بر چیدن دکان
خواستم نعل براق تو بگویم مه را
خردم گفت مشو مرتکب این هذیان
کان گذر می کند از چرخ بیکدم چو خیال
وین به یک ماه کند ضمن فلک را جولان
شب معراج فلک دیدش و تا حشر برو
انجم و ماه نو انگشت بسوی دندان
طبع چون خواهد تا سرعت سیرش گوید
بر ورق بی مد دوست شود خامه روان
لاف مدحت نزنم گرچه یقین است که نیست
الفی پیش تفاوت ز حسن تا حسّان
گرچه بر خاک نیفکندی هرگز سایه
سایه بر سرم انداز و ز خلقم برهان
تا چنین است که در برج اسد دارد جا
تا برون آید خورشید منیر .....ـان
هرکه سر از خط فرمان تو برمیدارد
باد دایم همه گر چرخ بود سرگردان

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شد چنان گرم جهان ز آمدن تابستان
که رسد عاشق از گرمی معشوق به جان
هوش مصنوعی: جهان به خاطر آمدن تابستان به شدت گرم شده است، به‌طوری که عاشق از گرمای معشوق به جان می‌رسد.
راست چون دانه که برتابه گرم اندازی
برجهد هر دم از روی زمین کوه گران
هوش مصنوعی: سخن از این است که درستی به مانند دانه‌ای است که اگر آن را به گرما بیفکنید، دائماً از سطح زمین به سمت بالا می‌جهد، مانند کوهی عظیم. این بیان تمثیلی بر تلاشی است که در راه حقیقت و درستی وجود دارد و نشان می‌دهد که حقیقت همواره تلاش می‌کند تا خود را نمایان کند و از چالش‌ها برآید.
گر کسی نسبت خورشید به معشوق کند
همه عمر شود عاشق از دور و گردان
هوش مصنوعی: اگر کسی محبوبش را به خورشید تشبیه کند، تمام عمر خود را به عشق او از دور و با شیدایی سپری می‌کند.
تا برون آید کانون هوا گرمی خور
شعله را روی سیه گردد مانند دخان
هوش مصنوعی: وقتی که هوا گرم می‌شود و شعله‌ای روشن می‌شود، دودی سیاه و شعله‌ها به طور همزمان به وجود می‌آیند و فضا را پر می‌کنند.
این چنین کاب شده کرم عجب نبود اگر
با سمندر نکند ماهی تبدیل مکان
هوش مصنوعی: اگر کرم به این اندازه تغییر کرده است، تعجبی ندارد اگر ماهی هم با سمندر جای خود را عوض کند.
گرمی مهر رسید است به حدی که کنون
می کند حربا چون شب پره زورخ پنهان
هوش مصنوعی: گرمای محبت آن‌قدر زیاد شده است که اکنون مانند جانداری در شب، به طور پنهانی و از ترس به خود می‌لرزد.
چون فتیله که کسی بر سر داغی سوزد
تیر می سوزد، از گرمی پیکان انسان
هوش مصنوعی: این جمله به این اشاره دارد که انسان‌ها می‌توانند مانند فتیله‌ای که در اثر حرارت می‌سوزد، از گرما و فشارهای عاطفی و اجتماعی آسیب ببینند. به نوعی، انسان‌ها تحت تاثیر احساسات و شرایط سختی که تجربه می‌کنند، دچار سوختگی و ناراحتی می‌شوند. اگرچه ممکن است در سطح بیرونی به نظر آید که همه چیز خوب است، اما درون فرد ممکن است در آتش از درد و حسرت بسوزد.
خلق را اکنون خاصیت ماهست درست
که ز نزدیکی خورشید رسدشان نقصان
هوش مصنوعی: انسان‌ها در حال حاضر ویژگی‌های خاص خود را دارند، اگرچه نزدیک بودن به خورشید (شایستگی و نور) باعث می‌شود که این ویژگی‌ها به نوعی کاهش یابند.
زند زآنند خلایق که ز گرمی هوا
ملک الموت نیاید ز پی بردن جان
هوش مصنوعی: زندگی مردم به آن چیزی بستگی دارد که در اثر گرمی هوا، فرشته مرگ به دنبال گرفتن جان نمی‌آید. مفهوم این جمله این است که شرایط زندگی و مشکلات می‌تواند بر سرنوشت و عمر انسان‌ها تأثیر بگذارد.
شخص از گرمی استاده به یک پای چو شمع
سایه اش بینی چون ماهی بر خاک طپان
هوش مصنوعی: شخصی که در گرما ایستاده است، همانند شمعی می‌درخشد و سایه‌اش مانند ماهی بر زمین افتاده است.
خود غلط گفتم شد تافته زان گونه زمین
که نمی افتد از بیم کنون سایه بر آن
هوش مصنوعی: من به اشتباه گفتم که زمین به گونه‌ای است که از ترس نمی‌افتد، حالا سایه‌ای بر آن وجود دارد.
نیست ممکن که نسوزد کسی از گرمی خور
گر رود بر فلک هفتم هم چون کیوان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از گرمای خورشید در امان باشد، حتی اگر به بالاترین آسمان‌ها هم برود، مانند سیاره کیوان.
بس که شد تافته از آتش خورشید فلک
وصفش اکنون بکبودی نبود جز بهتان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آسمان از شدت تابش خورشید به رنگ قرمز درآمده و هیچ توصیفی برای آن باقی نمانده است جز اینکه به آن اتهام بزنند. به عبارت دیگر، شدت و زیبایی آسمان، آنقدر زیاد است که دیگر هیچ کلمه‌ای نمی‌تواند حقایق آن را بیان کند و تنها می‌توان به آن شک کرد.
ساده لوحی که ندارد به فلک حرق روا
تا دگر نارد بر دعوی باطل برهان
هوش مصنوعی: در اینجا به سادگی و عدم درک برخی افراد اشاره می‌شود که چون نمی‌توانند حقیقت را درک کنند، به هر دلیلی ادعای نادرست خود را ادامه می‌دهند و از آنجا که به زیر و بم امور آشنا نیستند، به راحتی در دام اشتباهات خود می‌افتند.
گو بیا بنگر کز دیدن خورشید فلک
راست آن بیند کز دیدن مهتاب کتان
هوش مصنوعی: بیا و نگاه کن که از دیدن خورشید، آسمان چه وضعیتی دارد و در مقابل، از دیدن ماه، پارچه‌های نازک و لطیف به چه شکل می‌شوند.
گر نه به گداختن موم بود حاجت کس
در ته آتش ناچارش سازد پنهان
هوش مصنوعی: اگر موم در آتش ذوب نمی‌شد، کسی مجبور نمی‌شد که در زیر گرمای آتش، آن را پنهانی ذوب کند.
دیدن اشیاء ممکن نبود مردم را
زان که سوزد چو جدا گشت نگاه از مژگان
هوش مصنوعی: دیدن اشیاء ممکن نیست برای مردم، زیرا وقتی نگاه از پلک‌ها جدا می‌شود، اشیا سوزاننده و آزاردهنده می‌شوند.
سرو را گر سر به گریختن از بستان نیست
از چه دایم به میان بر زد ...ـان
هوش مصنوعی: اگر سرو زیبا نتواند از باغ فرار کند، پس چرا همیشه به میان باغ می‌آید و در آن راه می‌رود؟
بدر را این همه کاهیدن از آن است که او
کرد خواهد پس ازین وقتی با مهر قران
هوش مصنوعی: این مطلب اشاره دارد که دلیل کاهش نور و زیبایی ماه، این است که او در آینده تمایل دارد که با ماه محبت کند.
من ندانم که عناصر همه آتش شده اند
یا گرفتند خود آن باقی ازین فصل کران
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که آیا همه اجزاء به آتش درآمده‌اند یا اینکه خود آن‌ها از این فصل نابود شده‌اند.
نه خطا کردم کز عدل شهنشاه رسل
با همه ضدی یک رنگ شدستند ارکان
هوش مصنوعی: من اشتباهی نکردم، چون در عدالت پادشاه پیامبران، همه عناصر با وجود تفاوت‌ها، هم‌نوا و یکسان شدند.
احمد مرسل سلطان عرب شاه عجم
شافع محشر ابوالقاسم امین یزدان
هوش مصنوعی: احمد پیامبر، پیشوای عرب‌ها و سرور پادشاهان عجم، شفاعت‌کننده در روز قیامت و ابوالقاسم که مورد اعتماد خداوند است.
آن که گر نسبت رایش به مه و مهر کنند
هم چنان است که گویند یقین است گمان
هوش مصنوعی: کسی که اگر نسبت او را به ماه و خورشید بدهند، در حقیقت مانند این است که بگویند یک یقین است که در واقع فقط گمان و حدس است.
ذات مستغنی او دست نفرسوده به خط
خط سیه پوش از آن رو شده چون مایمتان
هوش مصنوعی: او ذات بی‌نیاز و غنی‌ای دارد که هیچ کس به او دسترسی ندارد. دلایل این امر، به مانند نوشتن خطوطی تیره و سیاه بر روی چیزی است که ارزشش را پایین می‌آورد.
همه دانند که مقصود دو عالم او بود
گر مقدم شده باشند به صورت چه زیان
هوش مصنوعی: همه می‌دانند که منظور از دو عالم، او بود. حال اگر به ظاهر به یک طرف یا شخصیت دیگری اشاره شده باشد، چه اهمیتی دارد؟
بین که در برهان هستند مقدم طرفین
با وجود یک نتیجه عرض است از برهان
هوش مصنوعی: در بحث و استدلال، وقتی که هر دو طرف یک موضوع به دلایلی اشاره می‌کنند، نتیجه‌ای که از این استدلال به دست می‌آید، نشان‌دهنده وجود نقاط مشترک و اختلافات بین آن‌هاست.
خیمه جایی زده در خطه امکان کزوی
تا به سرحد و جوبست به قدر دو کمان
هوش مصنوعی: جایی در دنیای ممکنات برپا شده است که از آنجا تا دورترین مرزها به اندازه دو کمان فاصله دارد.
رتبه جاه تو ای از همه عالم برتر
هست چون کنه خدا از نظر عقل نهان
هوش مصنوعی: رتبه و مقام تو، ای برتر از همه موجودات، مانند حقیقتی است که خداوند از دید عقل نهفته دارد.
برتو می نازد فردوس برین پیوسته
آری آری به مکین باشد خوبی امکان
هوش مصنوعی: به خاطر تو، بهشت برین همیشه به خود می‌بالد و درست است که در زمین نیز می‌توان خوبی‌ها را یافت.
چه عجب گر تو زجبریل شدی محرم تر
کی به مطلوب رسد قاصد پیغام رسان
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر تو از جبرئیل نیز نزدیک‌تر و آشناتر شدی. کی از آنجا که پیغام رسان به هدف می‌رسد؟
در ازل منع تو بر روی زمان دست افشاند
چون رسن تاب رود پس پس تا حشر زمان
هوش مصنوعی: در ابتدا، هنگامی که زمان آغاز شد، ممنوعیت تو به مانند تافته‌ای به دور زمان پیچیده شد و تا روز قیامت ادامه خواهد داشت.
دارد آن قدرت عدل تو که گر فرماید
چرخ زنجیر حوادث کند از کاهکشان
هوش مصنوعی: قدرت و عدل تو چنان است که اگر دستور دهی، چرخ زمان می‌تواند زنجیر حوادث را از افرادی که در منجلاب فساد و گناه هستند، جدا کند.
جاهلی گر نکند گوش به امرت چه شود
بد به خود میکند از سجده نکردن شیطان
هوش مصنوعی: اگر جاهلی به دستورات تو گوش ندهد، در واقع خودش را دچار ضرر می‌کند، مانند شیطانی که از سجده کردن سر باز زد.
هرکجا قد تو افکند بساط عظمت
فکر بیچاره سودا زده بر چیدن دکان
هوش مصنوعی: هرجا که تو قدم بگذاری، احساس بزرگی و جلال تو به وضوح در فضا حس می‌شود، در حالی که دیگران در تلاشند تا برای خود مغازه‌ای برپا کنند و از رویاها و آرزوهای خود بهره‌برداری کنند.
خواستم نعل براق تو بگویم مه را
خردم گفت مشو مرتکب این هذیان
هوش مصنوعی: می‌خواستم از زیبایی و درخشندگی تو صحبت کنم، اما ناگهان به من گفتند که به این حرف‌های بی‌معنا نیاندیشم.
کان گذر می کند از چرخ بیکدم چو خیال
وین به یک ماه کند ضمن فلک را جولان
هوش مصنوعی: چرخ فلک به آرامی از کنار ما عبور می‌کند، مثل خیالی که در ذهن می‌گذرد و این حرکت می‌تواند در یک ماه تمام جهان را به جنبش درآورد.
شب معراج فلک دیدش و تا حشر برو
انجم و ماه نو انگشت بسوی دندان
هوش مصنوعی: در شب معراج، آسمان او را مشاهده کرد و تا روز قیامت، ستاره‌ها و ماه نو به سمت دندان‌های او اشاره خواهند کرد.
طبع چون خواهد تا سرعت سیرش گوید
بر ورق بی مد دوست شود خامه روان
هوش مصنوعی: اگر طبیعت انسان بخواهد و شتاب سیرش را بیان کند، در روی صحیفه بی‌معبود، قلم به راحتی روان خواهد شد.
لاف مدحت نزنم گرچه یقین است که نیست
الفی پیش تفاوت ز حسن تا حسّان
هوش مصنوعی: من هرگز در ستایش و تعریف از کسی مبالغه نمی‌کنم، هرچند که به خوبی می‌دانم که زیبایی و نیکویی او به قدری بیشتر از دیگران است که قابل مقایسه نیست.
گرچه بر خاک نیفکندی هرگز سایه
سایه بر سرم انداز و ز خلقم برهان
هوش مصنوعی: هرچند که هرگز بر زمین نیفتاده‌ای، اما بر سر من سایه‌ای بیفکن و مرا از دست مردم نجات بده.
تا چنین است که در برج اسد دارد جا
تا برون آید خورشید منیر .....ـان
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید در برج اسد قرار دارد، به همین ترتیب می‌تابد و نور خود را منتشر می‌کند.
هرکه سر از خط فرمان تو برمیدارد
باد دایم همه گر چرخ بود سرگردان
هوش مصنوعی: هر کسی که از دستورات و قواعد تو سرپیچی کند، باد اسیر در گردونه‌ای خواهد بود که هیچ‌گاه آرامش نخواهد یافت.