گنجور

شمارهٔ ۱۴

اشک نبود این که می بارم ز روز تار من
روز اختر می شمارد چشم اختر بار من
من پریشان و پریشان دوستم بر تارکم
از پریشانی کند جاطره دستار من
بس که شب تابم ز آه گرم این ویرانه را
روز ننشیند کسی در سایه دیوار من
شور و شیرین هرچه پیش آمد ز عشق آید به بین
شوری بخت من و شیرینی گفتار من
آب و آتش را زیان دارد عجب نبود اگر
گم کند گرمی چو بیند گریه بسیار من
من چرا نالید می چندین ازین سنگین دلان
گر نبودی شیشه مانند دل دربار من
تندخویان کارها به رغم دل گاهی کنند
رحم کن چون آسمان گرم است در آزار من
قطره خون در بدن دارم نمی دانم که باز
روی من گلگون کند یا پنج های یار من
پنجه او را کند گلگون ای کاش بس بود
نعت پیغمبر برای سرخی رخسار من
پیش از آن کز نعت سازم خویشتن را سرفراز
بود عالم گیر شوم چون در شهوار من
نعت گفتم عالم عقبی گرفتم نیست لاف
گر بگویم هر دو عالم را گرفت اشعار من
عقل اول منشأ ایجاد خیرالمرسلین
خواجه ی اول محمد سید و سالار من
روز نعتش گوشه گیرم تا زنور نعت او
در ضمیر من نه بیند مدعی اسرار من
وقت آن آمد که اندازم ز شعر آبدار
میل در بنیاد او کو می کند انکار من
من سپهرم آفتاب من خیال روی دوست
داغی بی حد اشک خونین ثابت و سیار من
چشم آن دارم که جز مهر خود و اولاد خود
خط کشی بر هرچه آن ثبت است در طومار من
شعر اکذب احسنت اما زیمن نعت او
اصدق اقوال من شد احسن اشعار من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اشک نبود این که می بارم ز روز تار من
روز اختر می شمارد چشم اختر بار من
هوش مصنوعی: این که من اشک می‌ریزم، در واقع نشانگر غم و اندوه من نیست، بلکه به نوعی روز تیره‌ام را به حساب می‌آورد. چشم‌هایم اشک‌های من را می‌بینند و به نوعی مرا به عنوان کسی می‌دانند که در روزی که شایسته‌ی درخشش است، در حال غمگینی است.
من پریشان و پریشان دوستم بر تارکم
از پریشانی کند جاطره دستار من
هوش مصنوعی: من در حالت آشفتگی و بی‌قراری به سر می‌برم و دوستم نیز دچار همین حال و روز است. این پریشانی باعث می‌شود که دستار (دست‌کش) من هم به هم بریزد و در هم و برهم شود.
بس که شب تابم ز آه گرم این ویرانه را
روز ننشیند کسی در سایه دیوار من
هوش مصنوعی: به خاطر شدت غم و اندوه من، هیچ‌کس در طول روز جرئت نمی‌کند در سایه دیوار من استراحت کند.
شور و شیرین هرچه پیش آمد ز عشق آید به بین
شوری بخت من و شیرینی گفتار من
هوش مصنوعی: هر چیزی که از عشق به وجود می‌آید، حال و هوای خاصی دارد. بخت من مملو از شور و هیجان است و سخنانم شیرین و دل‌نشین به نظر می‌رسد.
آب و آتش را زیان دارد عجب نبود اگر
گم کند گرمی چو بیند گریه بسیار من
هوش مصنوعی: آب و آتش ممکن است به خودی خود ضرری نداشته باشند، اما اگر بخواهند احساسات و عواطف را ببینند، ممکن است توانایی خود را در درک آن‌ها از دست بدهند. به ویژه وقتی که کسی در حال گریه کردن باشد، این حالت می‌تواند به شدت روح را تحت تأثیر قرار دهد.
من چرا نالید می چندین ازین سنگین دلان
گر نبودی شیشه مانند دل دربار من
هوش مصنوعی: چرا من از دل‌های سنگین و بی‌احساس نالیدم، اگر دل من مثل شیشه حساس و آسیب‌پذیر نبود؟
تندخویان کارها به رغم دل گاهی کنند
رحم کن چون آسمان گرم است در آزار من
هوش مصنوعی: افرادی که زود عصبی می‌شوند، گاهی بر خلاف میل و خواسته دلشان اقدام می‌کنند. پس به من رحم کن، زیرا مانند آسمان که در گرما به سختی میافتد، من نیز در آزار و سختی هستم.
قطره خون در بدن دارم نمی دانم که باز
روی من گلگون کند یا پنج های یار من
هوش مصنوعی: من در بدنم قطره‌ای خون دارم و نمی‌دانم که آیا دوباره چهره‌ام را با سرخی خود زینت خواهد بخشید یا اینکه باعث می‌شود یارم خوشحال و شاد شود.
پنجه او را کند گلگون ای کاش بس بود
نعت پیغمبر برای سرخی رخسار من
هوش مصنوعی: ای کاش فقط به خاطر گلگون بودن صورتم، نیازی به توصیف‌های زیاد درباره پیامبر نداشتیم.
پیش از آن کز نعت سازم خویشتن را سرفراز
بود عالم گیر شوم چون در شهوار من
هوش مصنوعی: قبل از آنکه به توصیف خود بپردازم، باید بگویم که در نظر دارم خودم را به برتری برسانم و جهانی شوم، همانطور که در عشق و شور و هیجان قرار دارم.
نعت گفتم عالم عقبی گرفتم نیست لاف
گر بگویم هر دو عالم را گرفت اشعار من
هوش مصنوعی: من در وصف و ستایش بهشتیان سخن گفتم و حالا بهشت را به دست آوردم. اگر بگویم که اشعار من می‌تواند هر دو جهان را دربرگیرد، در واقع دروغ نگفته‌ام.
عقل اول منشأ ایجاد خیرالمرسلین
خواجه ی اول محمد سید و سالار من
هوش مصنوعی: عقل نخستین، منبع و علت پیدایش بهترین پیامبران، حضرت محمد، آقابزرگ و سرور من است.
روز نعتش گوشه گیرم تا زنور نعت او
در ضمیر من نه بیند مدعی اسرار من
هوش مصنوعی: در روزی که او را توصیف می‌کنم، به گوشه‌ای می‌روم تا مبادا دشمنان که به رازهایم آگاه نیستند، نتوانند نور توصیف او را در درون من ببینند.
وقت آن آمد که اندازم ز شعر آبدار
میل در بنیاد او کو می کند انکار من
هوش مصنوعی: زمان آن فرارسیده است که شعری دلنشین را بر سر دلم بریزم، حالا که او می‌خواهد من را انکار کند.
من سپهرم آفتاب من خیال روی دوست
داغی بی حد اشک خونین ثابت و سیار من
هوش مصنوعی: من مانند آسمانم و تابش من، نور چهره محبوبم است. این عشق بی‌پایان و احساس شدید من، همچون اشک‌های خونینم، ثابت و در عین حال در حال تغییر است.
چشم آن دارم که جز مهر خود و اولاد خود
خط کشی بر هرچه آن ثبت است در طومار من
هوش مصنوعی: من تنها به عشق و محبت خود و فرزندانم توجه دارم و به هیچ چیز دیگری اهمیت نمی‌دهم.
شعر اکذب احسنت اما زیمن نعت او
اصدق اقوال من شد احسن اشعار من
هوش مصنوعی: شعر من زیبا و خیالی است، اما وقتی به توصیف او می‌پردازم، حقیقتی در آن نهفته است که از بهترین شعرهایم هم عمیق‌تر و صادق‌تر است.