شمارهٔ ۱۰
گرفتم آینه تا بنگرم حقیقت حال
ز ضعف خویش نبینم در آینه تمثال
همیشه گریم و هیچش سبب نمیدانم
بسان طفلی که آتش گرفته در چنگال
زجور چرخ نه اکنون خمیده ام که نخست
خمیده قامت زایند مادرم چو هلال
شکسته بالم از خلق از آن کناره کنم
کناره گیر مرغی که بشکنندش بال
به هیچ سو ننهادم قدم که روز سیاه
مرا نیامد مانند سایه از دنبال
جهان به نوعی در چشم من شده تاری
که روز و شب را بینم همین به یک تمثال
زبس که سر به گریبان کشیده آه زدم
تنور تافته گردید بر تنم سربار
به خون ناب شود اندرو چو آب کنند
از آن سپس که زخاکم کند زمانه سفال
اگر دو گام روم بیست جای بنشینم
بسان پیران با آن که بیست دارم سال
بدین طریق سراسیمه داردم گردون
که می ندانم چون کودکان یمین ز شمال
کنون که لذت خونابه جگر دیدم
اگر بسوزم لب تر نمی کنم به زلال
قدم نیارم بیرون نهاد از خانه
زبس که برد رو بامم هجوم کرده کلال
بدان صفت که نیارد برون شد زایر
ز کثرت ملک از روضه ی سپهر جلال
امام ثالث کالبته ثانی او بودی
اگر محال نبودی دو ایزد متعال
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرفتم آینه تا بنگرم حقیقت حال
ز ضعف خویش نبینم در آینه تمثال
هوش مصنوعی: آینه را برداشتم تا واقعیت وضع خود را ببینم، اما از ضعف خود، تصویرم را در آینه نمیتوانم مشاهده کنم.
همیشه گریم و هیچش سبب نمیدانم
بسان طفلی که آتش گرفته در چنگال
هوش مصنوعی: همیشه در حال گریهام و دلیل خاصی برای آن نمیبینم، مثل کودکی که در آتش گرفتار شده است.
زجور چرخ نه اکنون خمیده ام که نخست
خمیده قامت زایند مادرم چو هلال
هوش مصنوعی: از سختیها و فشارهایی که زندگی به من وارد کرده، اکنون در حال خمیدگی هستم. اما این خمیدگی از زمانی شروع شد که مادرم مرا به دنیا آورد، درست مانند خمیدگی هلال.
شکسته بالم از خلق از آن کناره کنم
کناره گیر مرغی که بشکنندش بال
هوش مصنوعی: پرهایم از دست مردم آسیب دیده، بنابراین از آنها فاصله میگیرم. دورتر نشستهام تا کسی که بالش را میشکنند، به من نزدیک نشود.
به هیچ سو ننهادم قدم که روز سیاه
مرا نیامد مانند سایه از دنبال
هوش مصنوعی: من هیچ جا قدم نگذاشتم، زیرا روزگار تاریک و دشوار به سراغم نیامده است، مثل سایهام که همیشه با من است.
جهان به نوعی در چشم من شده تاری
که روز و شب را بینم همین به یک تمثال
هوش مصنوعی: در دید من، دنیا به گونهای تیره و مبهم شده که در هر روز و شبی که میگذرد، فقط یک تصویر ثابت را میبینم.
زبس که سر به گریبان کشیده آه زدم
تنور تافته گردید بر تنم سربار
هوش مصنوعی: به خاطر ناراحتی و اندوه زیادی که دارم، عمیقاً آه کشیدهام و این اندوه چنان شدید است که مثل آتش در درونم شعلهور شده است.
به خون ناب شود اندرو چو آب کنند
از آن سپس که زخاکم کند زمانه سفال
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی خون پاک به زمین ریخته میشود، مانند آبی که بر روی خاک میریزد، آن زمین به جاهای جدیدی تغییر شکل میدهد. به عبارتی، اگرچه زمان ممکن است ما را به سفالی که از خاک ساخته شده تبدیل کند، اما این تغییرات به نوعی نشانهای از زندگی و تحول هستند.
اگر دو گام روم بیست جای بنشینم
بسان پیران با آن که بیست دارم سال
هوش مصنوعی: اگر من دو قدم بروم، بیشتر از بیست جا توقف میکنم؛ مثل پیرمردها، هرچند که خودم بیست سال سن دارم.
بدین طریق سراسیمه داردم گردون
که می ندانم چون کودکان یمین ز شمال
هوش مصنوعی: در اینجا، فردی احساس سردرگمی و ناآشنایی با وضعیت خود را توصیف میکند. او مانند کودکان که در بازیها و فعالیتهای خود از سمت راست و چپ نمیدانند، در بلاتکلیفی و عدم اطلاع از شرایط محیطش به سر میبرد. این بیان میتواند نشاندهنده عدم توانایی فرد در درک اوضاع و تغییرات اطرافش باشد.
کنون که لذت خونابه جگر دیدم
اگر بسوزم لب تر نمی کنم به زلال
هوش مصنوعی: اکنون که طعم درد و رنج را احساس کردهام، اگر هم بسوزم، باز هم لب به آب زلال نمیزنم.
قدم نیارم بیرون نهاد از خانه
زبس که برد رو بامم هجوم کرده کلال
هوش مصنوعی: من از خانه بیرون نمیآیم، چون به قدری زیاد بر روی بامم هجوم آوردهاند که نگرانم.
بدان صفت که نیارد برون شد زایر
ز کثرت ملک از روضه ی سپهر جلال
هوش مصنوعی: بدان که ویژگیای وجود دارد که زائر نمیتواند از کثرت ملک خارج شود و از باغ بهشت جلال دور گردد.
امام ثالث کالبته ثانی او بودی
اگر محال نبودی دو ایزد متعال
هوش مصنوعی: اگر وجود دو خدای بزرگ غیرممکن نبود، امام سوم همان امام دوم بود.