بخش ۶۶ - میمون مغربی
بوده بمغرب، سیاه بود، چون در سماع آمدی سپید شدی. او را گفتند: که حال تو میبگردد. گفت: ارتو ازان آگاهید، که من آگاهم، حال بر تو هم بگردید. میمون المغربی من اهل المغرب و کان من السیاحین و هو من قدماء المشایخ و کان یرافق اباموسی الدبیلی فی الاسفار و کان صاحب آیات و کرامات، حکی انه کان معه جراب و کان کلما اراد شیئا ادخل یده فیه واخر جه منه.
شیخ الاسلام گفت: وقتی در بصره قطح افتاده بود، مردمان باستسقا بیرون شدند، و عطای سلیمن٭ با ایشان عطا گوید رفتم بران گورستان، حس شنیدم باز شدم:
بخش ۶۵ - شیخ عرون بن الزنابة: کنیه ابوالاصبع بمکه شیخ بوده بشام بمرد، ویرا بخواب دیدند پرسیدند: کی حال تو؟ گفت: حاسبونا فقد ققواثم منو افاعتقوا. شمار بمن در گرفتند خرد خرد پس منت نهادند، و بیک بار فرا گذاشتند. شیخ الاسلام گفت: که محمد با معتز بوده از هری مرد صاحب ادب بوده و علم، هر کی او را گفتندی: که فلان کس بمرد، وی گفتی و حصل ما فی الصدور.بخش ۶۷ - سعدون مجنون: دیدم در چهار طاقی ازان گور نشسته، دست بر زانوی خود میزد و با خود چیزی میگفت. فرا شدم سلام کردم، سعدون گفت: و علیکم السلام عطا و من کشف عنک الغطا؟ پس گفت: عطا آن چه قوماند نفخ فی الصور ام بعثر ما فی القبور؟ گفتم: باستسقا آمدهاند، تنگی افتاده است. گفت: تو با ایشان آمدهٔ؟ گفتم: آری. گفت: بقلب سماویام بقلب خاوی؟ گفت: خواهی که من آن ترا بخواهم تا باز گردید. گفتم: خواهم چرا نخواهم گفت: خداوندا! بآن راز دو شینهٔ من بر تو. باران در استاد و گفت: عطا! تا تربند مرو که تا نتربند، نباید شد.
اطلاعات
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بوده بمغرب، سیاه بود، چون در سماع آمدی سپید شدی. او را گفتند: که حال تو میبگردد. گفت: ارتو ازان آگاهید، که من آگاهم، حال بر تو هم بگردید. میمون المغربی من اهل المغرب و کان من السیاحین و هو من قدماء المشایخ و کان یرافق اباموسی الدبیلی فی الاسفار و کان صاحب آیات و کرامات، حکی انه کان معه جراب و کان کلما اراد شیئا ادخل یده فیه واخر جه منه.
هوش مصنوعی: در مغرب بود، چهرهاش سیاه بود، اما وقتی در سماع شرکت کرد، چهرهاش سفید شد. به او گفتند که حال تو تغییر کرده است. او پاسخ داد: آیا شما از آن آگاه هستید؟ من خودم از آن باخبرم، حالا ممکن است حال شما هم تغییر کند. میمونی از مغرب که اهل آنجا بود و از سیر و سفرکنندگان قدیمی به شمار میرفت، همراه اباموسی الدبیلی در سفرها بود و دارای آیات و کرامتهایی بود. گفته شده که او همیشه یک کیسه داشت و هر زمان که چیزی میخواست، دستش را داخل آن میکرد و آن را بیرون میآورد.
شیخ الاسلام گفت: وقتی در بصره قطح افتاده بود، مردمان باستسقا بیرون شدند، و عطای سلیمن٭ با ایشان عطا گوید رفتم بران گورستان، حس شنیدم باز شدم:
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: زمانی که در بصره خشکسالی برقرار بود، مردم برای درخواست باران به بیرون رفتند و عطای سلیمان با آنها بود. من به سمت گورستان رفتم و وقتی حس کرد که صدایی شنیدم، برگشتم.