گنجور

بخش ۳۷ - شریف حمزهٔ عقیلی

ببلخ بود زاهد صاحب کرامات، و پدر شیخ الاسلام باوی صحبت کرده سالها و او را تعظیم داشتی. شریف گوید: که در مسجد حرام بودم، دو رکعت نماز می‌کردم پس مقام ابراهیم، کی خضر فراز آمد و مرا گفت: حمزهٔ خیز و طواف کن، که بخراسان خود رکعت توان کرد، ویرا حکایات بسیار است از فراست و کرامت وی هم صحبت خضر بوده شیخ الاسلام گفت: که پدر من سالها خدمت کرد ویرا، و چون من زادم بهراة دران وقت ولادت و ساعت وی گفت ببلخ: که بومنصور ما را پسر آمد و چنان هن.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ببلخ بود زاهد صاحب کرامات، و پدر شیخ الاسلام باوی صحبت کرده سالها و او را تعظیم داشتی. شریف گوید: که در مسجد حرام بودم، دو رکعت نماز می‌کردم پس مقام ابراهیم، کی خضر فراز آمد و مرا گفت: حمزهٔ خیز و طواف کن، که بخراسان خود رکعت توان کرد، ویرا حکایات بسیار است از فراست و کرامت وی هم صحبت خضر بوده شیخ الاسلام گفت: که پدر من سالها خدمت کرد ویرا، و چون من زادم بهراة دران وقت ولادت و ساعت وی گفت ببلخ: که بومنصور ما را پسر آمد و چنان هن.
هوش مصنوعی: زاهدی با کرامات در ببلخ زندگی می‌کرد که پدر شیخ الاسلام سال‌ها با او صحبت می‌کرد و به او احترام زیادی داشت. شریف می‌گوید که در مسجد حرام بود و در حال خواندن دو رکعت نماز پس از مقام ابراهیم، خضر به او نزدیک شد و گفت: "حمزه، برخیز و طواف کن، زیرا در خراسان می‌توانی رکعت‌های دیگری بخوانی." از او حکایات زیادی در مورد فراست و کرامتش وجود دارد و شیخ الاسلام بیان کرده که پدرش سال‌ها در خدمت او بوده است. وقتی شیخ الاسلام متولد شد، در همان زمان زادگاهش به ببلخ گفت: "به منصور ما، پسری متولد شده است که چنان هنری دارد."