گنجور

بخش ۲ - منهم من المتقدمین من الطبقة الاولی ابوهاشم الصوفی رحمة اللّه علیه

بکنیت معروفست. از شیخ الاسلام شنودم کرم اللّه وجهه کی گفت: اول کسی که او را صوفی گفتند بوهاشم صوفی است شیخ بوده بشام و باصل کوفیست و بکنیت معروفست، در ایام سفین ثوری بوده، و سفین ثوری گوید: لولا ابوهاشم الصوفی ما عرفت را دیدم. و مات سفین الثوری بالبصره سنه احدی و ستین و مائه، و ابراهیم بن ادهم ایضاً رحمت اللّه علیه.

و پیش از وی بزرگان بودند در زهد و ورع و معاملت نیکو در طریق توکل و طریق محبت. لکن این نام صوفی نخست ویرا گفته‌اند. و در قدیم طریق تصوف تنگ‌تر بوده است و بسط نشده بود، که روزگار نازکتر بود، و در سخن صاین‌تر بودند، کی ایشان در عاملت می‌کوشیدند، نه در بسیاری مقال و سخن. که ایشان متمکنان بودند لیکن در آخر تر در متأخران ولایت ظاهرتر گشت و سخن و دعوی عریض‌تر، کی مغلوبتر بودند، بی‌طاقت گشتند، و مضطر، در سکر و قلق و غلیان آنچه یافتند، سخن ظاهر کردند، و وغستن این طریق در طبقه ثانی بیشتر بود.

شیخ الاسلام گفت: کی منصور عمارد مشقی گوید، کی بوهشم صوفی بیمار بود بیاری مرگ. من در وی شدم، ویرا گفتم: خود را چون می‌یابی؟ گفت: بلاءِ عظیم می‌بینم، اما هوی مه از بلی است یعنی مهر. مه از بلاست یعنی بلا بزرگست اما در جنب مهر حقیر است. شیخ الاسلام گفت کرم اللّه وجهه: اربقدر هوی بلاستی هوا نیستی

وانشد نا الامام لبعضهم

سلام رایح غادی
علی ساکنة الوادی
علی من حبه فرض
علی الحاضر والبادی

انشدنا لبعضهم

بقلبی شیٔ لست احسن وصفه
علی «انه» ما کان فهو شدید
تمربه الایام لتلحب ذیلها
فتبلی به الایام و هو جدید

لغیره

و ما شرنی انی خلق من الهوی
و لو ان لی ما بین شرق الی غرب
فان کان هذا الحب ذنبی الیکم
فلا غفر الرحمن ذلک من ذنب

انشدناه ایضاً لغیره

جورالهوی احسن من عدله
و بخله اظرف من بذله
لو سمح العشق لا صحا به
لمات کل الخلق من اجله

آخر

قد ذقت حلواً و ذقت مراً
کلا هما فی الهوی یطیب
من کان فی حبه مربئاً
فاننی فیه لا اریب

وقتی بوهشم، شریک نخعی دید کی‌بیرون آمد از سرای یحیی خالد گفت: اعوذ باللّه من علم لا ینفع قضا، کی وی قاضی بود، و جز ازو هم آرند این حکایت. و هم بوهشم گفت: لقع الجبال بالا برایسر من اخراج الکبر من القولوب. بسوزن کوه کندن آسانتر، از کبر از دل بیرون کردن.

شیخ سیروانی٭ گفته است: آخر ما یخرج من قلوب الصدیقین حب الریاسه. و شیخ الاسلام املا کرد بر ما از محمد بن الجنید کی گفت: الشهرة فتنة و کل یتمناها والخمول راحة و قل من یرضیحا. و این پس از وی گفته‌اند من المتأخرین.

شیخ الاسلام گفته قدس اللّه روحه: کی شیخ بوجعفر مرا گفت بدامغان نام وی محمد قصاب دامغانی، شاگرد شیخ بوالعباس قصاب آملی٭ رحمهم اللّه گفت، از با محمد طینی شنیدم: کی پیشین خانقاه صوفیان کی این طایفه را کرد ندا آنست کی برملهٔ شام کردند. سبب آن بود کی امیری بود ترسا، یک روزی بشکل رفته بود. در راه دو تن را دید ازین طایفه کی فراهم رسیدند، دست در آغوش یکدیگر کردند، پس آنجا فرو نشستند آنچه داشتند از خوردنی فرا پیش نهادند و بخوردند و برفتند. آن امیر ترسا یکی را از ایشان فرا خواند، کی آنچه دیده بود، ویرا خوش آمده بود، و آن الفت ایشان پرسید از وی که او کی بود؟ گفت ندانم. گفت ترا چه بود؟ هیچ چیز. گفت از کجا بود؟ گفت ندانم.

امیر گفت: پس این الفت چه بود کی شما را با یکدیگر بود؟ آن درویش گفت: که آن ما را طریقتست. گفت: شما را جای هست کی آنجا فراهم آیند؟ گفت نه. گفتن: من شما را جای کنم تا با یکدیگر آنجا فراهم آئید آن خانقاه رمله بکرد انشدنا الامام:

خیردار حل فیها خیر اربابها الدیار
و قدیماً وفق اللّه خیار الخیار

٭٭٭

هی المعالم و الاطلال والدار
دار علیها من الاحباب آثار

٭٭٭

واحبها و احب منزلها الذی
حلت به واحب اهل المنزل

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بکنیت معروفست. از شیخ الاسلام شنودم کرم اللّه وجهه کی گفت: اول کسی که او را صوفی گفتند بوهاشم صوفی است شیخ بوده بشام و باصل کوفیست و بکنیت معروفست، در ایام سفین ثوری بوده، و سفین ثوری گوید: لولا ابوهاشم الصوفی ما عرفت را دیدم. و مات سفین الثوری بالبصره سنه احدی و ستین و مائه، و ابراهیم بن ادهم ایضاً رحمت اللّه علیه.
هوش مصنوعی: ابوهاشم صوفی، از شخصیت‌های معروف است که در زمان‌های قدیم زندگی می کرده. شیخ الاسلام نقل می‌کند که اولین کسی که صوفی نامیده شد، ابوهاشم صوفی بوده که در شام زندگی می‌کرده و همچنین به کوفه تعلق داشت. او در زمان سفین ثوری، یکی از شخصیت‌های شناخته شده آن دوره، زندگی می‌کرد. سفین ثوری نیز به او ارادت داشته و می‌گوید اگر ابوهاشم صوفی نبود، او به برخی از مسائل آگاهی نمی‌یافت. سفین ثوری در بصره در سال 161 هجری درگذشته است و همچنین ابراهیم بن ادهم نیز به عنوان شخصیتی بزرگ از دیگران یاد شده است.
و پیش از وی بزرگان بودند در زهد و ورع و معاملت نیکو در طریق توکل و طریق محبت. لکن این نام صوفی نخست ویرا گفته‌اند. و در قدیم طریق تصوف تنگ‌تر بوده است و بسط نشده بود، که روزگار نازکتر بود، و در سخن صاین‌تر بودند، کی ایشان در عاملت می‌کوشیدند، نه در بسیاری مقال و سخن. که ایشان متمکنان بودند لیکن در آخر تر در متأخران ولایت ظاهرتر گشت و سخن و دعوی عریض‌تر، کی مغلوبتر بودند، بی‌طاقت گشتند، و مضطر، در سکر و قلق و غلیان آنچه یافتند، سخن ظاهر کردند، و وغستن این طریق در طبقه ثانی بیشتر بود.
هوش مصنوعی: پیش از او، بزرگانی بودند که در زهد و ورع و رفتار خوب در زمینه توکل و محبت معروف بودند. اما این واژه "صوفی" نخستین بار به او اطلاق شده است. در گذشته، مسیر تصوف محدودتر بود و گسترش نیافته بود، زیرا زمانه سخت‌تر بود و مردم در گفتار خود احتیاط بیشتری داشتند. آنان بیشتر بر عمل تمرکز داشتند و به کمی سخن گفتن اهمیت می‌دادند. در آن زمان، افراد ثروتمند نیز بودند، اما با گذر زمان، در نسل‌های بعد، این مسأله بیشتر ظاهر شد و سخن و ادعاها گسترده‌تر گشت. در عوض، به دلیل اینکه آنها تحت فشار بودند و نمی‌توانستند تحمل کنند، در حالت اضطراب و تلاطم، آنچه را که یافته بودند، به زبان آوردند و این نوع رفتار در نسل‌های بعدی بیشتر دیده می‌شود.
شیخ الاسلام گفت: کی منصور عمارد مشقی گوید، کی بوهشم صوفی بیمار بود بیاری مرگ. من در وی شدم، ویرا گفتم: خود را چون می‌یابی؟ گفت: بلاءِ عظیم می‌بینم، اما هوی مه از بلی است یعنی مهر. مه از بلاست یعنی بلا بزرگست اما در جنب مهر حقیر است. شیخ الاسلام گفت کرم اللّه وجهه: اربقدر هوی بلاستی هوا نیستی
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: وقتی منصور عمارد مشقی صحبت می‌کرد، بوهشم، صوفی بیمار، در حال نزدیک شدن به مرگ بود. من به او نزدیک شدم و پرسیدم: حال تو چطور است؟ او پاسخ داد: بلای عظیمی می‌بینم، اما عشق من از آن بلاست، یعنی محبت. عشق من از بلاست یعنی بلا بزرگ است ولی در برابر محبت حقیر است. شیخ الاسلام گفت: آیا عشق، بلا است یا نیست؟
وانشد نا الامام لبعضهم
هوش مصنوعی: برخی از آن‌ها به امام دسترسی نداشتند.
سلام رایح غادی
علی ساکنة الوادی
هوش مصنوعی: سلام بر بادهایی که به سوی ساکنان دره می‌وزند.
علی من حبه فرض
علی الحاضر والبادی
هوش مصنوعی: علی برای من همچون دانه‌ای است که بر همه حال‌ها و شرایط، چه حاضر باشد و چه غایب، واجب و ضروری است.
انشدنا لبعضهم
هوش مصنوعی: ما به برخی از یکدیگر متصل هستیم.
بقلبی شیٔ لست احسن وصفه
علی «انه» ما کان فهو شدید
هوش مصنوعی: در قلب من چیزی وجود دارد که هیچ توصیفی برای آن بهتر از این نیست: آنچه هست، بسیار قوی و تاثیرگذار است.
تمربه الایام لتلحب ذیلها
فتبلی به الایام و هو جدید
هوش مصنوعی: سال‌ها را به‌خود نزدیک کن تا آنها را دوست داشته باشی، زیرا زمان می‌گذرد و در این حال تو همچنان نو و تازه‌ای.
و ما شرنی انی خلق من الهوی
و لو ان لی ما بین شرق الی غرب
هوش مصنوعی: من از عشق چیزی نمی‌خواهم، حتی اگر همه دنیا را داشته باشم.
فان کان هذا الحب ذنبی الیکم
فلا غفر الرحمن ذلک من ذنب
هوش مصنوعی: اگر این عشق به سوی شما گناه من است، پس رحمان (خدا) این گناه را نخواهد بخشید.
انشدناه ایضاً لغیره
هوش مصنوعی: این جمله به معنای "ما همچنین برای دیگران هم آماده شدیم" است.
جورالهوی احسن من عدله
و بخله اظرف من بذله
هوش مصنوعی: زیبایی و دلربایی دنیا از عدل و انصاف آن بهتر است و بخیل بودن از بخشش و generosity آن لطیف‌تر است.
لو سمح العشق لا صحا به
لمات کل الخلق من اجله
هوش مصنوعی: اگر عشق اجازه دهد، همه موجودات برای او جان خواهند داد.
آخر
هوش مصنوعی: شما تا دسامبر 2023 بر روی اطلاعات آموزشی کار کرده‌اید.
قد ذقت حلواً و ذقت مراً
کلا هما فی الهوی یطیب
هوش مصنوعی: من شیرینی و تلخی را چشیده‌ام، هر دو در عشق خوشایند هستند.
من کان فی حبه مربئاً
فاننی فیه لا اریب
هوش مصنوعی: هر که در دلش عشق و محبت جا دارد، من نیز در آن عشق بدون شک و تردید حضور دارم.
وقتی بوهشم، شریک نخعی دید کی‌بیرون آمد از سرای یحیی خالد گفت: اعوذ باللّه من علم لا ینفع قضا، کی وی قاضی بود، و جز ازو هم آرند این حکایت. و هم بوهشم گفت: لقع الجبال بالا برایسر من اخراج الکبر من القولوب. بسوزن کوه کندن آسانتر، از کبر از دل بیرون کردن.
هوش مصنوعی: وقتی بوهشم، شریک نخعی، دید که کی بیرون آمد از خانه یحیی خالد، گفت: «به خدا پناه می‌برم از علمی که سودی ندارد». زیرا او یک قاضی بود و این داستان نیز در مورد او بیان می‌شود. بوهشم همچنین گفت: «برداشتن کوه‌ها از روی شانه‌ام آسان‌تر است تا اینکه کبر و خودپسندی را از دل بیرون کنم».
شیخ سیروانی٭ گفته است: آخر ما یخرج من قلوب الصدیقین حب الریاسه. و شیخ الاسلام املا کرد بر ما از محمد بن الجنید کی گفت: الشهرة فتنة و کل یتمناها والخمول راحة و قل من یرضیحا. و این پس از وی گفته‌اند من المتأخرین.
هوش مصنوعی: شیخ سیروانی گفته است که عشق به رهبری و مقام، آخرین چیزی است که از دل‌های دوستان واقعی خارج می‌شود. همچنین، شیخ الاسلام از محمد بن الجنید نقل کرده که شهرت یک فتنه است و همه به آن تمایل دارند، در حالی که گمنامی آرامش است و کمتر کسی با آن رضایت دارد. این سخنان نیز پس از او توسط افراد بعدی بیان شده است.
شیخ الاسلام گفته قدس اللّه روحه: کی شیخ بوجعفر مرا گفت بدامغان نام وی محمد قصاب دامغانی، شاگرد شیخ بوالعباس قصاب آملی٭ رحمهم اللّه گفت، از با محمد طینی شنیدم: کی پیشین خانقاه صوفیان کی این طایفه را کرد ندا آنست کی برملهٔ شام کردند. سبب آن بود کی امیری بود ترسا، یک روزی بشکل رفته بود. در راه دو تن را دید ازین طایفه کی فراهم رسیدند، دست در آغوش یکدیگر کردند، پس آنجا فرو نشستند آنچه داشتند از خوردنی فرا پیش نهادند و بخوردند و برفتند. آن امیر ترسا یکی را از ایشان فرا خواند، کی آنچه دیده بود، ویرا خوش آمده بود، و آن الفت ایشان پرسید از وی که او کی بود؟ گفت ندانم. گفت ترا چه بود؟ هیچ چیز. گفت از کجا بود؟ گفت ندانم.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرده که در زمان‌های گذشته، شیخ بوجعفر به او گفت که در دامغان شخصی به نام محمد قصاب وجود دارد که شاگرد شیخ بوالعباس قصاب آملی بوده است. محمد طینی از او شنید که در خانقاه صوفیان، ندا و صدای خاصی بوده که باعث جلب توجه می‌کرد. این صدا نتیجه یک ماجرا بود؛ زیرا یکی از امیران ترسا (مسیحی) یک روز به سفر رفته بود و در راه دو نفر از صوفیان را دید که با هم دست در آغوش یکدیگر کردند و سپس نشسته و غذا خوردند. پس از آن، آن امیر یکی از آنها را فراخواند و از او پرسید که چه چیزی دیده است که خوشش آمده. او از آن شخص سوالاتی کرد و در پاسخ شنید که نمی‌داند آن دو نفر چه کسانی هستند و اطلاعات دیگری نیز نداشت.
امیر گفت: پس این الفت چه بود کی شما را با یکدیگر بود؟ آن درویش گفت: که آن ما را طریقتست. گفت: شما را جای هست کی آنجا فراهم آیند؟ گفت نه. گفتن: من شما را جای کنم تا با یکدیگر آنجا فراهم آئید آن خانقاه رمله بکرد انشدنا الامام:
هوش مصنوعی: امیر پرسید: پس این دوستی چه بود که بین شما بود؟ درویش پاسخ داد: این مربوط به روش ماست. امیر ادامه داد: آیا جایی برای شما وجود دارد که آنجا دور هم جمع شوید؟ درویش گفت: نه. امیر افزود: من برای شما جایی فراهم می‌کنم تا بتوانید آنجا با یکدیگر جمع شوید. آن خانقاه در رمله برپا شده است.
خیردار حل فیها خیر اربابها الدیار
و قدیماً وفق اللّه خیار الخیار
هوش مصنوعی: خداوند خیر و برکت را در این سرزمین قرار داده و از دیرباز، بهترین‌ها را برای بندگانش فراهم کرده است.
هی المعالم و الاطلال والدار
دار علیها من الاحباب آثار
هوش مصنوعی: ای نشان‌ها و آثار و آثاری که از دوستان در این خانه باقی مانده است، خانه‌ای که یادگاری از آن‌هاست.
واحبها و احب منزلها الذی
حلت به واحب اهل المنزل
هوش مصنوعی: من او را دوست دارم و مکانش را که در آن زندگی می‌کند نیز دوست دارم و همچنین خانواده‌اش را که در آنجا هستند.