گنجور

بخش ۱۱ - الفصل

و گفت صوفی بی‌خدمت نبود، اما تصوف نه خدمت است، صوفیان خدمت بنگذارند، کی خود بر همه خلق زیادت آرند، اما کی می‌کنند رو نشمارند، یعنی عوض و مزد و مکافات بآن طلب نکنند و مایهٔ ایشان چیزی دیگر است در باطن نه در ظاهر. و اگرچه بزاز پلاس فروشد بهینه چیز باز خوانند و توانگر گرچه پیراهن کهنه در پوشد، درویش نشود. و درویش گرچه صد جامهٔ نفیس نیکو عاریتی در پوشد توانگر نشود. اما او سزای آنست کش پرستند و فرمان اوست تا حد بندگی کوشند و ظاهر بتلبیس گزارند و بباطن در جهان دیگر می‌زیند، الی آخره.

بوالقسم نصر آبادی ٭ گفت: جذبة من جذبات الحق تزنی علی عمل الثقلین یک کشیدن که دل تو با او نگرد، یعنی به محبت و معرفت و صحبت، ترا به از کردار جن و انس و هم وی گفت برین لفظ. خیر دارالسلام.

و حلاج ٭ گفت با پسر خود در وصیت: که چون جهانیان در اعمال کوشند، تو در چیزی کوش! که ذرهٔ از آن مه و به از کردار همه آدمی و بری و پری باشد. گفت: آن چیست؟ گفت معرفت! القصه. بوتراب نخشبی ٭ گفت: لیس من العبادات شیئی انفع من اصلاح خواطر القلوب، ان اللّه لا ینظر الی اعمالکم، ولا الی اموالکم، و لا الی صورکم، و لکن ینظر الی قلوبکم الخبر، الاوهی القلب.

شیخ الاسلام گفت: ابراهیم ادهم ٭ و علی بکار و حذیفه مرعشی وسلم خواص باران یکدیگر بودند با یکدیگر بیعت کردند کی از آن بسر نشود، باری شبهت‌اند کتر و کمتر بود سخت نیکوتر بود

شیخ الاسلام گفت: کی ازین چهار، ابراهیم ادهم و حذیفه کم است کی علی بکار بنزدیک علمامه است از ابراهیم ادهم. شیخ الاسلام گفت کی حذیفه مرعشی گوید: کی من هر روز بر خدای می‌دارم کی مرا زود ببر! یعنی از دنیا در خواب مرا گفتند: حذیفه! آن چنان که توئی، ارما دیدن تو دوست نمی‌دارید، دیرستی تا ترا ببر دستی.

شیخ الاسلام گفت: یعنی نظر من و حکم من در خود بپسند

انشد نا لبعضهم:

صدیق بلا عیب عزیز وجوده
و ذکر عیوب الاصدقاء قبیح

شیخ الاسلام گفت: کی وقت بود مرد را در طاعت! افکنده ویرا ازان بد بیرون آرد یعنی در غرور افگند و بعجب شود در خود و ریا جوید از خلق، و بآن از حد بر گذرد. و وقت بود کی در شغل افگند یا در مصیت، ویرا از آن نیکو می‌بیرون آرد، در غفلت مشغول کند، و نظارهٔ خود در وی دارد کی خداوند است هر چه کند و خواهد تواند، و ویرا است

و یحیی معاذ ٭ گوید: انکسار العاصین خیر من صولة المطیعین. اما در زیر این هر دو نکتیست کی ایمن بودن در هر دو غرور مکر است، کی تو حککم او دران ندانی و عاقبت خود دران نشناسی، مگر دلیر نباشی کی اللّه تعالی گله می‌کند از قومی که دلیر وار در معصیت وی می روند و مگویند: سیغفر لنا، این خود ما را بیامرزند، کی هیچ چیز نیست در گناه بتر از حقیر داشتن آن. در حقارت آن منگر، دران نگر، که با کی می‌رود؟

شیخ بوبکر زقاق مصری ٭ می‌گوید: تا می‌پنداشتم، کی گناه از من فراست سهل بود. تا بجای آوردم کی آن ازو فراست و از قضا و قدر وی است پشت و بازوی من بشکست، یعنی که من چه دانم کی آن گناه بر من چرا کرد؟ و مرا چرا فرا زان گذاشت؟ و دیو بر من گماشت، آنرا کی بر من حجت گیرد و مرا به آن فرا گیرد، تا مرا خجل و متأسف کند و آنگه عفو کند. یعنی او دوستان خود را آزمایش نکوشد، و دیو بر ایشان مسلط نکند. و ما کان له علیهم من سلطان الا عبادک منهم المخلصین «سره سبأ آیه ۲۱».

إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ «سوره حجر آیه ۴۲». وگرچه عفو کند به آخر، نیکوتر آن باشد کی خود بکوشد مگر که ویرا در آن حکم ور جبر است نهان، که او داند. فالحکم للّه العلی الکبیر. اما:

حذیف بن قتادة المرعشی من قدماء مشایخ الشام، له احوال حسان و کلام جمیل فی الصدق والمعاملات من عیوب الافعال. صحب سفین الثوری ٭ مات فی سنه و مائتین.
عمرذر کوفیست زاهد و قدیم است، پدر وی ذررا تابعین است در کوفه مذکر بوده، وقتی این عمر، ذررا گفت که ای پدر! چون این همه سخن که تو می‌گویی، کس دیگر می‌گوید، آن جواز نمی‌بود کی بر زبان تو. گفت: دیگران بزبان می‌گویند بتکلف، پدر تو کار افتاده در آن مانده، کی گوید نوحه ار معصیت زده گوید گرم آید و غنا از مطرب عاشق خوش آید پدر ترا چیزی افتاده سخن او بازان افتاده، و آن دیگران از سر زبان.
ابراهیم رباطی: المعروف بابراهیم مورجه الهروی کنیه ابواسحق شیخ الاسلام گفت کی ابراهیم رباطی شاگرد ابراهیم ستنبه بود و طریقت توکل از وی گرفته و بدر رباط زنگی زاده، بر گورست بهراة. وقتی در سفر بود بابراهیم ستنبه در راه می‌رفتند. ابراهیم ستنبه گفت رباطی را: که با تو هیچ معلوم هست؟ کی وی مردی متوکل بود، و هیچ بر خویشتن زاد بر نگرفتی.
ابراهیم اطروش از متأخر انست، شیخ الاسلام گفت کی بوعبداللّه با کو ٭ مرا گفت، کی عبدالواحد بن بکر ٭ گفت، که ابراهیم اطروش گفت:که رکوهٔ صوفی کف صوفی باید، و بالش او دست او، و خزینهٔ او باید یعنی حق.

شیخ الاسلام گفت، کی شافعی رحمة اللّه گوید: ده سال با صوفیان صحبت کرد و فایده دارم ازیشان. یکی گفتند: الوقت سیف. ددیگر گفتند: ان من العصمة ان لا تقدر بان لا تجد.

شیخ بوالحسن نوری ٭ گوید: عاقل‌تر خلق صوفیانند، کی همه خلق فرا عطاء او رفتند، و این قوم فرا او رفتند و صحبت او جستند، و همه بعطا و دادهٔ او راضی گشتند، و این قوم ببدل وی بهیچ چیز راضی نبودند و آن نه بخود جستند و کردند، کی چیزی دیدند و چشم فرا او شد، دیگر هم ازیشان بیفتاد، و آب همه دریشان بشد. همه خلق فرا صفات رفتند و بصفات از موصوف راضی گشتند و اینان فراذات رفتند و جزو ندیدند و همه عالم براینان و هر که داناتر منکرتر، که آنک خود نداند عاجز است، کی نه منکر دانا بود. مات الشافعی فی سنه اربع و مائتین.

شیخ الاسلام گفت: کی اگر انکار عالم نیستی و رعونت مدعیان نیستی و نفس بیقرار آن نیستی، ازین کار نشان نیستی.

من المتقدمین شیخ الاسلام گفت کی:

شیخ الاسلام گفت: کی نوحه از معصیت زده خوش آید و غنا از مطرب عاشق گرمتر آید، واشارت از مشاهدت درست آید و توحید از فانی راست آید

شیخ الاسلام گفت: کی پرسیدنداز عبداللّه مبارک ٭ بی زاد در بادیه رفتن روا بود؟ گفت از زاهد و متوکل چون عبداللّه ابن بکیر مروزی روا بود.

ابراهیم رباطی گفت: هیچ چیز نیست با من. پارهٔ برفت باز گفت:ابراهیم با تو هیچ معلوم هست؟ گفتم نه. پارهٔ دیگر برفتند باز ایستاد و بنشست گفت: راست بگو، کی هیچ است یا نه معلوم؟ کی پای من گران شد نمی‌توانم رفت رباطی گفت:با من تاء چند از شراک نعلین هست، که چون نعلین بگسلد دران می‌کشم. گفت: اکنون بگسسته هست؟ گفتم نه. گفت: پس بینداز کی آن معلوم است کی بنمی‌توانم رفت، کی بیشی بنهادهٔ وی آنرا بینداخت در کراهت عظیم، و برفتند و همه راه ابراهیم رباطی در خشم و در شتاب، که تا دوال یگسلد تا ویرا بگویم و بیغار کنم. قضا را یکی بگسست دست فرا کرد که بیرون کشد دیگر دید افتاده، همه همچنین آخر مرا گفت: کذا من عامل اللّه بالصدق.

قوم شرط در داشتی که فتوح نبود، ارسه روز در نگذشتی، ایشان هیچ چیز بنه نهادندی. وقتی از سه روز در گذشت گفتند: چه شاید بود، بنگرید کی چی معلومست؟ کی این از آن سبب بود. بنگریستند نیافتند، آخر گفتند: نیک بجویید، کی لابد سبب افتاده باشد. بنگریستند نیافتند، آخر گفتند: نیک بجویید، کی لابد سبب افتاده باشد. بنگریستند جوز دیدند در خانه، بیرون انداختند. در ساعت در فتوح بگشاد و این بسیار کرده‌اند مشایخ «آزموده‌اند»

شیخ الاسلام گفت: کی سه چیز یاد دارید: کی همین درین چیز براید، در صحبت معلوم نباید و خدمت باید، کی معلوم داشتن خیانت است، و رستی صحبت تباه کند، و خدمت نا کردن سود نکند و در زیارت در بندت

شیخ الاسلام گفت: کی هر که برین بیفزاید، کار فرادست خود دهد، کی دران درماند. گفت: اربهانه نیستی، کس را با نیافت این کار زندگانی نیستی.گفت: وقتی صوفی با دنیا گشت، او را گفتند: کی سبب چه بود؟ گفت: سبب سوزنی بود: گفت چگونه؟ گفت: بسفر می‌رفتم گفتم کی سوزن باید. چون بدست آمد گفتم: چیزی باید کی دران آویزم، کنف فرادست آوردم گفتم: که کنف در دست نتوانم گرفت، رکوهٔ بدست آوردم. گفتم حمالی نتوانم کرد، رفیق بدست آورم، فراهم پیوست تا اینجا این همه از آن بایست سوزن بود.

انشدنا الامام الابراهیم الخواص ٭.

لقد صح الطریق الیک حقاً
فما احد بغیرک یستدل
فان وردا لشتاء فانت کهف
وان ورد المصیف فانت ظل

والشیخ الاسلام لنفسه

یا قاطع الارض تبغی العیش فی تعب
ماذا علیک اذا اجملت فی طلب
ابغ الامور بعز النفس ممتنعاً
ان الامور بمقدار علی سبب

کن فی الدنیا کانک غریب، الخبر. حسن اسلام المرء ترکه مالا یعنیه، الخبر. قال ابوتراب النخشبی: اذا تواترت علی احد کم النعم، فلیبک علی نفسه، فقد سلک به غیر طریق الصالحین. و قال الشبلی: کل نعمة تغفلک عن اللّه فهی نقمة لا نعمة.

بخش ۱۰ - و من طبقة الاولی من المتقدمین ابراهیم بن ادهم: شیخ الاسلام گفت رضی اللّه عنه: کی کنیت او ابواسحق است، و نسبت ابراهیم بن ادهم بن سلیمن بن منصور البلخی العجلی، از اهل بلخ است از ابناء ملوک. امیر زاه بود، بنوجوانی توبه کرده، وقتی بصید بیرون رفته بود، هاتفی ویرا آواز داد گفت: ابراهیم! نه بهر این کار آفریدند ترا. ویرا از غفلت، یفظت پدید آمد، و دست در طریقت نیکوزد در زهد و ورع و توکل و سیاحت بمکه رفت آنجا باسفین ثوری ٭ و فضیل عیاض ٭ بو یوسف غسولی صحبت کرد و بشام رفت، آنجا کسب می‌کرد در طلب حلال، ناطو ربانی می‌کرد و بشام رفت، آنجا کسب می‌کرد در طلب حلال، ناطو ربانی می‌کرد و بشام برفت از دنیا ویرا حدیث است و اهل کرامات و ولایت است است و پدر وی ادهم بن منصور مات فی سنه احدی او اثنی و ستین و مائه و یقال فی سنه ست و ستین و هذا اکثر و مات بو یوسف لاغسولی معروف بطرسوسی و هو من الزهاد معروف بطرسوسی سنه اربعین و مائه.بخش ۱۲ - من المتقدمین ابراهیم بن سعد العلوی الحسینی: کنیه ابواسحق از قدمیان مشایخ است از اهل بغداد، صاحب کرامات ظاهر، نظیر ابراهیم ادهم. شیخ الاسلام گفت: هزار و دویست واند شیخ شناسم ازین طایفه، درین طریق دو علوی شناسم از مشایخ، یکی ابراهیم بن سعد العلوی صاحب سخن و کرامات. ددیگر حمزهٔ علوی صاحب کرامات.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و گفت صوفی بی‌خدمت نبود، اما تصوف نه خدمت است، صوفیان خدمت بنگذارند، کی خود بر همه خلق زیادت آرند، اما کی می‌کنند رو نشمارند، یعنی عوض و مزد و مکافات بآن طلب نکنند و مایهٔ ایشان چیزی دیگر است در باطن نه در ظاهر. و اگرچه بزاز پلاس فروشد بهینه چیز باز خوانند و توانگر گرچه پیراهن کهنه در پوشد، درویش نشود. و درویش گرچه صد جامهٔ نفیس نیکو عاریتی در پوشد توانگر نشود. اما او سزای آنست کش پرستند و فرمان اوست تا حد بندگی کوشند و ظاهر بتلبیس گزارند و بباطن در جهان دیگر می‌زیند، الی آخره.
هوش مصنوعی: گفته شده که صوفی بی‌خدمت نیست، اما تصوف خود خدمت نیست. صوفیان خدماتی را انجام نمی‌دهند که بر همه خلق بهتر از دیگران باشند، بلکه کار آنها این است که پاداش و مزد کارهایشان را نمی‌طلبند و اساس و ماهیت آنها در باطن است، نه در ظاهر. حتی اگر یک بازرگان کالاهای باکیفیت بفروشد، به این معنا نیست که او ثروتمندتر است. و اگر یک درویش هم هزاران لباس مجلل بپوشد، به این معنی نیست که او ثروتمند است. اما آنچه که اهمیت دارد این است که فردی که در مسیر دین و اطاعت از خداوند پیش می‌رود و در ظاهر خود را متواضع نشان می‌دهد، در باطن باید به زندگی متفاوتی بپردازد.
بوالقسم نصر آبادی ٭ گفت: جذبة من جذبات الحق تزنی علی عمل الثقلین یک کشیدن که دل تو با او نگرد، یعنی به محبت و معرفت و صحبت، ترا به از کردار جن و انس و هم وی گفت برین لفظ. خیر دارالسلام.
هوش مصنوعی: بوالقسم نصر آبادی گفت: جذبتی که من دارم، جذبتی از حقیقت است که بر عمل موجودات زمینی و آسمانی تاثیر می‌گذارد. این جذبتی است که اگر دل تو به آن متوجه شود، بیشتر از اعمال جن و انسان برای تو ارزشمند خواهد بود. او همچنین بر همین موضوع تأکید کرد. به سوی آرامش و سعادت بروید.
و حلاج ٭ گفت با پسر خود در وصیت: که چون جهانیان در اعمال کوشند، تو در چیزی کوش! که ذرهٔ از آن مه و به از کردار همه آدمی و بری و پری باشد. گفت: آن چیست؟ گفت معرفت! القصه. بوتراب نخشبی ٭ گفت: لیس من العبادات شیئی انفع من اصلاح خواطر القلوب، ان اللّه لا ینظر الی اعمالکم، ولا الی اموالکم، و لا الی صورکم، و لکن ینظر الی قلوبکم الخبر، الاوهی القلب.
هوش مصنوعی: حلاج به پسرش در وصیت می‌گوید که وقتی مردم در کارهای مختلف تلاش می‌کنند، تو در چیزی دیگر تلاش کن که از همه اعمال و کردارهای انسان‌ها و موجودات بهتر باشد. او از پسرش می‌پرسد که آن چیز چیست و پاسخ می‌دهد که آن معرفت است. بوتراب نخشبی نیز می‌گوید که هیچ عبادتی موثرتر از اصلاح نیت‌ها و دل‌ها نیست، زیرا خدا به اعمال، دارایی‌ها و ظاهر ما نگاه نمی‌کند، بلکه به دل‌هایمان توجه دارد.
شیخ الاسلام گفت: ابراهیم ادهم ٭ و علی بکار و حذیفه مرعشی وسلم خواص باران یکدیگر بودند با یکدیگر بیعت کردند کی از آن بسر نشود، باری شبهت‌اند کتر و کمتر بود سخت نیکوتر بود
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: ابراهیم ادهم، علی بکار و حذیفه مرعشی از خصوصیات باران یکدیگر بهره‌مند بودند و با هم بیعت کردند که این همبستگی از بین نرود. این موضوع به نوعی شبهه‌آمیز است و افراد کمتری در این خصوص وجود دارند که به وضوح قابل مشاهده است.
شیخ الاسلام گفت: کی ازین چهار، ابراهیم ادهم و حذیفه کم است کی علی بکار بنزدیک علمامه است از ابراهیم ادهم. شیخ الاسلام گفت کی حذیفه مرعشی گوید: کی من هر روز بر خدای می‌دارم کی مرا زود ببر! یعنی از دنیا در خواب مرا گفتند: حذیفه! آن چنان که توئی، ارما دیدن تو دوست نمی‌دارید، دیرستی تا ترا ببر دستی.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: از میان این چهار نفر، ابراهیم ادهم و حذیفه کمتر هستند، چون علی به علم و دانش نزدیک‌تر است. او همچنین اشاره کرد که حذیفه مرعشی گفت: هر روز دعا می‌کنم که خداوند مرا به سرعت بخواند! یعنی هنگام خواب از من خواسته شد: حذیفه! تو به آن شکل که هستی، دیده شدن تو برای مردم خوشایند نیست، پس صبر کن تا زمانی که تو را به سوی ما بیاورند.
شیخ الاسلام گفت: یعنی نظر من و حکم من در خود بپسند
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد: منظور من این است که خودت باید نظر و حکم من را بپسندی.
صدیق بلا عیب عزیز وجوده
و ذکر عیوب الاصدقاء قبیح
هوش مصنوعی: دوست واقعی بی‌عیب و ارزشمند است، و ذکر عیب‌های دوستان ناپسند و نادرست است.
شیخ الاسلام گفت: کی وقت بود مرد را در طاعت! افکنده ویرا ازان بد بیرون آرد یعنی در غرور افگند و بعجب شود در خود و ریا جوید از خلق، و بآن از حد بر گذرد. و وقت بود کی در شغل افگند یا در مصیت، ویرا از آن نیکو می‌بیرون آرد، در غفلت مشغول کند، و نظارهٔ خود در وی دارد کی خداوند است هر چه کند و خواهد تواند، و ویرا است
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان می‌کند که زمان‌هایی وجود دارد که انسان در عبادت و اطاعت از خدا غرق می‌شود، اما در این مراحل ممکن است دچار غرور شود، خود را بالا برده و از مردم توجه جلب کند. این حالت می‌تواند او را از مسیر درست منحرف کند. همچنین ممکن است انسان در کارهای نادرست یا گناه غرق شود، اما در این مواقع نیز خداوند او را به سویی نیک هدایت می‌کند. در این شرایط، اهمیت دارد که فرد به یاد داشته باشد که خداوند بر تمام امور مسلط است و هر آنچه بخواهد می‌تواند انجام دهد.
و یحیی معاذ ٭ گوید: انکسار العاصین خیر من صولة المطیعین. اما در زیر این هر دو نکتیست کی ایمن بودن در هر دو غرور مکر است، کی تو حککم او دران ندانی و عاقبت خود دران نشناسی، مگر دلیر نباشی کی اللّه تعالی گله می‌کند از قومی که دلیر وار در معصیت وی می روند و مگویند: سیغفر لنا، این خود ما را بیامرزند، کی هیچ چیز نیست در گناه بتر از حقیر داشتن آن. در حقارت آن منگر، دران نگر، که با کی می‌رود؟
هوش مصنوعی: یحیی معاذ می‌گوید: شکست‌خوردگی گنهکاران بهتر از رهایی مؤمنان است. اما در زیر هر دو نکته‌ای وجود دارد که باید به آن توجه کرد، زیرا اطمینان داشتن به هردو، نوعی فریب است. چون تو نمی‌دانی داوری الهی چگونه است و عاقبت امر خود را نمی‌شناسی. مگر اینکه شجاع باشی، زیرا خداوند از قومی شکایت می‌کند که بی‌باکانه در معصیت او می‌روند و می‌گویند: «او ما را می‌بخشد». این تصور که خداوند به راحتی ما را ببخشد، بسیار خطرناک است. نباید به حقارت گناه توجه کرد، بلکه باید به این بیندیشی که این گناه با چه کسی انجام می‌شود.
شیخ بوبکر زقاق مصری ٭ می‌گوید: تا می‌پنداشتم، کی گناه از من فراست سهل بود. تا بجای آوردم کی آن ازو فراست و از قضا و قدر وی است پشت و بازوی من بشکست، یعنی که من چه دانم کی آن گناه بر من چرا کرد؟ و مرا چرا فرا زان گذاشت؟ و دیو بر من گماشت، آنرا کی بر من حجت گیرد و مرا به آن فرا گیرد، تا مرا خجل و متأسف کند و آنگه عفو کند. یعنی او دوستان خود را آزمایش نکوشد، و دیو بر ایشان مسلط نکند. و ما کان له علیهم من سلطان الا عبادک منهم المخلصین «سره سبأ آیه ۲۱».
هوش مصنوعی: شیخ بوبکر زقاق مصری می‌گوید: زمانی فکر می‌کردم که گناه کردن برای من آسان است. اما وقتی به واقعیت نگاه کردم، فهمیدم که این گناهان از جانب او و تقدیر او است که باعث شکست و آسیب من شد. در حقیقت من چه می‌دانم چرا این گناهان بر من قرار داده شده‌اند؟ چرا او مرا از این گناهان دور نکرد؟ چرا شیطان بر من تسلط یافته تا از من دلیل و حجتی بگیرد و مرا خجالت‌زده و پشیمان کند و بعد عفو کند؟ او دوستانش را آزمایش نمی‌کند و شیطان را بر آنها مسلط نمی‌سازد. در قرآن آمده است که شیطان بر بندگان مخلص او تسلطی ندارد.
إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ «سوره حجر آیه ۴۲». وگرچه عفو کند به آخر، نیکوتر آن باشد کی خود بکوشد مگر که ویرا در آن حکم ور جبر است نهان، که او داند. فالحکم للّه العلی الکبیر. اما:
هوش مصنوعی: بنده‌های من تحت سلطه تو نیستند، مگر کسانی که از رهبران گمراهی پیروی کنند. هرچند که اگر رحم و عفو کنی، بهتر است؛ اما انسان باید خود سعی و تلاش کند، مگر این که حکم و جبر خاصی در کار باشد که تنها خداوند از آن آگاه است. در نهایت، تنها خداست که حکم می‌کند.
شیخ الاسلام گفت، کی شافعی رحمة اللّه گوید: ده سال با صوفیان صحبت کرد و فایده دارم ازیشان. یکی گفتند: الوقت سیف. ددیگر گفتند: ان من العصمة ان لا تقدر بان لا تجد.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد که امام شافعی رحمت‌الله علیه به مدت ده سال با صوفیان گفتگو کرده و از آنها بهره‌مند شده است. یکی از آنها گفته بود: "زمان، مانند شمشیر است." و دیگری گفته بود: "از نشانه‌های معصومیت این است که نمی‌توانی ادعا کنی که هرگز چیزی را پیدا نمی‌کنی."
شیخ بوالحسن نوری ٭ گوید: عاقل‌تر خلق صوفیانند، کی همه خلق فرا عطاء او رفتند، و این قوم فرا او رفتند و صحبت او جستند، و همه بعطا و دادهٔ او راضی گشتند، و این قوم ببدل وی بهیچ چیز راضی نبودند و آن نه بخود جستند و کردند، کی چیزی دیدند و چشم فرا او شد، دیگر هم ازیشان بیفتاد، و آب همه دریشان بشد. همه خلق فرا صفات رفتند و بصفات از موصوف راضی گشتند و اینان فراذات رفتند و جزو ندیدند و همه عالم براینان و هر که داناتر منکرتر، که آنک خود نداند عاجز است، کی نه منکر دانا بود. مات الشافعی فی سنه اربع و مائتین.
هوش مصنوعی: شیخ بوالحسن نوری می‌گوید: عاقل‌ترین افرادی که به سیر و سلوک صوفیانه می‌پردازند، همانا صوفیان هستند. چرا که همه مردم به سوی بخشش و عطای خداوند می‌روند، اما این گروه به دنبال قربت و نشستن در محضر او هستند. آن‌ها از عطای او رضایت دارند، اما دیگران به هیچ چیز جز خودش راضی نیستند و این را نه به دنبال خود، بلکه در جستجوی او پیدا کرده‌اند. وقتی به جمال او متوجه شدند، از هر چیز دیگری غافل شدند. همه دیگران به صفات او توجه کردند و به آن‌ها رضایت دادند، اما این گروه فقط به ذات او توجه دارند و چیزی جز او نمی‌بینند. این افراد در عالم، بیشتر از هر کسی که دانا‌تر است انکار می‌کنند، زیرا کسانی که خود را نمی‌شناسند، ناتوانند و نمی‌توانند انکار کنند.
شیخ الاسلام گفت: کی اگر انکار عالم نیستی و رعونت مدعیان نیستی و نفس بیقرار آن نیستی، ازین کار نشان نیستی.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: اگر به دانش و علم خود باور نداری و خود را برتر از دیگران نمی‌دانی و از حالت نابسامانی و نگرانی درون خود آزاد نیستی، پس دلیلی برای این کار وجود ندارد.
من المتقدمین شیخ الاسلام گفت کی:
هوش مصنوعی: شیخ‌الاسلام از پیشینیان گفت:
شیخ الاسلام گفت: کی نوحه از معصیت زده خوش آید و غنا از مطرب عاشق گرمتر آید، واشارت از مشاهدت درست آید و توحید از فانی راست آید
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمود: آیا نوحه‌ای که از گناه سرچشمه می‌گیرد، خوشایند است و آیا آواز خواندن از یک هنرمند عاشق، دلنشین‌تر نیست؟ اشاره‌ها از مشاهدات واقعی ناشی می‌شوند و مفهوم توحید نیز از امور زوال‌پذیر به درستی به دست می‌آید.
شیخ الاسلام گفت: کی پرسیدنداز عبداللّه مبارک ٭ بی زاد در بادیه رفتن روا بود؟ گفت از زاهد و متوکل چون عبداللّه ابن بکیر مروزی روا بود.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام بیان کرد که از عبداللّه مبارک پرسیدند آیا رفتن به بیابان بدون توشه و زاد و توشه جایز است؟ او پاسخ داد که برای زاهدان و افرادی که به خدا توکل دارند، مانند عبداللّه ابن بکیر مروزی، این امر جایز است.
ابراهیم رباطی گفت: هیچ چیز نیست با من. پارهٔ برفت باز گفت:ابراهیم با تو هیچ معلوم هست؟ گفتم نه. پارهٔ دیگر برفتند باز ایستاد و بنشست گفت: راست بگو، کی هیچ است یا نه معلوم؟ کی پای من گران شد نمی‌توانم رفت رباطی گفت:با من تاء چند از شراک نعلین هست، که چون نعلین بگسلد دران می‌کشم. گفت: اکنون بگسسته هست؟ گفتم نه. گفت: پس بینداز کی آن معلوم است کی بنمی‌توانم رفت، کی بیشی بنهادهٔ وی آنرا بینداخت در کراهت عظیم، و برفتند و همه راه ابراهیم رباطی در خشم و در شتاب، که تا دوال یگسلد تا ویرا بگویم و بیغار کنم. قضا را یکی بگسست دست فرا کرد که بیرون کشد دیگر دید افتاده، همه همچنین آخر مرا گفت: کذا من عامل اللّه بالصدق.
هوش مصنوعی: ابراهیم رباطی گفت: هیچ چیزی با من نیست. کسی که کنارش بود پرسید: آیا چیزی با تو مشخص است؟ او پاسخ داد نه. یکی دیگر از آن‌ها رفتند و دوباره ایستاد و نشسته گفت: راست بگو، آیا چیزی هست یا نه؟ وقتی که پای من سنگین شد، نمی‌توانم بروم. رباطی گفت: با من کجا بودی، از نعلین‌ها که اگر نعلین‌ها بگسلند، آن‌ها را می‌کشم. آن شخص پرسید: آیا الان بگسسته‌اند؟ او گفت نه. پس آن‌ها را بینداز، چون معلوم است که نمی‌توانم بروم. هر بار که وی آن را می‌اندازد، در کراهت و خشم عظیم است و می‌رفتند و ابراهیم رباطی با خشم و شتاب که بخواهد به دویدن ادامه دهد تا به او بگوید و آرامش کند. در نهایت، یکی از آن‌ها که قصدش کشیدن چیزی از دست دیگرش بود، دید که همه چیز روی زمین افتاده است و آخرین جمله‌اش این بود: من عامل الله بالصدق.
قوم شرط در داشتی که فتوح نبود، ارسه روز در نگذشتی، ایشان هیچ چیز بنه نهادندی. وقتی از سه روز در گذشت گفتند: چه شاید بود، بنگرید کی چی معلومست؟ کی این از آن سبب بود. بنگریستند نیافتند، آخر گفتند: نیک بجویید، کی لابد سبب افتاده باشد. بنگریستند نیافتند، آخر گفتند: نیک بجویید، کی لابد سبب افتاده باشد. بنگریستند جوز دیدند در خانه، بیرون انداختند. در ساعت در فتوح بگشاد و این بسیار کرده‌اند مشایخ «آزموده‌اند»
هوش مصنوعی: قوم شرط گذاشت که در مدت سه روز فتوحی انجام نشود و اگر در این مدت گذر کرد، هیچ چیز نباید گذاشته شود. بعد از گذشت سه روز، گفتند: چه اتفاقی افتاده است؟ بیایید ببینیم چه مشخص است. پس از بررسی نتوانستند به نتیجه‌ای برسند. در نهایت گفتند: خوب جستجو کنید، حتماً دلیلی وجود دارد. باز هم جستجو کردند و به نتیجه نرسیدند. دوباره گفتند: خوب با دقت بیشتری جستجو کنید، حتماً دلیلی وجود دارد. این بار که به جستجو پرداختند، جوزی در خانه پیدا کردند و آن را بیرون انداختند. بلافاصله در فتوح باز شد و مشایخ همواره بر این موضوع تأکید داشته‌اند که این کار آزموده شده است.
شیخ الاسلام گفت: کی سه چیز یاد دارید: کی همین درین چیز براید، در صحبت معلوم نباید و خدمت باید، کی معلوم داشتن خیانت است، و رستی صحبت تباه کند، و خدمت نا کردن سود نکند و در زیارت در بندت
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: شما باید سه چیز را به خاطر داشته باشید: اول این که در هر چیزی باید با دقت عمل کنید، در صحبت کردن باید مراقب باشید و خدمت کردن الزامی است. دانستن بعضی مسائل می‌تواند به خیانت منجر شود و باعث خراب شدن صحبت‌ها می‌شود. همچنین، اگر به درستی خدمت نکنید، از آن هیچ سودی نمی‌برید و در زیارت نیز در اختیار شماست.
شیخ الاسلام گفت: کی هر که برین بیفزاید، کار فرادست خود دهد، کی دران درماند. گفت: اربهانه نیستی، کس را با نیافت این کار زندگانی نیستی.گفت: وقتی صوفی با دنیا گشت، او را گفتند: کی سبب چه بود؟ گفت: سبب سوزنی بود: گفت چگونه؟ گفت: بسفر می‌رفتم گفتم کی سوزن باید. چون بدست آمد گفتم: چیزی باید کی دران آویزم، کنف فرادست آوردم گفتم: که کنف در دست نتوانم گرفت، رکوهٔ بدست آوردم. گفتم حمالی نتوانم کرد، رفیق بدست آورم، فراهم پیوست تا اینجا این همه از آن بایست سوزن بود.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: هر کسی که به این موضوع بیفزاید، کار خود را به دست کسی دیگر می‌سپارد و در نتیجه در آن سر در گمی خواهد بود. او ادامه داد: اشکالی ندارد، هیچ‌کس نمی‌تواند بدون تلاش در این دنیا زندگی کند. سپس صحبت از یک صوفی شد که با دنیای مادی مواجه شده بود و از او پرسیدند چه باعث شد چنین شود. او پاسخ داد که دلیلش یک سوزن بود. پرسیدند چطور؟ او گفت: هنگام سفر، احساس کردم به سوزن نیاز دارم. وقتی سوزن به دستم رسید، گفتم باید چیزی داشته باشم که آن را نگه‌دارم. بنابراین به دنبال کنف رفتم تا آن را در دست بگیرم، ولی فهمیدم نمی‌توانم کنف را نگه‌دارم. سپس به یک وزنه هم نیاز پیدا کردم و گفتم نمی‌توانم آن را حمل کنم، به همین دلیل دوستی پیدا کردم. در نهایت، همه این‌ها به خاطر نیاز به سوزن بود.
انشدنا الامام الابراهیم الخواص ٭.
هوش مصنوعی: ما به امام ابراهیم خواص ارادت داریم.
لقد صح الطریق الیک حقاً
فما احد بغیرک یستدل
هوش مصنوعی: راه به سوی تو به حقیقت درست است، پس هیچ‌کس جز تو نمی‌تواند راهی بیابد.
فان وردا لشتاء فانت کهف
وان ورد المصیف فانت ظل
هوش مصنوعی: اگر به زمستان برسی، تو غار هستی و اگر به تابستان برسی، تو سایه‌ای هستی.
والشیخ الاسلام لنفسه
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای "والشیخ الاسلام برای خود" است.
یا قاطع الارض تبغی العیش فی تعب
ماذا علیک اذا اجملت فی طلب
هوش مصنوعی: ای کسی که برای سختی‌های زندگی تلاش می‌کنی، چه چیزی بر توست اگر در جستجوی آرزوهایت با نیک و پسندیده رفتار کنی؟
ابغ الامور بعز النفس ممتنعاً
ان الامور بمقدار علی سبب
هوش مصنوعی: موضوعات مهم همیشه با عزت نفس و با دوری از وابستگی‌ها و تسلیم‌ها پیگیری می‌شوند، چرا که مسائل به اندازه خودشان به علل و عواملی وابسته‌اند.
کن فی الدنیا کانک غریب، الخبر. حسن اسلام المرء ترکه مالا یعنیه، الخبر. قال ابوتراب النخشبی: اذا تواترت علی احد کم النعم، فلیبک علی نفسه، فقد سلک به غیر طریق الصالحین. و قال الشبلی: کل نعمة تغفلک عن اللّه فهی نقمة لا نعمة.
هوش مصنوعی: در این دنیا، همچون غریبه‌ای زندگی کن. خوب بودن اسلام انسان در این است که به آنچه مربوط به او نیست، بی‌توجهی کند. ابوتراب نخشبی گفت: وقتی نعمت‌ها بر کسی سرازیر می‌شود، باید بر حال خود بگرید، زیرا این نعمت‌ها او را از راه صالحان منحرف کرده است. همچنین الشبلی بیان کرده است: هر نعمتی که تو را از خدا غافل کند، در حقیقت نقمت است نه نعمت.